امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو
شیخ بهایی
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

«لسان الغیب حافظ شیرازی»
(1400 آذر 26، 12:49)حامدحامد نوشته است: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

«لسان الغیب حافظ شیرازی»

دوش دیدم در میخانه صف است از عاشقان
ای خدا ناخورده می من به شما رسیده ام
تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود
تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر
برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

آن گُرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام
تا کـــــــــار نشد راست نياسود، علي بود

آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس
بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود
سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

هم آدم وهم شيث و هم ادريس و هم الياس
هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

مسجـــــود ملايک که شد آدم، ز علي شد
آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني
آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت
در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت
آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود
آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج
با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس
بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم
از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است
تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز که بنمـــــــود، علي بود
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد



فاضل نظری 
 سپاس شده توسط
در دایره وجود موجود علیست

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست

گرخانه اعتقاد ویران نشدی

من فاش بگفتمی که معبود علیست

مولانا
تا توانی می گریز از یار بد........................
.........................یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند......................
...................یار بد بر جان و بر ایمان زند


جلال الدین محمد(مولانا)
خود را ارزان نفروشیم 
در فروشگاه بزرگ هستی، روی قلب انسان نوشته اند
«قیمت=خدا»
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد       چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

حافظ
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند.

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.

لسان الغیب حافظ
خود را ارزان نفروشیم 
در فروشگاه بزرگ هستی، روی قلب انسان نوشته اند
«قیمت=خدا»
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت 

آنچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت  22
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد





فاضل نظری 
 سپاس شده توسط
دین و دل بردند و قصد جان کنند

الغیاث از جور خوبان الغیاث

حافظ
ثنای رودکی ماندست و مدحش 

نوای باربد ماندست و دستان

رودکی.
خود را ارزان نفروشیم 
در فروشگاه بزرگ هستی، روی قلب انسان نوشته اند
«قیمت=خدا»
 سپاس شده توسط
نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

 

سعدی
دره دولت به رخم بگشادی 

تاج عزت به سرم بنهادی 

حده من نیست ثنایت گفتن

گوهر شکر،عطایت سفتن.

ایرج میرزا
خود را ارزان نفروشیم 
در فروشگاه بزرگ هستی، روی قلب انسان نوشته اند
«قیمت=خدا»
 سپاس شده توسط
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان