کانون

نسخه‌ی کامل: جملات و دیالوگ های به یاد ماندنی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ابوالحسن خرقانی را پرسیدند که: «تو را از مرگ خوف هست؟»
گفت: «مرده را خوف مرگ نبود.»
تذکرة الاولیاء

کامبی شیمادا: «برو بسمت شمال. جنگ قطعی اونجا درمی‏گیره.»
گوروبی کاتایاما: «خب چرا اونجا سنگر درست نمی‏کنی؟»
کامبی شیمادا: «یه سنگر خوب به جایی واسه رخنه کردن احتیاج داره. دشمن باید طمع کنه که بیاد داخل و اونوقته که ما بهشون حمله می‏کنیم. اگه فقط دفاع کنیم، جنگ رو می‏بازیم.»
Seven Samurai - 1954

هکتور: «بهم بگو ببینم برادر کوچولو... تو تا حالا کسی رو کشتی؟»
پریس: «نه.»
هکتور: «تا حالا دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟»
پریس: «نه.»
هکتور: «من کشتم، من شنیدم که دارن می‏میرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن می‏دونی نه چیزی راجع به عشق.»
Troy - 2004

کریس جانسون: «یه نقاش ایتالیایی هست اسمش کارلوتیه و اون... اهوم... اون زیبایی رو اینطور تعریف کرده: اون میگه زیبایی مجموعه‏ای از اجزاییه که آنچنان باهم هماهنگ هستن که نیازی نیست چیزی دیگه‏ای بهشون اضافه بشه، برداشته بشه و یا جایگزین بشه... و این چیزیه که تو هستی... تو زیبایی...»
لیز: «واو!»
Next - 2007

پیرمرد: «دلت گرفته، آره؟ دل همه می‏گیره، دل داشته باشی می‏گیره دیگه... یا رفیق من لارفیق له... ای رفیق کسی که...»
سرباز: «رفیقی نداره...»
پیرمرد: «توئم قشنگیا... از خودی... خب حالا می‏خوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه؟ توئم چشماتو ببند... دِ ببند دیگه... خب، چی می‏بینی؟»
سرباز: «هیچکس.»
پیرمرد: «هیچکس... خب هیچکس قشنگه دیگه... هیچکس همه کسه، همه کس هیچکسه. حالت خوب شد؟»
یک تکه نان - 1383

دوست داشتن آدم ها را مي توان
از توجه آنها فهميد
وگرنه
حرف را که
همه مي توانند بزنند


پائولو کوئيلو 53
[dir=rtl]توی جدایی ها همیشه اونی که کمتر عاشقه بهتر حرف میزنه!
مستانه[/dir]
[dir=rtl]آنتیگونه: تو تاحالا عاشق شدی؟
تیرسیاس: عشق خطرناکه خانوم!
آنتیگونه: چرا!؟
تیرسیاس: چون نمی ذاره از چیزای خطرناک بترسی!
آنتيگونه
[/dir]
قلی خان، دزد بود؛ خان نبود. لابد تو هم اسمشو شنفتی. وقتی به سن و سال تو بود با خودش گفت ببینم تنهایی می تونم هزار تا قافله رو لخت کنم؟ با همین یه حرف، پا جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد. آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت: هزار تات، تموم. حالاببینم عرضه اش رو داری تنهایی یه قافله رو سالم برسونی مقصد؟ نشد... نشد... نتونست. مشغو ل الذمه ی خودش شد.
تقاص از این بدتر؟
روزي روزگاري

اگه از من بپرسید خوابُ بیشتر دوست داری یا بیداری,
حتماً میگم خواب. خواب چیزه عجیبیه، واقعاً خوبه، اصن یه جوریه، انگار
هم هستی هم نیستی. این بی فکری و بی وزنیه تو خوابُ که چیزی از
دورو وَرت نمیفهمی رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. ولی کاریش نمیشه کرد. باید بیدار شیم.
مشکله منم همیشه ...... درست از همین جا شروع میشه.
خوابم مياد
[dir=rtl] [/dir]
[dir=rtl]هنگامی که درگیرِ یک رسوایی می شوی،[/dir][dir=rtl]در می یابی دوستانِ واقعی ات چه کسانی هستند.[/dir][dir=rtl]
 [/dir][dir=rtl]الیزابت تیلور

***

 همه آدم ها مانندِ ماه هستند،قسمتِ تاریکی دارند که هرگز به کسی نشان نمی دهند.
 مارک تواین

***

 عیـــد من آن روزی است کـهزحمت یــک ســال دهقـــان ،شام یک شب پادشاه نباشد...!
 ارنست چه گوآرا

***


 بـرای رسـيدن بـه جايـی کـه تـا بحـال نرسـيده ايم ،بايـد از راهـی برويـم کـه تـا بحـال نرفتـه ايم ...
 ماهاتمـا گانـدی
 

***بــدبختـی يعنی ،در اوج خوشبختی و عاشقی بفهمیعشقت بهت خيانت كرده و مجبور بشیخـودت رو ازش پس بگيـــری ...!
 ژوان هریس


***همیشه توو زندگیت سعی می کنی چیزهای از دست رفته رو به دست بیاریولی همون موقع داری چیزهای بیشتری از دست می دی ...
 جول کوئن


***براستی زن بودن کار مشکلی است.مجبوری مانند یک کدبانو رفتار کنی، همانند یک مرد کار کنی، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک سالمند فکر کنی...
 سیمین دانشور


***
       [/dir]
صبوحی(مهران مدیری): میدونی لمس کردن بدن شیر چه حسی داشت؟
امیر (بهرام رادان): نه !!!
صبوحی: فهمیدم که قدرت شیر توی عضلاتش نیست...توی وجودشه...
وقتی میخواد چیزی رو بدست بیاره, با تمام وجود بلند میشه, با تمام وجود دنبالش میکنه , و با تمام وجود بدستش میاره...
رویاتو بدست بیار...

پل چوبی- مهدی کرم پور (1390)
انسان‌ها عاشق شمردن مشکلاتشان هستند
اما لذت‌هايشان را نمي‌شمارنداگر آنها را هم مي‌شمردند
مي‌فهميدند که به اندازه کافي از زندگي لذت برده‌اند ...!

فئودور داستايوفسکي

 


***


کسي که چرايي زندگي را يافته با هر چگونه اي خواهد ساخت.

نيچه

 


***


انسان فقط در جستجوي بهترين قسمت وجودش ، انسان مي شود.

آندره مالرو



***


مردم از هر چيزي سخن مي گويند، به ويژه از آنچه درباره اش هيچ نمي دانند.

ژان پل سارتر

 


***


دوست داشتن و عشق ورزيدن به گفتن نيست، بلكه مي‌بايست آن را در خود احساس كني و انجام دهي.

آنتوني رابينز

 



***



آدمي، ثمره ي باورهاي خويش است.

آنتوان چخوف

 


***


راز بدبختي و بيچارگي ما اوقات فراغتمان است كه آن را با فكر كردن در مورد خوشبختي و بدبختي مي گذرانيم.

جرج برنارد شاو

 
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند!
زیبایی هایش را بیرون بکشد...
تلخی هایش را صبر کند...
آدم های امروز دوست های کنسروی می خواهند!
یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیرین و مهربان از تویش بیرون بپرد!
هی لبخند بزند و بگوید:
حق با توست...

شهاب حسینی...
"بچه جان....
روزی رو صبح پخش میکنن....
خواب باشی بهت نمیرسه...."

مادر بزرگم خدا بیامرز...
اگر خیلی پهلوانی با نفس خود کشتی بگیر!

شیخ رجب علی خیاط
بيچاره من و تو نيستيم، بيچاره شيطان است.

رضا در قيدار
پس از معمم شدن، برای سفارش لباس رفتیم سراغ مرحوم استاد شیخ رجبعلی خیاط و اولین لباس من را ایشان دوخت. ایشان به من گفت آقا می خواهی چه کار بشوی؟ گفتم می خواهم طلبه شوم. گفت می خواهی آدم بشوی یا طلبه؟ گفتم من آدم شدن را نمی فهمم یعنی چی؟ می خواهم طلبه شوم. گفت: اگر آدم بشوی بهتر است تا طلبه.

آدم هم می تواند طلبه باشد و هم آدم. گفتم چگونه می شود آدم شد؟ گفت: هر کاری که می کنی برای خدا بکن. اگر چلوکباب هم می خوری برای خداوند بخور.گفتم چلوکباب را که نمی شود برای خدا خورد! گفت: چرا می شود، اگر برای شکم بارگی غذا خوردی، این هوا هوس است اما اگر برای این هدف غذا بخوری که قدرتی بگیری تا خدمت و عبادت کنی، این می شود برای خدا. 
به من گفت تا آخر عمرت یادت باشد که هر کاری می کنی برای خدا بکن. 
هیچ ذکری بالاتر و مهمتر از عزم پیوسته و همیشگی بر ترک گناه نیست...
یعنی تصمیم داشته باشید اگر خداوند صد سال هم به شما عمر داد حتی یک گناه هم نکیند..
همچنان که اگر صد سال عمر کنید حاضر نخواهید شد یک بار ته استکانی زهر بنوشید...
حقیقت و واقع گناه هم زهر و سم است...

آیت ا... العظمی بهجت....
همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود .
معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند ، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند!
چهل سالگی-علیرضا رئیسیان
اي دريا! آيا ميداني چند هزاره از عمر تو گذشته است؟
آيا ساحل ميداند كنار تو زانو زده است؟
آيا رودها ميدانند از تو برآمده اند و باز به سوي تو برمي گردند؟
وقتي موج ها اوج ميگيرند،چه مي گويند؟ نمي دانم!

ايليا ابو ماضي
هرکسی که هستی باش... من همیشه به مهربونی اشخاص ناشناس متکی بودم !... 53258zu2qvp1d9v

A Streetcar Named Desire- Kazan
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55