کانون

نسخه‌ی کامل: جملات و دیالوگ های به یاد ماندنی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
یک تکه نان، کلا قشنگه، این جاش واقعا زیبا بود؛ (گفتگوی سرباز با اون پیرمرد اهل دل)


دلت گرفته ؟
- آره
دل همه میگیره
دل داشته باشی میگیره دیگه
یا رفیق من لا رفیق له
میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه ؟
مثل من چشمات و ببند 
د ببند دیگه
چی میبنی ؟
- هیچ کس 
هیچ کس قشنگه دیگه ... هیچ کس همه کسه ، همه کس هیچ کسه
 من یک دعا گرفتم، میخواستم شما اینو برا من بخونین
- سلام علیکم
- علیک سلام، همین؟ ... خوب همینه دیگه ... چه دعائی از این بهتر ... سلام که اسم خودشه ... سلام علیکم هم که یعنی خدا با شماست خیلی خوبه که خدا با انسان باشه ... برا همینه که هی باید بگیم سلام علیکم، هی باید بگیم، بگیم ... شمام خوبیا! ... ولی خوب بودن که کافی نیست ... باید بگه آدم ... لااله الا الله ... البته به عدد همه ی موجودات عالم ها ...
(یک تکه نان –کمال تبریزی)
[تصویر:  sy41yj5jypps48thekc3.jpg]
دوتا ديالوگ فردوسي!!!!!!

براي ديدن مادر يه عمر هم كمه كل فردا رو برو ديدنش..پیش خداهم که هستی وقتی مادرت زنگ میزنه جوابشو بده... چون مادره خداهم ناراحت نمیشه.

بییبیین ! اگه خواستی تنور خونه ات رو روشن کنی خودت تبر رو وردار برو جنگل،درخت بنداز،تیکه تیکه اش کن بیار بنداز تو تنور و روشنش کن!
اگه کار رو به کس دیگه ای بسپاری نه تبری برداشته میشه،نه درختی میفته،نه تنوری روشن میشه..


روباه گفت: سلام!
شازده کوچولو گفت: کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: من یک روباهم
شازده کوچولو گفت: بیا با من بازی کن، نمی دانی چقدر دلم گرفته!
روباه گفت: نمی توانم با تو بازی کنم، هنوز اهلی ام نکرده اند.
شازده کوچولو گفت: اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: آدم ها تفنگ دارند و شکار میکنند، اینش اسباب دلخوری است! اما، مرغ و ماکیان هم پرورش می دهند و خیرشان فقط همین است. تو، پی مرغ میگردی؟
شازده کوچولو گفت: نه، پی دوست می گردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: اهلی کردن یک چیزی است که پاک فراموش شده، یعنی، ایجاد علاقه کردن!
شازده کوچولو با شگفتی گفت: ایجاد علاقه کردن!
روباه گفت: معلوم است. تو الان برای من یک پسر بچه ای مثل صد هزار پسر بچه دیگر، نه من احتیاجی به تو دارم، نه تو احتیاجی به من. من برای تو یک روباهم، مثل صد هزار روباه دیگر، اما اگر منو اهلی کردی هردو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در همه عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود! الان زندگی یکنواختی دارم. من مرغ ها را شکار می کنم، آدم ها مرا.
همه مرغ ها عین همند. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت میگذرد ولی اگر تو منو اهلی کنی، انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی.
آن وقت صدای پایی را میشناسم که با هر صدای پای دیگری فرق می کند. صدای پای دیگران مرا وادار میکند توی هفت سوراخ قایم بشوم، اما صدای پای تو مثل نغمه ی موسیقی مرا از سوراخم بیرون میکشد.
تازه، نگاه کن! آنجا آن گندمزار را میبینی؟ برای من که نان بخور نیستم، گندم چیز بی فایده است. گندمزارها مرا به یاد هیچ چیز نمی اندازند و این جای تأسف است! اما تو موهای طلایی داری. پس وقتی اهلیم کردی، محشر میشود! چون گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می اندازد، آن وقت من صدای وزیدن باد را که در گندمزار می پیچد، دوست خواهم داشت.
حالا اگر دلت میخواهد مرا اهلی کن!
شازده کوچولو جواب داد: آدم فقط از چیزهایی که اهلی میکند، می تواند سر در بیاورد. انسان ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکان ها می خرند، اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست!
روباه گفت: تو اگر دوست میخواهی خب منو اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: راهش چیست؟
روباه گفت: باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش کمی دورتر از من به این شکل لای علف ها می نشینی، من زیر چشمی نگاهت میکنم و تو لام تا کام هیچ نمی گویی، چون کلمات سرچشمه ی سوء تفاهم ها هستند، عوضش می توانی هر روز یک خورده نزدیک تر بنشینی.
فردای آن روز شهریار کوچولو آمد.
روباه گفت: کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی، اگر مثلا: هر روز سر ساعت 4 بعد از ظهر بیایی من از ساعت 3 تو دلم قند آب می شود و هرچه ساعت جلوتر برود، بیشتر احساس شادی و خوشبختی می کنم. ساعت4 که شد دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است که قدر خوشبختی را میفهمم!!
اما اگر تو وقت و بی وقت بیایی، من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟
به این ترتیب، شازده کوچولو روباه را اهلی کرد.
لحظه جدایی نزدیک شد ....
روباه گفت: آخ! نمی توانم جلوی اشکم را بگیرم!
شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است. من که بدت را نخواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: همین طور است.
شازده کوچولو گفت: پس این ماجرا فایده ای برای تو نداشته؟
روباه گفت: چرا، برای خاطر رنگ گندم!
اما وقتی خواستیم وداع کنیم، من به عنوان هدیه رازی به تو میگویم.
شازده کوچولو بار دیگر به تماشای گل ها رفت و گفت: روباهی بود مثل صد هزار روباه دیگر، اورا دوست خود کردم و حالا تو همه عالم بی همتا است.
و برگشت پیش روباه و گفت: خدانگهدار.
روباه گفت: خدانگهدار! و اما رازی که گفتم خیلی ساده است!
جز با چشم دل نمی توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است. ارزش گل تو به قدرعمری است که به پاش صرف کرده ای!
انسان ها این حقیقت را فراموش کرده اند، اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی!
شازده کوچولو زیر لب زمزمه کرد: جز با چشم دل نمی توان دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.
كلاه قرمزي (ديالوگهاي پسرخاله)


پسرخاله:اون پوست شکلاتارو بده به من
شهاب حسینی:پوست شکلات میخوای واسه چی؟
پسرخاله ه پیرزنه هست پاهاش درد میکنه فقیرم هست..
شهاب حسینی:خب؟
پسرخاله:بعضی وقتا میرم بهش کمک میکنم خونشو تمیز میکنم و بعضی کارای دیگه...
شهاب حسینی :آهان.....بعدش؟؟؟؟؟؟
پسرخاله:هیچی همیشه بهم میگه بردار از اون شکلاتا بخور منم چون کُـلَن چند تا دونه شکلات داره نمیخورم و واسه اینکه ناراحت نشه این پوست شکلاتارو بهش نشون میدم

آقای مجری: در خواست مون رو می تونیم با یه کلمه قشنگ بگیم. مثلا یه لیوان آب بخوایم چی می گیم؟
پسر خاله: خودمون می ریم آب می خوریم، برای بقیه هم میاریم.
- نه، مثلا بخوایم بگیم این شیرینی رو به من بده ...
+ خودمون بلند می شیم بر می داریم، به بقیه هم تعارف می کنیم.
- نه، یه کلمه ای بگو که محبت شما رو به من نشون بده.
+ می خوای برم نون بگیرم؟ می خوای برم نفت بگیرم؟ آب بیارم؟
- نه نه ... قبل از اینکه بگیم این شیرینی رو به من بده، می تونیم یه کلمه قبلش بذاریم. بگیم:" عزیزم، ممکنه شیرینی رو به من بدی؟"
+بله بفرما. بفرما. من خودم باید زودتر می فهمیدم شیرینی می خوای، بهت می گفتم. بفرمایین. بفرمایین


آدما نباس دوست پیدا کنن

چون وقتی میرن

وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی

وقتی نمیتونی درد و دل کنی

یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی

و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت

هی بغض تو گلوت گیر میکنه

خفه ات میکنه

آدما باس همیشه تنها بمونن


یه کیک مسموم رو تنهایی خورده بود تا بقیه مریض نشن.
 
 
بهش گفتن پسرخاله چرا کیک مسموم رو ننداختی دور و خوردیش؟
 
 
اونم گفت:خب اگه مینداختم دور مورچه ها میخوردنش و مسموم
 
 
میشدن اونوقت به مورچه که نمیشه سرم وصل کرد...
گندم(طناز طباطبایی):
من نمی فهمم اینجا چجور مرجع قانونیه ؟
دم در شعر و شکلات تو راهرو نقل و نبات تو اتاق کیش و مات !
میدونین این یعنی چی ؟
یعنی ظاهر زیبا, باطن خراب!
یعنی تظاهر ! یعنی ریا !

شاهگوش - داود میرباقری
ایـران(سحـر جــعفـری جـوزانــی): بـیـژن ! یـه قـولـی بـهـم مـیـدی؟

بـیـژن(پـارسـاپـیـروز فـر): تـا چـی بـاشـه !

ایـران : ایـنـکه هـیـچ وقـت مـنُ فـرامـوش نـکـنـی ،
حـتـی اگـه تـرکـم کــردی.

بـیـژن : قـول لـازم نــداره ، وقـتـی یـکـی وارد ِ زنــدگـیـه آدم بـشـه ،
آدم بـخـواد نـخـواد اون جـزئـی از خـاطـراتـشـه !

ایـران : حـتـی اگـه بـره ؟

بـیـژن : حـتـی اگـه بــره !

در چـشـم باد
مایک : تو یه روانی هستی و من عاشقتم ...
اَبی : من روانی نیستم
مایک : من الان بهت گفتم عاشقتم ولی تو فقط واژه روانیُ شنیدی،
این نشونه آدمای روانیه !
حقیقت زشت
The Ugly Truth
Ray...2004
Della: sorry.. i should've kept my mouth shut
معذرت میخوام...نباید اون حرف رو میزدم.
!Ray: oh no no...then you wouldn't be you
نه نه...اونوقت تو...تو نمیشدی!
مهناز افشار:به همرام زنگ می‌زدی
کامبیر دیرباز:من چه ‌می‌دونستم همرات کی بود!

انعکاس -رضا کریمی
"شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به اين ترتيب وقتی او را يافتی بهتر می توانی شكرگزار باشی."

گابریل گارسیا مارکز


 
"آنهایی که حرکت نمی کنند، نمی توانند از زنجیرهایی که بر پاهایشان است، آگاه شوند."

روزا لوکزامبورگ


 
"اغلب مردم به قصد فهمیدن گوش نمی دهند، آنها به قصد پاسخ دادن گوش می دهند."

استفن ر. کاوی، ترجمه عباس مخبر




"بسیاری از ناکامی‌ها ناشی از این است
که هنگام تسلیم شدن نمی‌دانید که تا چه حد به موفقیت نزدیکید."

توماس ادیسون


 
"تنها برخی از مردم باران را حس میکنند
بقیه فقط خیس میشوند ..."

باب مارلی


 
"خرد تا به زنان می رسد، نامـش مکر می شود

و مکر تا به مردان می رسد، نام عقل می گیرد

درخواست توجه به زنان می رسد، نامش حسادت می شود

و حسادت تا به مردان می رسد، می شود غیرت ... "

بهرام بیضایی

 
Her 2013

Theodore: sometimes i think i have felt everything i'm ever gonna feel...and i'm not gonna feel anything new...(every thing that i'm feeling)is a lesser version of what i already felt

هر از گاهی فک میکنم هر چیزی رو که میخواستم تا الان حس کنم رو حس کردم.....و قرار نیست دیگه حس جدیدی رو احساس کنم...هر چیزی رو که حس میکنم فقط یه نسخه ی ضعیفتر از اون چیزیه که قبلا حسش کردم..... 
آدم نمیتونه بچسبه به گذشته
چون مهم نیس که چقدر محکم بهش بچسبین
اون دیگه گذشته!
How I Met Your Mother
هر کسی در زندگی انتخاب هایی داره
مشکل کنار آمدن با این انتخاب هاست …

The Words
Bradley Cooper
جدایی نادر از سیمین....

سیمین:اون میفهمه که تو پسرشی؟

نادر:من که میفهمم اون پدرمه!
وقتی مدت طولانی با یه نفر زندگی می کنی و بعد اونو از دست میدی یاد میگیری که خاطراتی رو که ازش داری ، دوست داشته باشی
و به خاطر کارای گذشته پشیمون نباشی

The Lucky One 2012
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55