پاکی پاکی پاکی پاکی
کلمه ای که تو طول زمان برای من دچار تحول های معنایی زیادی شده... شاید هم در آینده این روند ادامه پیدا کنه... کی میدونه؟
یه زمانی فکر میکردم پاکی به تنهایی میتونه کلی موفقیت برای آدم همراه داشته باشه. اما در همون زمان میدیدم دوستانی رو که بدجور گرفتار انواع و اقسام چیزای بد شده بودن... اما باز هم موفق بودن...
یه زمانی فکر میکردم پاکی یعنی عدم خ.ا
میتونی ذهنت رو آزاد بزاری به هر چی خواست فکر کنه
چشمات رو آزاد بزاری...
هر چی دوست داشتی ببینی. اصلا شبانه روز توی سایت های پو... و غیره باشی...
یه زمانی فکر میکردم پاکی یعنی خ.ا طبق برنامه ریزی. غیرممکنه آدم بتونه خویشتن داری کنه... و حداقل یک ماه یکبار باید بره سمت خ.ا...
فارغ از این افکار و معناهای گوناگون راجب به پاکی، هیچکدوم
"حداقل" برای من نتیجه بخش نبودن...
تا اینکه به یه نقطه رسیدم... اسمش رو میزارم بن بست زندگی
جایی که هیچ انتخابی جز مرگ برات نمونده.
جایی که حاضری بدون هیچ گونه فکری به زندگیت خاتمه بدی
شب تا صبح توی تختت باشی و به دیوار زل بزنی.
جایی که فکر میکنی فقط داری هوا رو بیهوده هدر میدی....
و خیلی از چیزای دیگه که احتمالا همه ی ما تجربه اش کردیم و بهتره نگم...
یک شخص بهم تلنگری زد...
گفت تو به خودی خود که نمیری سمت خ.ا
ممکنه یک یا چند تا ریشه پشتش باشه... بخاطر استرس زیاد میری سراغش... بخاطر اعتماد به نفس پایینت میری سمتش
میگفت بپذیر که بهش دچاری... حرفش اون روز برام خیلی خنده دار بود. بپذیرم که چی بشه؟
بهم سرنخ داد. گفت بیا و ببین چه چیزایی دست به دست هم میدن و تورو میکشونن سمت این کار؟
به جای اینکه فکر و ذکرت رو بزاری روی اینکه فقط خ.ا نکنی و سمت چیزای مربوط بهش نری بیا و عمقی به مشکل نگاه کن
یه فکری به حال استرس زیادت کن
یه فکری به حال اعتماد به نفس پایینت کن
یه فکری به حال منفی بافیت کن....
و الی آخر...
وقتی همه ی اینا حل شد، حالا اگه بازم تونستی برو خ.ا کن
اصلا احساس میکنی داری به خودت توهین میکنی با اینکار....
بچه ها. دوستای خوبم. خواهر ها و برادرهای گلم
بیاید مشکل رو ریشه ای حل کنیم...
خب ... پیش تر گفتم :
نقل قول: یه زمانی فکر میکردم پاکی به تنهایی میتونه کلی موفقیت برای آدم همراه داشته باشه. اما در همون زمان میدیدم دوستانی رو که بدجور گرفتار انواع و اقسام چیزای بد شده بودن... اما باز هم موفق بودن...
هر کی برداشت خودش رو از این قضیه داره...
هر برداشتی هم قابل احترامه ... و من بهش احترام میزارم...
اما توی طول دوران ترکم به یه چیزی پی بردم... پاکی مطلق معجزه نمیکنه
نه تنهـــا معجزه نمیکنه! که ممکنه شما رو هم از پاک بودن منصرف کنه و بدتر به سمت خ.ا و شهوت رانی بیشتر سوق بده...
اصلا نگران نشو دوست خوبم... من گفتم پاکی مطلق
معجزه نمیکنه. اما پاکی مطلق + تـــــــلاش جوری معجزه میکنه برات، که باید خودت تجربه اش کنی تا بفهمی چه حسی داره
دوست دارم براتون تعریف کنم یکم... از اون روزای درگیری...
خرداد سال گذشته بود... امتحان عربی داشتم و به جز اون ۴ تا امتحان دیگه هم باقی مونده بود... هی به خ.ا فکر میکردم... میگفتم من اگه خ.ا نکنم نمیتونم برم برای امتحانم بخونم.
فکرم رو کاملا روی پاکی متمرکز کرده بودم. کلی چیز جورواجور مصرف کردم که بتونم فشار رو کم کنم.... اما توی ذهن خودم جا انداختم که تا خ.ا نکنم نمیتونم درس بخونم. استرس یه طرف. اعتماد به نفس پایین یه طرف دیگه ( یه چیزی بهم میگفت تو نمیتونی موفق بشی... همیشه منفی بافی... منفی بافی و منفی بافی )
صبح زود روز امتحان از خواب پریدم... و نفهمیدم دقیقا چیکار باید بکنم... یک راست رفتم سمت خ.ا
و پشت سر هم خ.ا کردم
سر امتحان حالم خیلی بد بود... خیلی... همه ی دوستام فهمیده بودن من یچیزیم شده و اون علیرضای همیشگی نیستم...
اومدم خونه... گفتم این همه پاکی برای هیچی؟ پاک موندم که نمره هام خوب بشه... اما چی شد؟ دیگه نمیخوام پاک باشم...
نقل قول: یادتونه پیش تر چی گفتم؟ پاکی مطلق معجزه نمیکنه
امتحانای باقی مونده رو از دم تک آوردم... و این شد که رسیدم به بدترین وضعیت دوران زندگیم .... ۳ تا تجدیدی... و مشکلات فراوون دیگه ای که برام به همراه داشت
زدم به سیم آخر. کانون رو ترک کردم... و رو آوردم به خ.ا مطلق ...
تا اینکه اون تلنگری که اول بار براتون گفتم بهم زده شد....
پذیرشش برام سخت بود. مثل معتادی که سیگار میکشه اما قبول نمیکنه که معتاده...
منم خ.ا میکردم اما قبول نمیکردم که اعتیاد پیدا کردم بهش...
فکر میکردم اگه قبول کنم بدتر توی منجلابش فرو میرم
هر طور بود قبول کردم..... گفتم بدتر از موندن توی این شرایط که نیست؟
دوران شیرینی بود.... با اون همه تلخیش...
تلاش برای درمان کردن روانت...
پذیرش گذشته ات...
بخشیدن افرادی که تورو به این روز انداختن. نه برای اینکه دلسوز جلوه بدی خودت رو... فقط برای اینکه روانت رو آزاد کنی...
توی این دوران درمان... چند باری دچار خ.ا شدم... اما دیگه اونطور بهش فکر نمیکردم
به خودم میگفتم بچه بودی چقدر زمین خوردی تا بلند بشی؟
یه شبه نمیتونیم این همه مشکل رو حل کنیم
توی این راه پر پیچ و خم احتمال شکست هست....
بالاخره به یجایی رسیدم که احساس کردم... هیچ دلیلی برای خ.ا کردن ندارم...
این نقطه همون نقطه ای بود که درباره اش بهم گفته بودن... جایی که استرست رو کنترل میکنی. به جای منفی بافی یجور دیگه به قضایا نگاه میکنی ( مشکلات رو به چشم یه فرصت میبینی ) و احساس آرامش میکنی.... اعتماد به نفست زیاد میشه. وقتی که به خودت اعتماد کنی انرژیت رو میزاری روی اهدافت نه چیزای بیهوده
نمیگم خوب خوب شدم... اما حداقل بهتر از گذشته شدم
میدونم اگه هم اتفاقی برم سمتش بازم خودم رو جمع و جور میکنم.... چون میدونم تهش چیزی نیست... و همه چی به تلاش خود آدم بستگی داره...
نقل قول: " مدرسه ام رو عوض کردم... خیلی ها فکر کردن به خاطر اون ۳ تا تجدیدی این اتفاق برام افتاده... اما واقعا به خاطر این موضوع نبود... رفتار بد کادر مدرسه و استرس خیلــــــــی زیادی که هر روز بهم وارد میکردن، فکر کنید هر بار که در کلاس در میزدن استرس سر تا پام رو فرا میگرفت.... خیلی ها به این موضوع از دید یه شکست نگاه کردن. گفتن ببینید وضعش به کجا کشیده... اما من از دید یه شروع دوباره بهش نگاه کردم... علیرضایی که از حالش از ریاضی به هم میخورد دوباره عاشق ریاضی شد کلی دوست جدید پیدا کرد. اعتماد به نفس از دست رفته اش کم کم تقویت شد... فهمید با تلاش میشه همه چی رو درست کرد... همه چی رو... چند ماه بعدش... تونست ۴ نمره بکشونه روی معدلش زندگی براش یه معنی دیگه پیدا کرد... و فهمید همین مشکلات هستن که زندگی رو زیبا میکنن... به جای اینکه مشکلات رو برای خودش یه نقطه ضعف ببینه اونا رو به چشم یه نقطه قوت دید "
احساس میکنم یکم زیادی از این شاخه به اون شاخه پریدم... اما اگه فرصت کردم بازم مطالب رو تکمیل تر میکنم در آینده...
لازم هست یه چیز دیگه ای هم بگم... سر عقایدتون محکم بمونید... اگه دچار کوچکترین شکی هستید دنبالش رو بگیرید و شکتون رو برطرف کنید...
اونوقت دیگه حتی اگه تمام عالم هم بگن خ.ا خوبه شما با یه لبخند از کنارش میگذرین
چون براتون مثل روز روشنه که اینطور نیست
فقط خ.ا نیست... تمام چیزای دیگه.... شک هاتون رو برطرف کنید... اگه کسی بهتون چیزی گفت که شما رو توی عقیده تون دچار شک کرد بدونید اون عقیده هنوز به ایمان قلبی تبدیل نشده
و سعی نکنید قهرمان زندگی کسی باشید
قهرمان خودتون باشید
وقتی قهرمان خودتون باشید کم کم بقیه هم از رفتار خوب شما الگو میگیرن
نقل قول: جمع بندی کوچولو :
۱ - بپذیر...
۲ - به دنبال سرنخ بگرد و ببین چه چیزایی تورو سمت این عادت میکشونن؟
۳ - دست از سرکوفت زدن به خودت بردار و انقدر نگو من آدم نیستم، من گناهکارم و فلانم....
۴ - تلاش کن... تلاش کن... و تلاش کن.... تلاش کن مخصوصا برای مورد دوم...
۵ - قرار نیست یه شبه همه چی به دست بیاد. پس به تلاشت ادامه بده و با یه شکست کوچولو ناامید نشو.
۶ - نتایج تلاشت رو مشاهده کن
نقل قول: تعریف فعلی من از پاکی :
برای خودت ارزش قائل بشی... وقتی برای خودت ارزش قائل بشی حتی فکر گناه هم به سمتت نمیاد... چه برسه به انجام دادنش
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید.... سعی کردم خیلی کوتاه همه چی رو توضیح بدم...
هر جا کم و کاستی بود به بزرگی خودتون ببخشید