(1399 مهر 11، 1:36)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]پیداش کردم.
اینجا بارگزاریش می کنم.
ولی انصافا نفری یه اعتبار باید بهم بدید بابت این زیرخاکی کانونی.
خیلی از بچه هایی که توی این عکس پای ثابت کانون بودن یه زمانی
الان رفتن و از پشت دیوار داخل رو می پان.
مثل سها
مثل طاهر
مثل خود مهاجر
نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت که اسمم توی این عکس هست.
ی دونه از این نقاشی ها با تغییر اسم و بروزرسانی لیست نیازمندیم فکرکنم
اسکرین پست های 29 فروردین ب چشمم خورد و گفتم ارسال کنم
چ قدر اون روز خندیده بودیم : )
میخواستم تو همون تاپیکی که بود نقل قولش کنم اما گفتم شاید اینجا بهتر باشه
(1389 اسفند 3، 21:20)مجتبی نوشته است: [ -> ] يا مَنْ اَنْوارُ قُدْسِهِ لِأَبْصارِ مُحِبّيهِ رآئِقَةٌ،
ای که انوار قدس و پاکیت روشنی بخش دیده های عاشقان توست
وَسُبُحاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفيهِ شآئِفَةٌ
و تجلی گاه های روی تو برای قلب های عارفان شوینده است
يا مُنى قُلُوبِ الْمُشْتاقينَ وَيا غايَةَ امالِ الْمُحِبّينَ
ای آرمان قلب مشتاقانش و ای منتهای آرزوی عاشقانش
اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى اِلى قُرْبِكَ،
عشق تو را می خواهم و عشق هر کسی که عاشق توست و عشق هر عملی که مرا به قرب تو میرساند...
وَاَنْ تَجْعَلَكَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواكَ
و این که به تو از هرچه غیر توست بیشتر عشق بورزم
وَاَنْ تَجْعَلَ حُبّى اِيَّاكَ قآئِداً اِلى رِضْوانِكَ
و عشقم به تو را زمینه ساز رسیدن به مقام خوشنودی خود سازی
وَشَوْقى اِلَيْكَ ذائِداً عَنْ عِصْيانِكَ
و اشتیاقم را به تو بیشتر از عصیانت قرار دهی
وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَيْكَ عَلَىَّ
با یک نظر به من منت بده!!
وَانْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَىَّ
و نظر کن با چشم دوستی و عطف به من
وَلا تَصْرِفْ عَنّى وَجْهَكَ
و رویت را از من بر نگردان
.
آمین
(1392 اسفند 23، 15:54)سنــا نوشته است: [ -> ]
زندگی یعنی نفس کشیدن یعنی قد کشیدن یعنی دیدن یعنی شنیدن یعنی دوست داشتن .
زندگی خیلی بزرگ است هرگز تنگ نیست میبینی زندگی جملاتی ساده است این انسان است که می کوشد پیچیده اش کند
و در این پیچیدگی های بیهوده مزه اش را نچشد!
زندگی خوشمزه است همینطوری خوشمزه است اصلا نیازی نیست به آن ادویه بزنید اما انسان ها آنقدر ادویه و نمک و چی و چی میزنند
که چیزی شور و تلخ و نخوردنی را می چشند و از طعم بی نظیر زندگی محروم می شوند!
آدم ها آنقدر سرگرم خریدن بشقاب و کاسه هستند که هیچوقت فرصت پیدا نمی کنند غذا بخورند!
انسان آنقدر به کفش هایش عادت می کند که هیچگاه خنکای چشمه را نمیفهمد!
می توان آسود، می توان آرمید،می توان شاد بود و شاد کرد میتوان خوشحال کرد و خوشحال بود برای همین هستیم که تماشا کنیم باغ
سرسبز آفرینش را ...
آدم ها مثل کسی هستند که در یک مهمانی مجلل شرکت میکنند اما لب به غذا نمی زنند،
مثل بچه بهانه گیری می کنند که هر کس به او غذاهای رنگارنگ تعارف می کند رو در هم می کشد و می گوید دوست ندارم.
بزرگترها پافشاری می کنند که تو یک بار امتحان کن باور کن خوشمزه است.خیلی خوشمزه است! تو که هنوز نخورده ای از کجا میدانی
بد مزه است؟! اما او همچنان رویش را برمیگرداند و می گوید دوست ندارم!
ادامه دارد...
یه سری سلسله پست از سنای عزیز پیدا کردم، جملاتش بر جانم نشست.
.
.
کاش بتونیم بین تلاطم های زندگی، قشنگی لحظه ها رو ببینیم و حسشون کنیم.