خب خب رسیدیم به بخش مورد علاقه من
سه تا موضوع براتون آماده کردم
ولی
ولی
ولی
امتیاز موضوع هامون یکسان نیستن
موضوع اولمون
یک امتیاز داره
*نامه ای به تو*
.
.
.
.
موضوع دوم مسابقه
که چهار امتیازیه
*یک قدم تا صبح*
.
.
.
.
و اما
موضوع سوم
که بیشترین امتیاز رو داره ..
حدس بزنید چه عددی
مطمئنم حدس زدنش خیلی سخته
موضوع سوم هفت امتیاز داره
و اون چیزی نیست جز
*و تنها باد میداند *
.
.
.
.
.
بریم که داشته باشیم شروع یه مسابقه
روح نواز رو
شرکت کنندگان عزیز تا جمعه هفته آینده وقت دارید که نوشته های زیباتون رو برامون به اشتراک بزارید
و بعد از اون هم میریم سراغ بخش هیجان انگیز رای گیری و تبلیغات
3
2
1
مسابقه نویسندگی رسما شروع شد
یعنی اگه برای هر سه موضوع بنویسیم 12 تا سقف 12 امتیاز میتونیم دریافت کنیم؟
تنها باد می داند؟ چرا باد؟ نمیشد ماهی خورشیدی چیزی باشه؟
(1402 آذر 8، 8:40)silent scream نوشته است: [ -> ]یعنی اگه برای هر سه موضوع بنویسیم 12 تا سقف 12 امتیاز میتونیم دریافت کنیم؟
تنها باد می داند؟ چرا باد؟ نمیشد ماهی خورشیدی چیزی باشه؟
نه دیگه
فقط یه متن با یه موضوع میتونید ارسال کنید
منم نمیدونم چرا باد میدونه
هر سه تا موضوع اسم کتاب بودن
سلام
ضمن تشکر از سرپرست محترم مسابقه، اینجانب اعلام میکنم که نفهمیدم چه جوری شد.
نیازمند کمی توضیح بیشتر میباشم.
الان مثلاً من میتونم در مورد موضوع 7 امتیازی مطلب بنویسم، یکی دیگه در مورد موضوع 1 امتیازی؟
بعد رقابتمون چه جوری میشه؟
(1402 آذر 8، 20:32)آرمین نوشته است: [ -> ]سلام
ضمن تشکر از سرپرست محترم مسابقه، اینجانب اعلام میکنم که نفهمیدم چه جوری شد.
نیازمند کمی توضیح بیشتر میباشم.
الان مثلاً من میتونم در مورد موضوع 7 امتیازی مطلب بنویسم، یکی دیگه در مورد موضوع 1 امتیازی؟
بعد رقابتمون چه جوری میشه؟
اعضا امتیاز میدن دیگه ...
وقتی همه متن هاشون رو بفرستن اعضای کانون به عنوان داور از ۱ تا ۵ به هر کدوم از نوشته ها امتیاز میدن
مجموع اون امتیاز ها با امتیاز موضوع جمع میشه و هرکی امتیازش بیشتر باشه برنده مسابقس
(1402 آذر 9، 13:12)karma نوشته است: [ -> ]اعضا امتیاز میدن دیگه ...
وقتی همه متن هاشون رو بفرستن اعضای کانون به عنوان داور از ۱ تا ۵ به هر کدوم از نوشته ها امتیاز میدن
مجموع اون امتیاز ها با امتیاز موضوع جمع میشه و هرکی امتیازش بیشتر باشه برنده مسابقس
فهمیدم چی شد.
دو نوع امتیازدهی داریم: یکی امتیاز موضوع و دیگری امتیاز داوری.
عالیه.
(1402 آذر 13، 15:52)karma نوشته است: [ -> ]تا جمعه وقت داریدا
من خیلی مشتاق بودم ولی هیچایدهای برای این موضوعات ندارم خصوصا با امتیازبندیها
(1402 آذر 13، 15:52)karma نوشته است: [ -> ]تا جمعه وقت داریدا
سلام خدمت سرپرست محترم مسابقه
امروز همش گفتم ای کاش وقت بیشتری داشتیم.
یه بخشش که مریض بودم و یه بخش دیگهاش هم که از فردا میرم ماموریت. اما به یک باره به دلم اومد که بهانه نیار و انجامش بده. یعنی چی وقت بیشتر؟
خلاصه نشستم و نوشتم. ویرایش نهاییش مونده که تا جمعه انشاءالله آماده میشه.
(1402 آذر 13، 21:22)silent scream نوشته است: [ -> ] (1402 آذر 13، 15:52)karma نوشته است: [ -> ]تا جمعه وقت داریدا
من خیلی مشتاق بودم ولی هیچایدهای برای این موضوعات ندارم خصوصا با امتیازبندیها
یکیشون رو انتخاب کنید و بشینید در موردش بنویسید. در حین نوشتن کلی ایده به نظرتون میاد. برای من که این مدلی شد.
نقل قول: من خیلی مشتاق بودم ولی هیچایدهای برای این موضوعات ندارم خصوصا با امتیازبندیها
بحونح
اتفاقا راحتن موضوع ها
نامه ای به تو
میتونید در مورد دلتنگی بنویسید، در مورد عشق بنویسید ،در مورد وصال ، امید و ... تنها فرقش اینه که خطاب به یه نفره
یک قدم تا صبح در مورد امیده
و تنها باد میداند با اینکه امتیازش بیشتره ولی از همه آسون تره چون مثل موضوع اول جامعه یعنی در مورد هر چیزی میتونید بنویسید فقط باد در مورد دلتنگی من میدونه
فقط باد در مورد آرزوی من میدونه
فقط باد در مورد آزادی میدونه
و....
و برخلاف موضوع اول لازم هم نیست خطاب به کسی باشه
نقل قول: سلام خدمت سرپرست محترم مسابقه
امروز همش گفتم ای کاش وقت بیشتری داشتیم. یه بخشش که مریض بودم و یه بخش دیگهاش هم که از فردا میرم ماموریت. اما به یک باره به دلم اومد که بهانه نیار و انجامش بده. یعنی چی وقت بیشتر؟
خلاصه نشستم و نوشتم. ویرایش نهاییش مونده که تا جمعه انشاءالله آماده میشه.
سلام آرمین خان
مریض بودی؟ امیدوارم الآن حالت بهتر شده باشه
آها اینه
یعنی چی وقت بیشتر
صلابت مدیر کلی رو نشون دادی
بی صبرانه منتظریم
چقدر منتظر بودم متن های زیبا بخونما
!
ولی انگار خبری نیس
(1402 آذر 17، 18:54)karma نوشته است: [ -> ]نقل قول: چقدر منتظر بودم متن های زیبا بخونما !
ولی انگار خبری نیس
این وضعیت واقعا زشته
در نامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
متن من:
چه فکرهایی در سر داشتم و چه رازهایی در دل. یادش بخیر بعدازظهرهای روزهای کرونایی کارم شده بود دوچرخهسواری و باد خوردن. و توی راهی که مقصدی نداشت دور می زدم و مشکلاتم را با خودم زمزمه می کردم، گاهی آه می کشیدم، دنبال راه حل می گشتم و سکوت می کردم، انگار کسی روبرویم نشسته و دارد گوش می دهد. گاهی با خودم آواز می خواندم و گاهی هم مکالمه ها درون در و دیوار ذهنم می ماند.
و همه این ها را تنها باد می داند...