امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرشیو تجربیات شما در ترک

بعد از چندین سال درگیری با خ.ا و عبور از شکست ها و موفقیت ها

اگر از من بپرسید شاه کلید ترک چیه

در یک جمله جواب می دم: ایمان و باور قلبی به این که من می توانم و باید ترک کنم.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

همون طور که قبلا بارها اعلام کردم
اسم من به هیچ عنوان کپی رایت نداره
لطفا در مصرف آن کوشا باشید
65

[تصویر:  nasimhayat.png]
چه قدر جالب

صحبتی از که عاشق اینجا خوندم، 
همین چیزیه که خانم کویین گفتن:

(8-6-1397، 09:28 ع)Queen نوشته است:معتقدم که اول باید هوش و توانمدی هات رو باور کنی 
خودم از خود کم بینی و خجولی گری خیلی ضربه خوردم. گاهی وقتی خودم رو با ادم هایی که چند پله از من جلوتر و تا حدودی موفق بودند مقایسه می کردم میدیدم که من از لحاظ هوشی از اون ها پایین تر نبودم حتی شاید خیلی هم باهوش تر بودم و حتی حاشیه های زندگیم هم از اون ها کمتر بود. شاید قبلتر ها علتش رو نمی دونستم ولی الان می دونم که اون ها اعتماد به نفس داشتند که من نداشتم. 

تو بحث ترک هم کسانی موفق می شوند ترک کنند که به خودشون اعتقاد دارند که می تونند ترک کنند و همیشه مثبت به این قضیه فکر می کنند. فکر نمی کنم کسی با میزان هوشش موفق شده باشه.
من فکر می کنم طرز فکر آدم ها و نوع دیدگاهاشون در میزان موفقیتشون تو اولویت هست.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

خیلیا میگن من اون حال و هوای قبل برای ترک رو ندارم.
سر همین موضوع راحت وا میدم.
دوباره شروع می کنم و دوباره راحت وا میدم.
چه کنم؟

به نظر من این حال و هوا رو باید به وجود بیاریم.

خیلی وقت ها نماز ما سست میشه. سرسری و از سر وا کندن.
آیا راهش اینه که کلا نماز نخونیم؟ نماز نخونیم تا حال و هوامون درست شه؟

نه.
راهش این نیست.

راهش اینه که همین نماز سطحی رو ادامه بدیم اما در کنارش ببینیم چه کار می تونیم کنیم که عمق پیدا کنه. 


پاکی هم همین جور هست.
حال و هواش رو نداری یعنی کلا ولش کنی؟

نه.
ادامه بده اما ببین چه جوری می تونی بهش عمق بدی.

اهداف و انگیزه هات رو مرور کن.
ببین با بودن چه چیزی هست که اشتیاق به پاکیت بیشتر میشه.
برای خودت یه تعداد روز رو مشخص کن که بعدش به خودت یه جایزه بدی. یه هدیه بخری.
بگو پاکیم رو می خوام همراه کنم با فلان کار خوب دیگه.  چند تا فعالیت معین که همگام با پاکی پیش ببری.
کانون بیا از پاکیت بگو. بگو سخته ولی دارم برای رسیدن به روزهای خوب تلاش می کنم.
اعلام وضعیت کن.
به دیگران امید بده. به بقیه که امید میدی، انگار به خودت داری امید میدی.

زودی میگذره و می بینی که یه آدم دیگه شدی.
اگه 30 روز پیش بهت می گفتن قراره به اینجا برسی باور هم نمی کردی.
اما حالا شده و دیگه نمی تونی که باور نکنی. 1
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1395 شهريور 6، 15:33)Arman نوشته است: سلام به همگی
روزهای آخری که کانون بودم ( یعنی روزهای آخری که بطور مستمر کانون میومدم ) یادمه یه پستی گذاشتم که حال و هواش شاید برای خیلیا جالب باشه
البته اون پست رو دقیق یادم نیست اما خوب میتونم از حال و هواش براتون بگم
من اونموقع تقریبا دو سالی بود که ترک کرده بودم ( الان هم به لطف خدا 5 سالی میشه که ترک کردم، البته دیگه زمان خیلی مهم نیست)
تو این مدتی که کانون بودم و با شکست های وحشتناک و گاهی خفت آمیز مواجه میشدم، همش تصورم این بود که دارم از یه گردنه سخت عبور میکنم تا به نوک قله ترک برسم اما همیشه پام سر میخوره و نه تنها به جای اولم نمیرسم بلکه به ته یه دره عمیق میرم. فرضم رو بر این میذاشتم که دوباره تلاش کنم تا اول از دره بیام بالا و بعد دوباره شروع به بالا رفتن از اون گردنه بکنم. خیلی سخت بود، واقعا سخت بود. گاهی بریدن از همه چیز. گاهی شوتیدن زیر همه چیز!
نمیخوام قصه های دردناکم رو براتون بگم، اما بدونید تمام این جملاتی که شما تو بخش های کانون میگید رو من و امثال من هم یکبار گفتن
خلاصه!
اون روزی که میخواستم برم، حس کردم به نوک قله رسیدم
واقعا برام حس جالبی بود، خیلی شور و شعف داشتم
تو پوست خودم نمیگنجیدم
خب واسه من خیلی بود، منی که روزی چندبار اینکارو میکردم، حالا دو سه سالی بود که اصلا اینکارو نکرده بودم !
تو حال و هوای این بودم که به نوک قله رسیدم، یه نسیم خنکی به صورتم میخورد، اون بالا همه چیز رو میتونستم ببینم، خورشید چقدر درخشان تر بود!
همینطور که داشتم تو خیال خودم به اطراف نگاه میکردم، دیدم جلوم چقدر قله وجود داره!
با خودم گفتم ای دل غافل!
من تا الان فک میکردم همین یه قله رو که برسم بهش دیگه همه چیز تمومه، اما نه
برای رفتن در راه خدا، قله های فراوونی وجود داره که باید فتحش کرد
اونجا بود که یه نفس عمییییییق کشیدمو کوله پشتیمو سفت چسبیدم و شروع کردم از قله پایین اومدن تا به قله های بعدی برسم

بچه ها!
منم الان توو راه یه قله دیگه گیر کردم
دارم تلاش میکنم ازش بالا برم
ممکنه الان خودارضایی برای من چیز خاصی نباشه اما یه زمانی بود!
همونطور که قله ای که الان پیش رو دارم واسه جلویی های من دیگه چیزی نیست

بچه ها میخوام بگم ما راه طولانی در پیش داریم
فک نکنید این تموم بشه دیگه همه چیز گل و بلبل میشه، نه !
و این رو بدونید که ترک خودارضایی تابع شرایط دیگه هم هست
شما باید خیلی از کارهاتونو درست کنید تا بتونید خودارضایی رو ترک کنید

اگه دایم با پدر و مادرت بحث میکنی، بدون نمیتونی خودارضایی رو ترک کنی، چون اعصابشو نداری
خواهشا نگو اونا منو درک نمیکنن و این حرفا که خودتم میدونی خودتم اونارو درک نمیکنی، یه بار شده کوتاه بیای؟!

اگه تو خیابون موقع رانندگی با همه دعوا داری، بدون نمیتونی خودارضایی رو ترک کنی
اگه تو درسات همش دنبال تقلبی، بدون نمیشه ترک کرد
اگه دروغ میگی بدون نمیشه
اگه فحش میدی بدون نمیشه
اگه شوخی های نابجا میکنی بدون نمیشه
اگه .....

چون همه اینا تاثیر میزاره، چه خودآگاه چه ناخودآگاه

خلاصه دوستان عزیز ترک کردن سخته، بله، خیلیم سخته. اما شدنیه ، اونم با یه جمله ساده! فقط باید بخوای و توکل کنی
اما ترک کردن همه راه نیست، خیلی چیزای دیگه هم هست!

ان شاء الله هممون عاقبت بخیر بشیم
( بلند بگو الهی آمین )

خیلی خیلی ارادتمند بچه های گل کانون هستم 303

التماس دعا
یا حق 53
[تصویر:  Untitled_2.png]
یه سری پست ها تو کانون هست که ادم هیچوقت از یادش نمیره
درد دل کسایی که بعد از ازدواج اومده بودن کانون و میگفتن که این مصیبت با زندگیشون چیکار کرده
خودارضایی بعد از ازدواج ... این جمله اندازه ی کل دنیا توش غم داره
بعضی از پست ها هستن تو کانون کلی غم توشونه ... تو این چندین ساله که تو کانونم بعضیها رو ذخیره نگه داشتم
امشب یاد یه سری حرفا افتادم تو کانون ؛ رفتم دنبال پست هایی که نگه داشته بودم ؛ پیداشون کردم

بچه ها تورو خدا تا دیر نشده این مرض رو ترک کنید
تورو خدا ترک کنید
تورو خدا ترک کنید
به خدا خودارضایی جز بدبختی هیچی نداره . جز بیچارگی و سوزوندن ریشه ی زندگی هیچی نداره

به خدا همتون برام عزیزین . زندگی تک تکتون برام مهمه
این پست ها رو خوندم بغضم گرفت که داریم چیکار میکنیم با خودمون ؛ با زندگیمون ؛ با آیندمون ...

(1391 اسفند 12، 0:33)unforgiven. نوشته است: سلام .
دوست دارم مدیر انجمن این پست رو طوری تنظیم کنه که همیشه بالا بمونه تا همه بخونن .

من 28 سالمه . خیلی وقت پیش که دقیقا یادمه کی بود شروع کردم به خودارضایی .. باعث افتخار نیست ولی الان 12 سال یا بیشتر  هست که این کار رو می کنم . همیشه هم بعد از خودارضایی میگم این دیگه آخرین باره و تمام . اما  نمیشه .... امشب خیلی اتفاقی اینجا رو کشف کردم ! ولی خوشحالم که برای یکبار دیگر هم میتونم تلاش کنم ..... نکته مهمتر از همه اینکه من متاهل هستم ....

اول یک سری چیزها رو روشن کنم که هم نظر پزشکیه و  و البته تجربیات خودم هم هست  :
خودارضایی در هیچ قسمتی از بدن مثل ضعیف  شدن چشم ؛ بچه دار نشدن در آینده و هیچ موضوع دیگری تاثیر نداره  . فقط و فقط تاثیر روانی داره . این تاثیر تاثیر خیلی خیلی بدی هست که حاضرم به جرات بگم حداقل باعث 30% طلاق ها هست ....

حالا این تاثیر روانی چیه ؟ میگم براتون . خودم درگیرشم و هنوز بعد از 2 سال ازدواج ازش راحت نشدم و داره همه چیزم رو نابود میکنه

از اثرات خودارضایی این هستش که آدم بهش علاقه مند میشه . بهش اعتیاد پیدا می کنه و درگیرش میشه .خودارضایی باعث میشه دچار نوعی بیماری روانی بشید. مشکل روحی پیدا کنید اما اینها فقط مال دوران مجردیه !!

اگر نتونید ترک کنید در دوران متاهلی آثارش تاسف بار میشه ( خودم! نمونش) ..

وقتی که خودارضایی رو بهش عادت کنید بعد از ازدواج با گذشت یه مدت و چند بار رابطه جنسی با همسرتون دچار نوعی بی میلی به همسر و س*ک*س میشید . کم کم فکر می کنید خودارضایی بهتره و لذت بیشتری بهتون میده . و متاسفانه شما دوباره به خودارضایی برمی گردید .  لذتش براتون بیشتره و بهش عادت دارید . این باعث نابودی زندگی تون میشه مستقیم یا غیر مستقیم . الان خود من از خودارضایی لذا بیشتری می برم تا رابطه جنس*ی با همسرم khodahafez  . این باعث مشکلات بین ما شده و همسرم کم کم داره صبرش تموم میشه و به من میگه که بی احساس ام و به احساس اون اهمیت نمی دم . ولی نمی دونه که من چه جنایتکاری! هستم .....

باور کنید بارها شده که وقتی همسرم داره تلویزیون می بینه یا میره حمام سریع میام پشت کامپیوتر و با یه فیلم یا چند تا عکس خودارضایی می کنم .....

خودم از خودم بدم میاد . تا حالا خیلی تلاش کردم ترک کنم همیشه شکست خوردم ..
به همه دوستان چه دختر چه پسر توصیه میکنم حتما حتما تلاش کنند این کار رو کنار بزان که در آینده مثل من نشن ...

من از امشب می خوام  به امید خدا شروع کنم به ترک کردن به طوری جدی و دوست دارم بچه ها با هام همیاری کنن تا موفق بشم . تجربیات روزانم رو براتون می ذارم ....


(1393 آبان 15، 13:12)امیررضا نوشته است: امیررضا
سلام. امیررضا هستم۳۳ ساله ، ۱۵سال بیمار (خ.ا)
تابه حاصل تصمیم جدی برای درمان نداشتم تا دو روز پیش...
دو روز پیش به خاطر لغزش دوباره ی من درشرف جدایی از همسرم بودم .
آخه ازنظر همسرم این کارمن برابر با (زنا) است و خیانت به او محسوب میشه.
ولی به بخاطر اینکه دوستش دارم و در کنارش آرامش دارم و حاضر نیستم ازدست بدمش جدا قصد درمان (خ.ا) را دارم.
و یک فرصت دوباره ازش گرفتم__نمیداد، با التماس و عجز__ تاباپیگیری به درمان این بیماری یه اعتیاد آوره وسواس گونه و (لذت های کاذب آن) بپردازم.
به امید رسیدنم به لذتهای ماندگار در رابطه ی زناشویی واقعی با همسرم.
از سرپرست تقاضا دارم راهنمایی بشم


(1391 ارديبهشت 31، 7:54)pari نوشته است: دیروز فهمیدم که دارم مادر می شم. شاید دیگه هیچ کس به اندازه ی من واسه ترک این گناه انگیزه نداشته باشه.


(1393 مهر 6، 1:22)baz_bargh نوشته است: سلام .سعيد هستم.40ساله هستم. تقريبا"23ساله خودارضايي دارم. راههاي مختلفي را رفتم تا بتونم از گرفتاري نجات پيدا كنم اما نشد.ازدواج قبليم بخاطر اين جريان به طلاق كشيده شد. ازدواج جديدم هم داره تحت تاثير اين موضوع قرار ميگيره. ديگه نميدونم چيكار كنم. داغونم داغون.1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j20
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
برای ترک خ.ا مهمه که شما یه کاری بکنید.

منظورم اینه که بیشتر از این که شما چیکار می کنید، مهم این هست که یه کاری بکنید.

همین که یه کاری بکنید (حتی اگر این کار ترتیل یک صفحه قرآن به نیت ترک باشه، زدن یک پست با انرژی توی کانون باشه و ...)
باعث می شه که توی ناخودآگاهتون براتون پاکی مهم تر بشه

برای عمل به انگیزه نیاز دارید
اما خود عمل کردن، انگیزه رو بیشتر می کنه

پس حتی اگر انگیزه ی کمی هم برای ترک دارید، عمل کنید.
اون چیزی که می دونید درسته رو عمل کنید.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

درود بر همراهان عزیز و گرانقدر 53
امیدوارم حالتون خوب باشه و در ارامش و صلح درون باشین نازنینان

طی زندگی خودم . همیشه سوالهای زیادی در ذهنم به وجود اومده . یکی از این سوالها  دلیل گاه و بیگاه به هدر رفتن زحمات و به نتیجه نرسیدن هاست. و نتیجه ی کلی که من گرفتم از این موضوع به این صورت هست که:
اگر خزانه ی زحماتمون رو یک انبار گندم در نظر بگیریم و کار خوب و مناسب رو گندم در نظر بگیریم. این انبار گاهی اوقات دستخوش دستبردموش ها میشه و ما هرچه تلاش میکنیم. میبینیم دست آخر چیزی  گندمی نداریم یا خیلی کم داریم . زندگی هم همینه عزیزان دل . گاهی هر چه تلاش میکنیم انبار گندم ما موش داره. این موش میتونه عادت بد شخص  یا اشخاص بد در اطراف ما . بیماری روانی و.. باشه. که عملا تا از بینش نبریم نمیتونیم به اهدافمون برسیم
این شعر رو  اینجا بی ربط ندیدم 

ما درین انبار گندم می‌کنیم

گندم جمع آمده گم می‌کنیم

می‌نیندیشیم آخر ما بهوش

کین خلل در گندمست از مکر موش

موش تا انبار ما حفره زدست

و از فنش انبار ما ویران شدست

اول ای جان دفع شر موش کن

وانگهان در جمع گندم جوش کن

بشنو از اخبار آن صدر الصدور

لا صلوة تم الا بالحضور

گر نه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چهل ساله کجاست؟

پس جانان من اول ای جان دفع موش کن   وانگهان در جمع گندم جوش کن  53
 سپاس شده توسط
قضیه برمیگرده به بامداد ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۸...
ناامید، خسته، بدون انگیزه، بدون حس عذاب وجدان، در حال غرق شدن توی گناه...
کلماتی هستن که اون روز من رو توصیف میکنن...

اون روز با سالِک عزیز کلی حرف زدیم.... طوری که قید خواب رو زدیم....
شاید بد نباشه بگم... بخشی از پاکیم رو مدیون حرف های خوبش هستم...
خیلی وقت بود میخواستم این کار رو کنم... متاسفم بابت تاخیر پیش اومده 1
این شما ... و این هم بخش کوچیکی از اون شب....


سالِک - aliunknown


سلام علی جان‎
خوبی ؟‎
داداش اصلا دیگه بهش فکر نکن‎
لطفا باهام حرف بزن‎
ببین این افکار خیلی تاثیر داره‎
تسلیم نشو‎
اگر خواستی برات میگم ک چی شد ک من این‌بار رکورد این چند وقت پاکیم رو زدم‎
من رکورد نزدیک ب یک سال هم داشتم‎
برا حدود ۲ سال پیش بود‎
اما بعدش به ۴۰ روز هم نمیرسیدم‎
تا این دفعه ..

سلام داداش‎
ممنون که جویای حالم بودی‎
نه زیاد داداش‎
میشه گفت خنثی شدم‎
عذاب وجدانم ندارم دیگه‎
این یعنی ...‎
هعی...‎
گوش میکنم... برام بگو اگه وقت داشتی...

قدم اول اینه‎
۹ تیر مثل ی سیلی محکم بود ب من‎
فکر کن ی نفر از بیرون خودش رو میبینه
مثل دوربین مخفی
فکر کن یک لحظه از جسمم جدا شدم ..
خودم رو دیدم که خ.ا کردم‎
همون روز ۹ تیر بعد از خ.ا خودم رو از بیرون دیدم

من تو کابوسام معمولا خودمو میبینم‎
قبلا خودمو در حال خ.ا میدیدم

سالِک رو دیدم ..
دیدم ک کارم ب کجا کشیده ..‎
دیدم که دیگه هیچ توانی برای خودم نذاشتم
چند دقیقه فقط فکر کردم ..‎
به آینده‎
به گذشته‎
به اینکه این اعتیاد میتونه تا کجا منو ببره‎
سریع حموم کردم و اومدم بیرون‎
همه چیز رو گذاشتم کنار ..‎
همه چیز‎
حتی نمازم رو .. اون حس پشیمونی رو هم حتی کنار زدم‎
خودم رو گذاشتم رو ب روی سالِک ۵ الی ۱۰ سال اینده‎
بدترین نسخه ی خودم رو تجسم کردم
ببین میدونی انجام اینکار و دل دادن بهش تا کجا ها ممکنه بکشونه طرف رو ؟

آره...

ببین خ.ا ی بخش کوچیکه ..‎
مثل ی کوره میمونه‎
نفس رو میگم‎
تو اول با چند تا کبریت روشنش می‌کنی‎
با گرماش حال میکنی‎
چند تا چوب بهش اضافه میکنی‎
از ی جایی ب بعد دیگه تو خودت نیستی
تو مجبوری که ب حرفش گوش کنی
حالا دیگه اون به چوب راضی نمیشه
درخت میخواد .. نفت میخواد‎
گرفتی چی میگم ؟

خدا هوامو داشت...‎
آره میگیرم

دقیقا نفس هم همینه

دیگه به خ.ا راضی نمیشه

تا حالا توی سرما آتیش روشن کردی ؟

نه

ببین بعد ی جایی تو فقط باید براش هیزم جمع کنی
وقتی توی سرما باشی گرمای یک کبریت خیلی دلچسبه‎
اما وقتی زیاد بشه جونت رو میگیره‎
دقیقا مثل نفس ..‎
بار اول لذت شیرینی داره‎
و تو ب امید پیدا کردن اون دائم جلو میری‎
خب حالا بیا بررسی کنیم‎
بعد از انجام اولین خ.ا تو معتاد میشی
و بعد از اون به مرحله افراط در خ.ا میرسی‎
و برای لذت بیشتر فیلم های پ...‎
کمی جلوتر میری‎
درسته ..‎
دیگه تو با این چیزا ارضا نمیشی‎
به فکر انجام کار های توی فیلم می افتی
 ...
آدم پله به پله سقوط میکنه

و بعد از اون هم .. بعد ی مدت دیگه اون هم راضیت نمیکنه

همیشه دنبال اون لذتی هستی که بار اول تجربه کردی،اما هیچوقت تجربه اش نمیکنی چون اون لذت نبوده اون توهم بوده و تو تمام مدت دنبال تجربه توهم بودی‎
خ.ا خودکشیه. هیچ فرقی با خودکشی نداره

و به مرحله جنون جنسی میرسی
خب منی ک الان جلوی هیزم چوبی رو نتونستم بگیرم میتونم جلوی آتیش نفت رو بگیرم ؟
ولی میدونی چی من رسوند ب اینجا ک رکورد خودم رو زدم ؟‎
امروز روز ۸۲ ام پاکیم هست
امید...
به اینکه همه چی بهتر میشه؟

من وقتی صادقانه فکر کردم .. دیدم فاصله ی بین جهنم و بهشت یک لحظه است‎
درسته‎
فقط یک لحظه

آره...
......
هیچ دلیلی پیدا نکردم که بگه .. نه .. تو ۱۰ سال دیگه ابدا مثل اون یارو که جنون جنسی گرفته نمیشی‎
من از خوده ۱۰ سال دیگم که افسارش دست شیطونه ترسیدم‎
ببین میدونی مشکل چیه ...‎
مشکل اصلی که باعث میشه ما دائم بشکنیم اینه که فکر میکنیم:
منِ سالِک ابدا فرا تر از خ.ا نمیرم‎
من امانت امام زمان رو توی جامعه اذیت نمیکنم‎
من دزد ناموس مردم نمیشم
علی جانم
من این حصار رو شکستم‎
فکر میکنی من لحظه ای دوست دارم اینطوری فکر کنم‎؟

من یکم حالم بد شد‎
فکر نکنم‎

برادر عزیزم
تا این حصار امنیت رو برای خودت نشکنی حتی اگر ۱۰۰۰ روز پاکی هم داشته باشی ب درد نمیخوره

خیلی وقت بود در این حد اشک نریخته بودم...
باید بیشتر راجبش توضیح بدی..
مشکل اینه که ما این مصیبت رو کوچیک فرض کردیم
به والله که خ.ا کلید بدبختی و ورود انسان به ذلته‎
و خروج از انسانیت

agreed
کاش اینو همه قبول میکردن‎
کاش...‎
انسان از اون حالت جنسی که براش به صورت پیش فرض تعیین شده خارج شد‎
دیگه خارج شده‎
یه جا میرسه که هیچی راضیش نمیکنه‎
هیچی...‎
توهم‎
خودکشی

ببین میدونی؟
همه ی ما ی دیوار بزرگ بین خودمون و همه ی آدم های بد تاریخ میکشیم‎
ب این معنی که :‎
نه ... من .. من با این ادب و کلاس خودم رو با برصیصای عابد مقایسه کنم
من خودم رو با هی*تلر مقایسه کنم ؟
من عمرا شبیه اون د*ا*$ع*$ش*$ی های عوضی که ناموس مردم رو چند تا چند تا به تاراج میبردن باشم

من اینطور نبودم.... سعی کردم خودم باشم

میدونم داداش‎
منم هدفه اینه که خودم باشم‎
منظورم رو متوجه نشدی
میگم بین خودمون و این جنایات دیوار میذاریم

آره...‎
الان بهتر گرفتم‎
در صورتی که...‎
ممکنه کارایی بدتر از اونا‎
انجام بدیم

آره... دقیقا
ببین اون یارویی هم که توی اروپا بود فکر نمیکرد هیچوقت بیاد عراق و گردن مردم رو بزنه
من خودم رو توی بدترین نسخه ای که می‌تونستم از خودم بسازم تصور کردم‎
و بهش گفتم بیاد بشینه
رو به روی هم نشستیم‎
من چندین روز دائم نگاهش میکردم‎
به این رسیدم‎
هیچ تضمینی وجود نداره که من اون نشم
و کلید این بدبختی بزرگ خ.ا هست

همیشه از این میترسیدم که یکی بدتر از بابام بشم

تا حالا آتیش درست کردی؟
فکر کن ی آتیش بزرگ توی جنگل درست کردی
یه سوال میپرسم
صادقانه جواب بده‎
وقتی جلوی آتیش وایستادی‎
فکر میکنی که بری وسط آتیش‎
؟

نه :/

حالا فرض کن ی رفیقی که خیلی هم بهش علاقه داری
بهت بگه برو وسط آتیش‎
اصلا به ذهنت میاد که توی آتیش بری ؟
نه‎
میدونی چرا ؟
چون بعد از ورود جوابت رو میگیری
بلافاصله میسوزی ..‎
اما ...‎
خ.ا چطور ؟!
تو قبلا دستت سوخته .. که قریضه میگه داخل آتیش نشو .. نزدیک نشو
خب حالا بنظرت درمان قطعی خ.ا چیه ؟
[باید خ.ا رو برای خودت آتیش کنی]
خ.ا رو جوری در ذهنت در نظر بگیر که اینطوری بشه 
از مرگ بدتر بشه برات‎
ببین گفتی که از این بدت میاد که شبیه پدرت بشی از اون نظر ..
خب الان میخوام ی چیزی رو بگم‎
تو اگر دست از خ.ا برنداری ...
ببخشید ..
از این بدت میاد که اون رفتار های پدرت رو با پسر یا دختر خودت کنی ..‎
خب ..
 اگر خ.ا رو تموم نکنی ممکنه رفتار های بدتری انجام میدی ...
خیلی بدتر از اون چیزی که فکر کنی‎
شرمنده ک اینطوری گفتم
ولی خواستم متوجه بشی که چ دری رو باز کردیم


[تصویر:  1.png] 
سلام

امشب به نتیجه ی خیلی اساسی رسیدم
اینجا می نویسم که از این تجربه بعدی ها استفاده کنن

خیلی چیزهای توی این سایت و جاهای دیگه یادگرفتم و خوندم
اما این رو کسی بهم نگفته بود
شاید هم دیده بودم و شنیده بودم، اما بهش توجهی نداشتم
اما امشب قاطعانه می تونم بگم که این عامل توی بلند مدت اصلی ترین عاملی هست که انسان رو زمین می زنه

و پاکی های یک ساله و چند ساله و ... رو می تونه نابود کنه
طولانی می شه، اما حتما بخونین

دو نوع سبک زندگی وجود داره
من با شکل نشون می دم

۱)

[تصویر:  obwr_20190422_012600.jpg]


ببینید توی این سبک شما صبح زود بلند می شین، ورزش می کنید،
بعدش سگتون رو گردش می برید.
بر می گردید خونه، صبحونه ی عالی می خورید، می رید سر کار،
تا شب کلی استرس و فشار و درگیری رو تحمل می کنید
کلی کار می کنید، کلی بدو بدو می کنید، پروژه های مختلف رو پیش می برید،
کلی فکر می کنید که چطور از دست مشکلات احتمالی خلاص بشید و بتونید به بهترین شکل کارتون رو انجام بدید.
شب که شد می رید با باقی همکارها آبجو می خورید و می گید و می خندید
و بعدش احتمالا با دوست صمیمی تون می رید دوچرخه سواری و شب هم می رید بیرون غذایی می خورید
حالا یا تنهایی یا با دوست صمیمی تون. اون چیزی که دوست دارید رو می خورید.
بعدش هم بر می گردید خونه و چند تا کار کوچیک انجام می دید، یه دوش می گیرید و می خوابید.
و فردا دوباره روز از نو روزی از نو ....

این سبک زندگی کار می کنه و جواب می ده.
و خیلی از پیشرفت های مادی ما هم علتش همین سبک زندگی بوده.
توی سامسونگ کره جنوبی و شرکت اپل آمریکا یا شرکت های چندملیتی اپل توی چین مردم این جوری کار می کنن.
و این لپتاپی که توی دست من و داره به این خوبی کار می کنه، محصول همین نوع سبک زندگیه.
این سبک زندگی نتیجه اش چیزهای خیلی اعجاب بر انگیزه
سفر به ماه، تکنولوژی های عجیب و غریب و پیشرفت بشریت.

به طور خلاصه این سبک زندگی یعنی: کار برای تفریح و تفریح برای کار

این سبک زندگی خوبه،
اما نه برای کسی که می خواد خ.ا رو ترک کنه.
توی این سبک زندگی شما مثل ماشینی هستین که دائم داره کار می کنه
و مزدش رو می گیره که بتونه باز کار کنه.

این ماشین هیچ وقت از خودش نمی پرسه که اصلا چرا من باید این کار رو انجام بدم؟


مشکل کجاست؟ مشکل از این جا شروع می شه که ما بخوایم با یک میل توی وجودمون مخالفت کنیم.
مثلا میل جنسی.
مشکل اونجایی بوجود میاد که مثلا کسی مثل ما یکی از نیازهای اساسیش، یعنی نیاز جنسیش رو نخواد برآورده کنه.

ادامه دارد ...
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

ادامه ی پست قبلی ....

تفریح یعنی چی.
یعنی کاری که ازش لذت ببری.
خب انسان توی سبک زندگی غربی نصف زمانش داره کار می کنه (که احتمالا ازش لذت نمی بره)
در نتیجه نصف دیگه ی زمانش رو باید کاری کنه که ازش لذت ببره (یعنی تفریح کنه)

شما گشنه ای، غذا می خوری و لذت می بری.
وقتی هم که نیاز جنسی داری، خوردن غذا فایده ای نداره.
در نتیجه اگر شما نخوای نیاز جنسیت رو برآورده کنی، نمی تونی درست و حسابی تفریح کنی و از تفریح لذت نمی بری.
در نتیجه کار هم نمی تونی بکنی.

و در نتیجه انگار که یک بال پرواز شما شکسته می شه و شما سقوط می کنی.

یا فرض کنیم مشکلی پیش بیاد که شما مجبور بشی بیشتر کار کنی.
یا نتونی تفریح کنی، به هر دلیلی.
مثلا چکت برگشت بخوره، صاحب خونه جوابت کنه، توی کار به بن بست اساسی برسی.
جوری که موقع تفریح هم دائم استرس داری و لذت نمی بری.

در این حالت هم این سبک زندگی جواب نمی ده و شما می ری سمت کارهایی که باعث فراموشیت بشه
خودکشی می کنی، معتاد می شی، پو---رن نگاه می کنی و ....
یعنی دوز تفریحت رو اینقدر زیاد می کنی که فراموش کنی حس بدت رو.


یا اگر قبل تر ها خ.ا می کردی و اون رو کنار گذاشته ای، توی مشکلات اساسی دوباره برمی گردی به خ.ا.

اما اگر این سبک زندگی برای ما جواب نمی ده و چه سبک زندگی ای رو باید پیش بگیریم؟؟؟؟؟

جواب در پست بعدی ....
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

من خودم به این نتیجه رسیدم که سبک درست اسلامی (که می تونه ما رو نجات بده)
باید چیزی شبیه به این باشه

[تصویر:  226_20190422_012709.jpg]

ما کار می کنیم، تفریح هم داریم
اما توی روز، توی هفته، توی سال، یه زمان هایی رو با خودمون خلوت می کنیم.
اسمش رو خلوت گذاشتم چون فکر می کنم واقعا برازنده اش هست.
اما منظورم بیشتر عبادت و تعمق و تعقل بوده که ممکنه توی جمع هم اتفاق بیافته.

نماز شب تمام حسنش به اینه که شما موقعی بلند شی که خلوت باشه
همه خواب باشن و تو باشی و خودت و خدات.

این موقع هست که باید بشینی خیلی عمیق فکر بکنی.
دو رکعت نماز بخونی، چند آیه قرآن بخونی و عمیق فکر بکنی.

اینه که توی بلند مدت می تونه ما رو از شر خ.ا و بلاهای دیگه حفظ کنه.
همین خلوت و عبادت و تعقل و تعمق هست که ما رو می تونه توی مشکلات حفظ کنه.

روزی نیم ساعت، روزی یک ساعت باید از شلوغی ها و اتفاق ها کنار بگیریم
با خودمون حساب کنیم که چند چندیم؟
توی روزی که گذشت چقدر به خ.ا نزدیک تر شدیم؟ چقدر از خ.ا دور تر شدیم؟
اصلا هدف ما چی بوده؟ چرا می خواستیم خ.ا رو ترک کنیم؟
اصلا هدف ما توی زندگی چیه؟ آخرش چی می شه؟
چرا من این کارها رو دارم انجام می دم؟
چرا من امشب توی کانون پست زدم؟ چرا امروز فلان حرف رو زدم؟
قصدم چی بوده؟ درست بوده، غلط بوده؟
چی کار باید انجام بدم؟ کجا ها رو باید اصلاح کنم؟
اعتقادات من از کجا می آن؟ چقدر درستن چقدر غلطن.

تفاوت سبک زندگی اسلامی و غربی این جا مشخص می شه.
سبک زندگی اسلامی باید بر مبنای عقل باشه نه امیال.


و این عقل هست که جهت زندگی رو تعیین می کنه.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سلام
من یک ابزار ساده میشناسم که باهاش از معرکه فرار کنید؛
در شرایط اضطراری، 1 روز عقب بندازید.
انتهای پیام/.
تحریک مساوی است با شکست حتی با نزدیک دوسال پاکی
[تصویر:  wp4003454.jpg]
چرخه ی رفتاری نا صحیح رو بشناسیم:

"تحریک شدن اتفاقی" >>>> "تحریک بیشتر بصورت عمدی" >>>> "خ.ا" >>>> "پشیمانی" >>>> "تصمیم جدید" >>>> "فراموشی تصمیم" >>>> مرحله 1

شما در کدام مرحله قوی نیستید؟ راه حل شما چیه؟


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان