امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

Gigglesmile
(1398 مرداد 9، 23:34)atrisa نوشته است: میگم چرا مسابقه اینا نداریم تو کانون ؟صندلی داغم نداریم..کلا سرگرمی نداریم...بحث هم نداریم...عروسی هم نداریم...تولدهم نداریم...چرا هیچی نداریم؟  809197ps94ijjhwg
میگم ی بنده خدایی هم بیاد ی چند جمله بنویسه تا کانون از این کسلی در آد...
.
.
.
میگم ب نظرتون باز داستان شروع کنیم؟همه ی چند خط بنویسن Khansariha (56)

(1398 مرداد 10، 12:11)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: با مسابقه امضا و آواتار موافقم، صندلی داغ هم موافقم، سرگرمی و بحث و داستان گروهی و ... هم موافقم

اما پیشنهاد من اینه که یه مسابقه ی گروهی حسابی راه بندازیم توی گروه های نسیم و رهروان Khansariha (69) 
هر کی موافقه و می خواد شرکت کنه، لایک کنه این پست رو daghighan

(1398 مرداد 10، 12:50)cornrose نوشته است: ولی قبول دارین کانون نیاز به اپدیت شدن داره؟
مسابقه امصا و اواتار هر دفعه کمتر میشه مشارکتا
درحدی ک مسابقه نقاشی به تعداد نرسید
ایده های جدید لازم داریم بنظرم 53258zu2qvp1d9v
چیزی که نظر مخاطبو جلب کنه


(1398 مرداد 10، 14:38)atrisa نوشته است: والله همه باهاش موافقن اما کسی نمیره سراغشون..:(
مثلا چ جور مسابقه ای؟تو چ زمینه ای؟
ی نظری داشتم...من موافق هر مسابقه ای ک باشه هستم اما تاجایی ک یادم میاد توی مسابقه ی گروهی نسیم و رهروان مشارکت کمه..مخصوصا ک تعداد خانم هاهم کمه1

(1398 مرداد 10، 16:27)cornrose نوشته است: نمیدونم
ایده ی جدید لازم داریم
چیزی که بتونه با شبکه های اجتماعی بیرونی رقابت کنه حتی
میدونم سایت همیناست
ولی ایکاش بهترم میشد
.
.
.
نمیدونم...
از ورودی جدیدیا ...من کمتر کسیو میلینم فعالیت کنه...
درصد زیادی فقط جوین میشن و یک طرفه مطالبو میخونن  Hanghead 
میگم کانون که فضای کافی برای دیده شدن داره
باید راهی باشه که ازش بیشتر استفاده کرد Hanghead 
همین

(1398 مرداد 10، 16:37)atrisa نوشته است: مغزم سوخت از بس فکر کردم برا کانون چیکار کنیم 4chsmu1 
کانون دیده نمیشه ولی ب نظر من.....اون هایی هم ک میان معلومه ک با جست و جوی زیاد پیدامون میکنن...پیدا کردن کانون سخت تر شده.
ب نظر من اول این عضوها کنارهم بموونن بعد ب فکر رقابت با بیرون باشیم..چون هنوز دوستان خودمون و نتونستیم نگه داریم.‌و کسایی هم ک رفتن و مدت زیادیه ک نیستن هم خبری نداریم ازشون..
مثلا من خودم دختر خانم هایی ک بودن و یادمه ک دیگه نمیان..من خودمم داشتم میرفتم  Gigglesmile 
حتی یادمه مثلا ی چندنفری بودن ک خیلی فعال بودن ولی الان مدت زیادیه ک اصلا نیستن.
پ ن:تجربه ثابت کرده هرموقع آتریسا ب فکر تحول افتاده و درمورد کانون حرف زده قانعش کردن ک بشین سرجات و اعلام وضعیتت و بکن  4chsmu1 دست ها رو میز ساکت Khansariha (56) 

(1398 مرداد 10، 19:10)مرد مجاهد نوشته است: سلام به همه

اینکه خانم آتریسا پیشنهاد دادن همینهایی که هستیم رو حفظ کنیم، نکته قابل اهمیتیه
با این حال،
چند وقتیه برای جذب بیشتر عضو جدید، با فرض اینکه اصلا به صلاح باشه و ظرفیتش رو داشته باشه این بستر،
به این فکرم که بریم تبلیغات رو برسونیم دست ملت در فضای مجازی

مثلا توی وبلاگها (نه لزوما وبلاگهای ترک) یا اینکه مثلا یه اکانت توییتر بزنیم و سعی کنیم بالا بیاریمش یا توی کامنتهای اینستا ..
البته طبیعتا شکل تبلیغات محترمانه و با مناعت طبع باشه .. نریم مثلا وسط کامنتای ملت در پستای عصر جدید تبلیغ کنیم22

(1398 مرداد 11، 16:58)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: این توجهی که نسبت به کانون و اوضاعش دارید خیلی قابل تقدیره.
واقعا جای خوشحالی داره که کانون همچین اعضایی داره ...

خیلی خوبه که این بحث ها ادامه پیدا کنه و به جمع بندی برسه ....

(1398 مرداد 11، 17:23)atrisa نوشته است: ادامه ی بحث درباره ی تحول کانون نیاز ب مدیریت داره ک بحث و جمع و جور کنه...مثلا اقای مجاهد ک پیشنهاد تبلیغ در مجازی های دیگه رو داده بودن و من موافقشم اما این نیاز ب تایید بزرگان کانون داره و نمیشه ک سرخود بریم تبلیغ کنیم..
آخرین بار در مورد مسابقه و صندلی و اینا بحث کردیم ک همه موافق بودن اما این موافقت محدود ب چند نفر بود و ۵ یا ۶ نفرم ک کمن..واقعیتش آدم نمیدونه چیکار کنه...کاش اقا رامین بودن تا حداقل درمورد تالار شادشاد ی اقدامی میکردیم و صندلی داشتیم..نمیدونم چرا کسی حالی برای موندن بیش از نیم ساعت تو کانون نداره..واقعا مایلم ب اینکه بدونم بقیه چ حسی در مورد کانون این روزها دارن؟منظورم همه هستن..

(1398 مرداد 13، 23:58)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: بچه ها بیاین به هم قول بدیم که بیشتر از این برای پاکی وقت بذاریم، برای کانون انرژی بذاریم.

کارهای نشده خیلی هستن، خلا ها خیلی هستن.
تاپیک های خونده نشده، کارهای نکرده خیلی هستن.

بیایید به هم قول بدیم که برای پاکی خودمون بیش از گذشته خون دل بخوریم.
خون دل بخوریم برای پاکیمون ...

این مهم تری کاری هست که شما برای کانون می تونین انجام بدین.

سلام
صبح تابستونی تون بخیر.
امیدوارم آخر هفته ی خوبی رو گذرونده باشید و در ادامه هم بگذرونید.

من هم مثل عاشق عزیز، از عزیزانی که به کانون غیرت دارن تشکر می کنم.
دوستان خوبی که به کانون فکر می کنن و کانون رو خونه خودشون می دونن.
آدم تا جایی رو از خودش ندونه این طور در موردش صحبت نمی کنه.
و
البته دوستان دیگه ای که تو نقل قول های بالا نیستن اما روند فعالیت شون شاهده بر این غیرت مندی شون.
از اون ها هم ممنونم.

اومدم که درد دل کنم.
اومدم بگم که چقدر تو این یک ماهه حرص خوردم هر موقع که به کانون فکر کردم.
اومدم بگم که چقدر اعصابم خورد میشه با هر بار باز و بسته کردن کانون.

من حرف هام رو می زنم.
شاید خوش تون بیاد؛ شاید بدتون بیاد.
شاید خوشحال تون کنه؛ شاید ناراحت.
اونی که چند صباحی با من بوده و از دور یا نزدیک شاهد فعالیت هام بوده، حتما نیت حرف هام رو می فهمه.

ببینید
هر سیستمی، هر تیمی، هر گروه و تشکیلاتی، یه سری فعالیت های زنجیروار داره.
برای اینکه اون سیستم درست کار کنه، کل اون زنجیره به هم پیوسته باید کارشون رو درست انجام بدن.

فرض کنید یه گروه روزنامه نگاری داریم.
خبرنگار به موقع خبرش رو تهیه کرده. عکاس به موقع عکسش رو گرفته. تمام اعضای گروه از تایپیست و گرافیست گرفته تا آبدارچی از شب تا صبح بیدار موندن تا روزنامه اول صبح به دست مردم برسه.
همه چی خوب پیش بره اما واحد حمل و نقل به جای اینکه ساعت 6 صبح روزنامه رو به باجه ها برسونه، ساعت 6 عصر برسونه.
چه اتفاقی می افته؟
کل دم و دستگاه و تشکیلات و امکانات و نیروهای انسانی و غیرانسانی همش میره هوا.

شما میگی 90 درصد قضیه که درست کارشون رو انجام دادن. فقط اون 10 درصد حمل و نقل روزنامه رو به موقع نرسونده. چی چی رو همش میره رو هوا؟
من هم میگم آره حالا شاید همه همه اش نره رو هوا. ولی واقعا هر کی می خواسته روزنامه بخره، تو 12 ساعت اولیه روز، روزنامه اش رو خریده. فروش اون روزنامه ای که 6 بعدازظهر به دست مردم می رسه، 10 درصد روزنامه ای هست که 6 صبح به دست مردم می رسه.

درسته 90 درصد کار با کیفیت انجام میشه اما
چقدر غم انگیزه که خروجیش به اندازه 10 درصد تلاش هاست.

حالا فرض کنید این اتفاق هر روز بیافته.
هر روز روزنامه به جای 6 صبح، 6 بعدازظهر به باجه ها برسه.
فرض کنید هر روز 90 درصد تلاش ها بی حاصل بشه.
شما جای مدیر اون گروه روزنامه نگاری بودید، غصه نمی خوردید؟ عصبانی نمیشدید؟
بعد هر چی هم سعی می کردید اصلاحش کنید، اصلاح نمیشد، دق نمی کردید؟ خودزنی نمی کردید؟ 22

من می بینم فعالیت های خوبی که خانم کویین تو مکتبخونه دارن یا تو کنترل نگاه و ذهن یا ...
فعالیت های مرد مجاهد از دادن حس خوب به بچه های مسابقات تا تاپیک های مذهبی.
فعالیت های همه جانبه خانم رضوانه، خانم ژوپیتر، عاشق رو.
تلاش های خانم کورن رز و باقی دوستان.
.
.
.
اما واقعا خروجی هم به اندازه همین فعالیت های خوب این دوستانه؟

تاپیک ورزشی رو نگاه کنید 4 نفر اعلام وضعیت می کنن.
تاپیک قرآن 4 نفر.
تاپیک مطالعه هم 4 نفر.
به نظرتون 30 نفر دیگه که میان کانون واقعا چرا میان؟
میان دوستاشون رو ببین؟ برای سرگرمی میان؟ حوصله شون سر میره میان کانون؟ بیکارن وقت اضافه دارن؟

من چندین ماه خودم یه نفره روزی 15 تا پست می زدم برای تمام فعالیت هایی که انجام میدادم.
اما گفتم آخرش که چی؟
دیدم واقعا بیشتر حال بچه ها رو بد می کنه هر روز من بیام تو تمام شاخه ها اعلام وضعیت کنم.
اینکه 30 نفر ورزش کنن کانون رو قشنگ می کنه، نه اینکه یه نفر 30 روز اعلام وضعیت ورزشی پشت سر هم داشته باشه.

حیف نیست چنین محیطی باشه و ازش استفاده نکنیم؟
بتونیم هر کدوم مون هفته ای نیم ساعت ورزش کنیم و همدیگه رو ترغیب به شادمانی ورزشی کنیم اما نکنیم؟
هر کس ماهی یه کتاب بخونه، هر ماه 30 تا کتاب جدید بتونیم به همدیگه معرفی نکنیم و این کار رو نکنیم؟
هفته ای نیم ساعت قرآن بتونیم بخونیم و از حس و حال معنویش برای همدیگه نگیم؟
یعنی هر کس روزی یه دونه کار خوب انجام نمیده که تو تاپیکش بره اون یه دونه رو بنویسه؟ فاز این جا رو فاز مثبت کنیم؟
یعنی هر کس تو کل روزش یه دلیل برای خوشحال بودنش نداره که اون یه دونه رو بره تو تاپیکش بنویسه؟

من میرم خواهش می کنم از دوستان دست اندرکار که مسابقه گروهی ترتیب داده بشه، بعد چی میشه؟
از نسیم حیات کلا 2 نفر شرکت کننده داریم.
رهروان هم اسم می نویسن اما بعدش در حین مسابقه ناپدید میشن.

میگم چرا شرکت نمی کنی؟
میگه آخر هر هفته باید به هفته گذشته ام فکر کنم. اين منو آزار میده. 17
این هیچی. تازه باید به هفته آینده هم فکر کنم که می خوام چی کار کنم و چه قدمی بردارم. اینکه دیگه رو اعصابمه. 17
این مدل مسابقه ها رو دوست ندارم. تالار مسابقات خوبه. فقط بری اعلام وضعیت پاکی کنه. راحت. این مدل مسابقه ها فاز نمیده. 17

به نظر شما آدمی که هفته ای 5 دقیقه وقت فکر کردن به خودش و زندگیش نمیذاره و میگه بدم میاد و اذیتم می کنه، تهش به کجا میرسه؟
اصلا بگو به دو هزار روز پاکی هم رسید. بعدش چی؟ تهش چی میشه؟

تو جلسات sa میری، همه می خوان خودشون رو تخلیه روحی روانی کنن، دست هاشون رو که بالا می برن تهش به یه سری ها نوبت نمی رسه.
طرف هر روز جلسه میره، بازم خالی نمیشه. میگه روزی 4 ساعت تو مسیرم تا تو جلسات استان های دیگه شرکت کنم.
 
من نمی دونم اینجا چه جوریه که به طرف میگیم 3 روز رو کامل بهت اختصاص دادیم هر چی دلت می خواد بیاد بگو. اگه سوال کردی، بهت راهکار میدیم. اگه مشورت خواستی، مشورت میدیم. برات صلوات می فرستیم. برات دعا می کنیم.
از یک ماه قبل هم نوبتش رو اعلام می کنیم. دو روز مونده به نوبتش بازم بهش پیام میدیم.
بعد طرف با این همه، بازم نمیاد. 17
میگه ترجیح میده تو خودم باشم. ترجیح میدم خوددرگیری داشته باشم. ترجیح میدم خودم با خودم بجنگم.
اونی هم که میاد از حافظ و فردوسی شعر می نویسه. نه ربطی به خودش داره نه ربطی به ما.

واقعا حیف نیست؟
یه چنین جمعی داریم که می تونیم کنار همدیگه باشیم. کمک حال همدیگه باشیم. ازش استفاده نکنیم؟
این همه هم افزایی با کنار هم بودن مون بتونیم ایجاد کنیم. ازش استفاده کنیم؟
وقتی فضا گذاشته شده که به خودمون فکر کنیم. به خودآگاهی برسیم. زندگی مون رو سر و سامون بدیم. رشد کنیم. تغییر کنیم. جنبه های زیست نکرده زندگی مون رو تجربه کنیم، چرا از دستش بدیم؟

گاها اون قدر بی حس و حال بچه ها تو گروه حاضر میشن که اونی که نتیجه مسابقات رو می خواد اعلام کنه هم 2 هفته یه بار و 3 هفته یه بار نتیجه رو می زنه.
من برم به کی چی بگم؟
برم به مسئولش بگم چرا به موقع نتیجه رو نمیذاری و بچه ها رو هدایت نمی کنی؟ یا برم به بچه ها بگم چرا بی حس و حالید؟
دیگه کلا من قفل می کنم.
بعد هم برم بگم. چند بار بگم؟ با چه زبونی بگم؟

ببینید
فقط دو چیز زندگی ما رو عوض می کنه.
یکی فکره. یکی عمل.
اگه تو کانون این دو تا رو بُلد نکنیم و جدی نگیریم، چی رو بُلد کنیم و جدی بگیریم؟

برید دوره های اول مسابقه گروهی رو ببینید.
من خودم یه نفره مسابقه گروهی رو هماهنگ می کردم. تبلیغ می کردم. برگزار می کردم. دونه دونه بچه ها رو راهبری می کردم. نتایج رو در می آوردم. تصویر درست می کردم. نتایج رو اعلام می کردم.
سر روزش هان. سر ساعت. نه همین جوری الکی الکی.
برگردید و بخونید تا ببینید چی میگم. 

اون زمان با همه آماتور بودنم این کار رو یه نفره انجام می دادم؛ الان نمی تونم انجام بدم؟
سختم میشه؟

اما موضوع سر اینه.
واقعا می ارزه؟
ارزش داره این همه وقت بذاری؟ این همه انرژی؟
برای کی؟ برای چی؟

چقدر هی التماس این و اون رو کنم؟
مگه قراره چیزی به من می رسه؟
اگه اون آدم هدفمندی بشه، اگه آدم با برنامه ای بشه، اگه اون زندگیش به تعالی برسه، اگه اون خودش رو پیدا کنه، اگه اون به رضایت و آرامش و شادمانی برسه، برای من خوبه؟ یا برای اون؟

چرا نباید تالار برنامه ریزی ما جزء تالارهای بورس و شلوغ ما باشه؟
رو هوا جلو رفتن این قدر لذت بخشه که کسی حاضر نیست اون جا فعالیت داشته باشه؟

الان به فرض بریم و تبلیغ کنیم و 100 تا تازه وارد هم یهو بریزن تو کانون.
که چی بشه؟
که بشن مثل ما؟
مثل ما که دور خودمون می چرخیم؟
اون 100 تا تازه وارد هم به جمع آدم های غیرهدفمند کانون بپیوندن تهش میشه چی؟

نباید ما 10 تا آدم هدفمند و منظم داشته باشم؟
من برم بگم این 10 نفر رو نگاه کن. مثل این ها باش.
یکی شون نوشته این هفته برنامه ام اینه که چشمم رو محافظت کنم.
یکی شون نوشته هفته پیش همش ناراحت بودم. این هفته می خوام زوم کنم ببینم ریشه ی ناشادمانی هام از کجاست.
یکی شون نوشته مدت هاست دلم می خواد ورزش کنم. این هفته برنامه ام استارت ورزشه.
یکی شون نوشته هفته پیش 2 ساعت وقت مطالعه گذاشتم. این هفته می خوام 4 ساعت وقت مطالعه بذارم.
یکی شون نوشته هفته پیش بی کار بودم. این هفته تمرکزم رو اشتغاله.
یکی شون نوشته هفته گذشته هم مراقب نمازهام بودم هم پیگیر ورزش و مطالعه و مهارت آموزیم. این هفته همه قبلی ها به اضافه یه سری تفریح اساسی.
.
.
.
من باید بتونم برم بگم آقا یا خانم تازه وارد. اینجا آدم زیاد میاد.
ولی 10 تاشون هستن که تلاش هدفمند انجام میدن. این چند تا رو دنبال کن.
10 نفر داریم که پشت تلاش هاشون فکره.
این 10 نفر الگوی تو باشن.

اگه ما 10 تا آدم هدفمند نداشته باشیم، با چه رویی من برم کانون رو ترویج بدم؟

ببینید
اینجا هزاران کار میشه انجام داد. 
ده ها مسابقه و سرگرمی میشه گذاشت.

اما اینکه مهم ترین بخش پاکی و ترک خودارضایی روی هواست و بهش بها داده نمیشه، هیچ انگیزه ای برای من مدیر باقی نمیذاره که بخوام به گیم فکر کنم. یا به مسابقه آواتار. یا به مسابقه امضا. یا صندلی داغ.
مثل این می مونه که یه ساختمونی پی و اساس درست و حسابی نداشته باشه، بعد هی به فکر قاب عکس های خوشگل دیوار باشی.

اون هم موقعی که دارم می بینم درصد زیادی از بچه های اینجا مشکل های اساسی حل نشده دارن و دارن دست و پا می زنن.
بدتر میشن ولی بهتر نمیشن.
تحول که هیچ، تغییرهای جزئی هم تو مسیرشون نیست.

فکر نمی کنم هیچ کس عضو کانون شده باشه تا در مورد امضای بقیه کاربران نظر بده یا با این قصد اومده باشه که برنده پیاپی 6 دوره مسابقات آواتار بشه.

تصویر پایین رو ببینید:

[تصویر:  %D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1_%D8%AF%D8%B1_%D...%D9%86.png]

این تصویر همین جوریش داغی روی دلمه اما باور کنید دروغه.
این دروغه که فقط من 5 ماه از وقتم رو صرف کانون کردم.
من تو این 6 سال، چندین برابر این زمان رو برای کانون گذاشتم.
کلی فکر و کار انجام دادم و صرفاً نتیجه اش رو اومدم کانون گذاشتم و رفتم. بابت هیچ کدوم از اون ها اینجا چیزی ثبت نشده.

برای من واقعا سخته بعد از این همه زحمت، تحمل چنین وضعیتی.
این مدل فعالیت بچه ها، واقعا اونی نیست که باید باشه. اونی که بهشون کمک کنه و بتونن زندگی شون رو تغییر بدن.

این بچه ها خیلی هاشون میرن.
یه سری هاشون دانشگاه که برن دیگه نمیان. یه سری هاشون سر کار. یه سری هاشون ازدواج.
اینجا میهمانن. گذرگاهه براشون.

مثل همه اونایی که رفتن و برنگشتن.
مثل همه اونایی که 3 سال یه بار، اشتباهی حرف «K» رو تو مرورگرشون تایپ می کنن و یهو یادشون می افته که یه سایتی به نام ktark بود. میان میگن ما دیوانه وار کانون رو دوست داریم. عاشق تک تک تونیم و بعد میرن تا 3 سال دیگه.
فقط کسی نیست بهشون بگه این همه جنونی که تو داری، چه جوریه که هر 3 سال یه بار عود می کنه؟ تازه خوبه عشق دیوانه وار داری که 3 سال یه بار میای اینجا، اگه دوست داشتنت یه دوست داشتن عادی بود، احتمالا 30 سال یه بار سر می زدی. 

این بچه ها خیلی هاشون میرن. دیر یا زود.
اما من چه کنم؟
منی که اینجا میزبانم؟ 
منی که موندنی ام؟

الان این جوری باشه، اگه 2 سال دیگه هم این جوری بود چی؟
اگه 20 سال دیگه هم این جوری بود چی؟
این جور بمونه، همون بهتر نیست که نباشه؟
یعنی واقعا تقصیر منه که این جوریه؟
یعنی مشکل منم؟
اگه من نبودم، درست میشد؟

نمی دونید یک موقع ها چقدر استغفار می کنم بابت وقت هایی که صرف کانون می کنم.
یه موقع ها که تا دیروقت بیدار می مونم رو شک ندارم که خدا بابت این بیدار موندن و از خواب زدنم، راحت ازم نمی گذره.
به خدا میگم: می دونم کارم غیرعاقلانه است ولی خودت می دونی که مجبورم. این دو تا کار رو باید امشب انجام بدم.
از اون طرف، بعد هی این میاد به ذهنم که: هیچ اجباری در هیچ کاری وجود نداره. کی گفته هر نیت خوبی رو باید عملی کرد؟ 
اگه یه جایی دیدی یه چیزی نتیجه نمیده، کی گفته عمرت رو براش بذاری؟ کی گفته نباید رهاش کنی؟
این انتخاب تویه. اجبار نیست. مسئولیت کارهای غیرعاقلانه ات هم گردن خودته؛ نه خدا.

کاش باورم این بود که همین که نیتت خوب باشه کافیه. عملکرد و نتیجه مهم نیست.
کاش باورم این بود که نیت های خوب، برای رسیدن به بهشت کافیه.
چقدر راحت بودم. چقدر خوش می گذشت! چقدر حال می داد! اینجا هم کلی شادی می کردم.

کاش اون دنیا اعمال رو وزن نمی کردن. کاش کاری با اثر اعمال نداشتن.
کاش باورم این نبود که جهنم رو با نیت های خیر سنگ فرش می کنن.

سیستم زنجیروار کانون همه اش نقص نداره. ما بخش های خوب هم داریم. مثل تالار مسابقات. با تلاش خود شماها.
اما یه بخش هایی از این زنجیر پاره است. بد هم پاره شده.
اینکه کنار همدیگه این همه زحمت بکشیم و نتیجه ای که باید بگیریم و نگیریم واقعا ناراحت کننده است.
اینکه ندونی تا کی قراره این هدررفت انرژی و تلاش ها، ادامه داشته باشه و اصلا آیا پایانی داشته باشه یا نه، واقعا اذیت کننده است.  

کاش یه روز خوب بیاد.
اون روز خوب، روزی نیست که اینجا شلوغ و پرازدحام باشه.
اون روزیه که ببینم نه همه آدم های اینجا، اما یه تعدادی شون تو همون مسیری هستن که باید باشن.
اون روز حتما حال و هوای من هم عوض میشه. 53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام
ایشالا اگاهی درونی داشته باشیم لحظه ب لحظه در مورد زندگیمون و بتونیم در حد امکان آگاهی ها رو انتقال بدیم ...
آرمین جان تلاش دلسوزانه شما برای بهبود وضعیت کانون غیر قابل انکاره... بارها و بارها شاهد این همت و تلاش شما بودم ... 
بشخصه کانون پیشرفت های بزرگی در زندگی من ایجاد کرد. در همه ابعاد...
و این نتیجه تلاش های همه مدیران هستش ... 
وقتی من میرم اورژانس و حالم خوب میشه 
وقتی میام شبانه روزی یه ناهار مهمون میشم
وقتی میرم تاپیک جشن و حسابی خوشحال میشم
وقتی میرم کنترل نگاه و ذهن
وقتی مکتب خونه 
وقتی رهروان
وقتی تالار مسابقات
...
متوجه میشم کانون چرخش داره میچرخه 
درسته ایده آل نیست 
اما تلاش ها رو میبینم 
دارم چرخشو میبینم 
آرمین جان شما برای کانون مرکز ثقل چرخ ها هستی ..
اگر همین چرخش هم هست بخاطر مرکز ثقل هاست 
پس تلاش های شما بیهوده نبوده و نیست 
کانون داره میچرخه ...
خدا تا حالا هدایتشو عالی انجام داده ...
اما اگر سرعتش کمه بخاطر اینه که شاید ما
نخواستیم از درون خودمون رو جهت بدیم و تلاش هامون رو درونی کنیم .... 
 
 مهم اینه که  ما بهترین خودمون بشیم
تلاش کنیم Khansariha (69) 
و 
خیلی خوبه دوستان دغدغه دارن برای کانون
و
در پایان 

آرمین جان کانون ب شما افتخار میکنه  Khansariha (18) 

یه مدل هم داره سبیل داره  4
ممنونم از همتون Khansariha (8)
(1398 مرداد 18، 9:02)آقای اراده نوشته است: .
.
.
بشخصه کانون پیشرفت های بزرگی در زندگی من ایجاد کرد. در همه ابعاد...
.
.
.

اراده جان
ممنون از محبتی که داری.
این وجود خودته که باعث افتخاره.
میشه کسی مثل تو اینجا باشه و به وجودش عشق نکنی؟  Khansariha (18) 

اگه واقعا کانون باعث شده که پیشرفت های بزرگی رو تجربه کنی، این فوق العاده است.

اما
اگه الان من بگم از آقای اراده انتظار دارم به جز انجمن مسابقات تو بقیه انجمن ها هم فعالیت کنه، بهت برمی خوره؟ 
اگه بگم آقای اراده حیفه که فقط پست هاش تو انجمن مسابقات باشه و بقیه جاهای کانون محروم بشن از دیدن آقای اراده، چی در موردم فکر می کنی؟
اگه بگم همین آقای اراده می تونه خیلی آدم هدفمندتری باشه و به دستاوردهای بزرگ تری برسه اما این کار رو نمی کنه، از دستم ناراحت میشی؟
اگه بگم چیزی که من از آقای اراده می بینم، سقف توانمندی هاش نیست، اذیتت می کنه؟

تو که این همه اطلاعات روان شناسی داری و اون همه مطلب شنیدی و خوندی، چرا نباید ما رو سهیم کنی؟
خودت محبت کردی و گفتی که قصد داری یه تاپیک روان شناسی خوب برامون درست کنی.
اما واقعا اگه قصدش رو داری، موضوع بندی داشته باشه. ساختار داشته باشه.
کسی که تاپیک تو رو می بینه بگه خدا خیرش بده نگارنده این تاپیک رو. خدا براش بسازه.
نه اینکه تاپیک رو باز نکرده، ببنده. بگه اینم یه سری مطلب کپی شده است که هزار جای دیگه هم میشه دید.

من هنوز سر حرفم هستم:

آرمین نوشته است:خیلی هم عالی.  49-2 

موضوعاتی که مدنظر داری و سرتیترهای که مدنظر داری رو تو این تاپیک بنویس.
سبک کاری که می خوای پیش بری رو هم بگو.
تا بعد براش بهترین تصمیم رو بگیریم.  Khansariha (18) 

راستی
تو تالار روان شناسی هم یه چیزایی هست.
یه سر اون ورا هم بزن.

مثل:
https://www.ktark.com/thread-244.html
https://www.ktark.com/thread-88.html
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1398 مرداد 18، 11:16)chakavak نوشته است: سلام پست آقا آرمین رو دیدم دلم نیومد سکوت کنم گفتم بهتره آدم حرفش رو بزنه حتی اگه دوست داره غایب باشه!!

سلام چکاوک عزیز

ممنون که محبت کردی و نظرت رو با من و دوستان به اشتراک گذاشتی.
حتما برات مهم بوده کانون و اینجا بودنت که برامون نوشتی.
این ارزشمنده.  Khansariha (18)

نقل قول: یا حداقل پیوسته عمل نمی کنن و کاملا گسسته کار خودشون رو درست انجام میدن و از کار های دیگران که با کار خودشون در ارتباطه غافلن.
دقیقا همین طوره.

ما نمیشه هر کدوم مون بریم تو اتاق خودمون و کار خودمون رو انجام بدیم.
بگیم هر کدوم بخش خودمون رو انجام بدیم کافیه.

کارهای ما با هم در ارتباطه. به جای اینکه 100 درصد توانم رو روی تالار روان شناسی بذارم، بهتر اینه که 50 درصد وقت رو برای روان شناسی بذارم و 50 درصد دیگه اش رو جاهای دیگه خرج کنم.
کار ما روی همدیگه اثر متقابل داره.  53258zu2qvp1d9v

نقل قول: و اما راجع به شرکت در تاپیک ها:دوست من به نظر من شرکت در تاپیک ها کاملا سلیقه ای ممکنه یه نفر نخواد کارهاش رو به صورت برنامه مدون روی کاغذ بیاره و به نظر بی نظم برسه و این به معنی بی نظمی مطلق نیست و در هر بی نظمی یه نظم خاص وجود داره و حتما نباید ما برنامه کاغذی و تئوریک داشته باشیم(من اصولا با این نحوه برنامه ریزی مخالفم) و به همین شکل شاید تعداد مذهبی ها کم باشه و به تبع اون اعضا مشارکت کننده تو اون تاپیک ها کمه و ...

نظرت برای من محترمه.
شاید شما با هدف گذاری و برنامه ریزی ذهنی راحت تر باشی و اتفاقا نوشتنش باعث بشه به اهدافت نرسی و نتیجه نگیری.  daghighan

اما
آقای چکاوک ورزش رو هم به صورت ذهنی انجام میده؟ یا عملی؟ اگه ورزش می کنه، چرا تلاش هاش رو به اشتراک نمیذاره تا وجودش مشوق بقیه بچه ها باشه؟
مطالعه چی؟ کارهای مفیدی که در طول روز انجام میده چی؟ مهارت هایی که یاد می گیره رو به بقیه بگه اشکالی داره؟ هنرهایی که دنبال می کنه رو به اشتراک نذاره؟ 
ما اینجا کنار هم تلاش کنیم و تلاش هامون رو به اشتراک بذاریم، ریا میشه؟ یا هم افزایی ایجاد می کنه و قوت قلب همدیگه میشیم؟
اگه تلاش هات رو به اشتراک بذاری و ما بهت اعتبار بدیم و بگیم باعث افتخار ما هستی، ناراحتت می کنه؟ باعث میشه دست از تلاش هات برداری؟
مشکل کجاست؟

نقل قول: کانون زیادی چاقه به نظرم تاپیک هایی که بازدیدشون کمه و چند ماه یک بار فعالیت ندارن رو ببندین بهتره تا ما شاهده یه کانون لاغرتر و چابک تر و موثرتر باشیم
تا جایی که وقتش رو داشتیم و تا جایی که امکان پذیر بوده این کار انجام شده.
نمونه اش هم تاپیک اعلام وضعیت روزانه هست.

یک ماه بعد از بستن این تاپیک، آقای اراده بهم پیام داد:

نقل قول: میشه تاپیک اعلام وضعیت روزانه رو باز کنی ؟
آخه اونجا پاتوق ما بود [تصویر:  65.gif] 
بچه محل های ما میومدن اونجا
الان یک ماهه از این کشور رفتن [تصویر:  hanghead.gif] [تصویر:  gigglesmile.gif]


بهش گفتم:
نقل قول: نه نمیشه.  [تصویر:  4chsmu1.gif] 

بچه محل ها رو دعوت کن بیان تو کوچه ما. اول از همه هم خودت.  [تصویر:  4chsmu1.gif]


اون گفت:
نقل قول: واقعا به این میگن دموکراسی  [تصویر:  22.gif] 
خب چرا آخه 
دل بچه محلا رو شکستی آرمین  [تصویر:  bliss.gif]


و من گفتم:
نقل قول: اراده چرا تو رهروان اعلام وضعیت نمی کنی؟
فکر کن این همون تاپیک اعلام وضعیت هاست.  

اعلام وضعیت ها رو بستیم که نصف صحبت ها این ور نباشه نصف اون ور. [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif] 
نه اینکه کلا نه این ور نه اون ور. [تصویر:  22.gif]

از این قاطع تر باید رفتار می کردم؟
آقای اراده مدیر گروه های ترکه. اما تو این 3 ماه، فقط 3 تا پست تو گروه رهروان گذاشته. 

نمی دونم چقدر دلش رو شکستم. نمی دونم چقدر با این کارم، از من بدش اومد. همون طور که نمی دونم چقدر حال بقیه رو با این کار بد کردم.
اما من واقعا کاری که صلاح کانون بود انجام دادم. هنوز هم معتقدم اون تاپیک وجودش باعث میشد صحبت ها بیهوده پراکنده بشه.

الان به نظرت با همدیگه بریم با آقای اراده و باقی دوستان هم محله ایش دعوا کنیم که چرا کانون رو لاغر کردیم، شما جا زدید؟
یا
به نظرت از رهروان و مسابقات، یکیش رو ببندیم که بازم لاغرتر بشه؟

الان خیلی وقته که به راحتی هر تاپیکی باز نمیشه و من مقاومت شدیدی روی این موضوع دارم.
از خانم آتریسا بپرس چند بار به من گفتن که یه تاپیک بزنیم برای انجام کارهای بدمون و من بی پاسخ گذاشتم.
دیگه این قدر اصرار کردن، آخرین بار براشون نوشتم:

نقل قول:
نقل قول: نوشته است:اون تاپیک کار مفید و داشتیم ها...شماهم توش فعالین..قرار بود ی تاپیک امروز چ کار بدی(چ گناهی )انجام دادی هم در موردش فکرکنین ..فکر کردین؟؟ 

فکر می کنید از چنین تاپیکی استقبال بشه؟
(از این لحاظ که از تاپیک های مشابهش استقبال نمیشه میگم.)

واقعا بی تعارف دلم می خواد خوشحال شون کنم. مگه زدن یه تاپیک جدید چقدر کار می بره؟ 3 تا کلیکه. 
اما به چاق شدن کانون فکر می کنم. 
همین میشه که نه بهشون میگم آره و نه بهشون میگم نه.

(احتمالاً در نهایت جهت خوشحالی شون این کار رو انجام بدم. حتا اگه کانون چاق بشه. 22)

نقل قول: از انتقاداتتون خوش حالم خوب به عنوان مدیر این انتقادها به همه ما لازم و ضروریه اصلا تفکر انتقادی که نقل محافل پیشرفته در همه جا هستش بسیار مهم و سازنده است
ممنون از محبتی که داری.  Khansariha (18)


نقل قول: ولی یه نکته وقتی پستتون رو می خوندم دلم براتون سوخت و احساس کردم دارم سوگنامه یا عجز نامه یه رهبر شکست خورده رو می خونم
این پستی که نوشتم اتفاقا برای همین موضوع بود.

برای کسی که این همه تلاش کرده برای کانون، اینکه یه صرفاً یه دست نوشته تمام شدن باقی بذاره، واقعا کافی نیست.
اون هم بدون هیچ گونه سوگنامه ای.

اگه کسی پست من رو خوند و دلش برام نسوخت، واقعا از لحاظ احساسی مشکل داره.

من جوونیم رو برای کانون گذاشتم.
بهترین ساعت های عمرم رو صرفش کردم.
اوقات بی کاریم رو صرف کانون نکردم. لا به لای برنامه هام همیشه براش جا باز کردم و سهمش رو کنار گذاشتم.
اوقات خستگیم رو کانون نیومدم. پرانرژی ترین و پربازده ترین تایم هام رو اختصاص به کانون دادم.

می دونی چقدر بهم پیام میدن و میگن فلان جای کانون باید روش کار بشه ها. جای فلان چیز خالیه ها.
بعد من بهش میگم آره راست میگی. نظرت چیه خودت هفته ای نیم ساعت وقت بذاری و پیش ببریش.
و در جواب میگه: ببخشید من کار و زندگی دارم. فقط خواستم بگم که حواست باشه. 22

قشنگ این جمله رو که می بینم دلم می خواد بشورمش آویزونش کنم.
یعنی فقط اون کار می کنه؟ بقیه علافن؟
یعنی فقط اون زندگی می کنه؟ بقیه در حال مُردگی ان؟

در چنین مواقعی اول یکم فاصله می گیرم تا آروم بشم. بعد خیلی محترمانه برای اون بزرگوار می نویسم که: ممنون که لطف کردی و این موضوع رو بهم اطلاع دادی. آخرش هم یه دونه از این آیکن ها میذارم که مطمئن بشه واقعا محبتی بس بزرگ کرده و من چقدر خرسندم ----> 1

البته یه نکته بگم.
دل سوختن از این لحاظ که می بینم تلاش ها از بین میره و اون اتفاق خوبی که باید برای آدم های اینجا بیافته و نمی افته، یه بحثه.
از این لحاظ که من بابت وقت و انرژی که گذاشتم، از نظر شخصی ضرر کردم یا نکردم هم یه بحث دیگه است.

باید بگم که
خدا واقعا تو همه این سال ها عجیب بهم لطف داشته.
با همه بد بودن های من، به طرز عجیبی کلی خیر و برکت تو ابعاد مختلف زندگی پیش روم گذاشته.
واقعا بی انصافیه اگه بگم پشیمونم از تلاش های کرده ام.

فقط یه نمونه اش رو برات بگم.
بعد از رونمایی از ترک قدم به قدم، در پاسخ به دوستانی که دوست داشتن کمک کنن، من اومدم اینجا کمک خواستم:

(1398 خرداد 27، 22:25)آرمین نوشته است: مطالب زیادی هست که میشه روشون کار کرد.
فقط وقت می خواد و حوصله.  53258zu2qvp1d9v 
+ توان جسمی و روحی 22
با چاشنی انگیزه. 

مثلا من تو پست بعدی باید به تاپیک ورزش خونگی لینک بدم، اما تو این چند هفته فقط تونستم تصویر 13 تا حرکت اول رو بیابم.  vayy 
کسی هست بتونه کمک کنه؟

فکر می کنی چند نفر پیام دادن که من کمکت می کنم؟
صفر نفر.

حتما یکی گفته من که ورزشکار نیستم.
یکی گفته حوصله گشتن تو سایت ها ندارم.
یکی گفته من برم عکس در بیارم که بقیه استفاده کنن؟
یکی گفته کارهای نرم افزاری و ویرایش عکس نیاز داره، ولش کن.

چه اتفاقی افتاد؟
من خودم دست به کار شدم.
گفتم اگه کسی حاضر نیست یار من بشه، کار هم نباید انجام بشه؟

اولش با عکس شروع کردم.
بعد دیدم من که می خوام زحمتش رو بکشم، حیف نیست به صورت ویدئویی نباشه؟
اما مشکل اینجا بود که من ادیت ویدئو بلد نبودم.
باید یه تیکه از ویدئوها رو می بریدم. سرعت حرکات رو دست کاری می کردم. در صورت لزوم زوم می کردم.

گشتم دنبال نرم افزار ادیت ویدئو.
به Corel VideoStudio رسیدم.
شروع کردم به کار کردن و یاد گرفتن.

ساده نبود. 
فقط دو هفته دنبال کرک کردنش بودم.
کرک کردن هیچ، باید حتما به آنتی ویروس هم معرفیش می کردم که input های اینترنتیش رو باز نگه داره و output های اینترنتیش رو ببنده.

برای کار کردن با خود برنامه، یه سری pdf فارسی خوندم. یه سری pdf انگلیسی از سایت خودش گرفتم. یه سری ویدئوی فارسی تو وب دیدم. تو انجمن Corel عضو شدم و سوال هام رو پرسیدم.
اما بالاخره یاد گرفتم.

Corel خروجیش همه فرمت ها رو در بر نمی گیره.
اینکه چطور خروجیش رو تبدیل به gif کنم یه نرم افزار تبدیل فرمت ویدئو با امکان تعیین تعداد فریم ها می خواست.
اون رو هم پیدا کردم و پروژه با موفقیت انجام شد.

فقط من می تونستم این کار رو کنم؟
قطعا نه.

فقط فرق بقیه با من این بود که بقیه حاضر نبودن این کار رو انجام بدن.
اما من حاضر بودم.

من به این 2 تا جمله باور دارم:

نقل قول:
امروز کارهایی می کنم که دیگران حاضر نیستن انجام بدن
تا فردا کارهایی رو انجام بدم که دیگران قادر نیستن انجام بدن

الان واقعا بده که من یه سری حرکات ورزشی بلدم که بقیه بلد نیستن؟
الان بده یه من نرم افزار ادیت ویدئو رو یاد گرفتم و هر ویدئو و صوت و عکسی رو دلم بخواد می تونم با همدیگه میکس کنم و خروجی بگیرم؟
بده که با یه نرم افزار خوب تبدیل فرمت ویدئو می تونم کار کنم؟
بده باز و بسته کردن input و output نرم افزارها رو بلدم؟

این روزها شروع کردم به کلیپ ساختن.
دارم برای خودم کلیپ می سازم. 
چه دنیاییه.

واقعا حیف نبود این کار به یکی دیگه سپرده بشه و من از این فرصت محروم بشم؟
بی اندازه خوشحالم که این اتفاق رقم خورد و تو 2 ماه یه مهارت به مجموعه مهارت هام اضافه شد.

الان اگه از کار فعلیم اخراج بشم،
علاوه بر مهارت های تایپ، آفیس، وب، خوشنویسی و موسیقی، تو زمینه ساخت ویدئو هم می تونم فعالیت کنم.
این واقعا جای خوشحالی داره.

اما
فقط من؟
بقیه چی؟
اینکه بقیه 2 ماه یک بار که هیچ، 2 سال یک بار هم یه مهارت به مهارت هاشون اضافه نمی کنن جای ناراحتی نداره؟

ما ایرانی ها عادت کردیم که هی بگیم کار نیست. کو فرصت؟ کدوم امکانات؟ ما سوختیم. ما بدبخت شدیم.
ولی یه ذره حاضر نیستیم تلاش کنیم. یه ذره حاضر نیستیم از ناحیه امن دورمون خارج شیم و فضاهای دیگه ای رو تجربه کنیم.
باور کنید فرصت ها ده تا ده تا از جلو چشم مون می گذره و ما صرفاً در حال ملاحظه دیوارهای پیش رومونیم.

تو کل ایران چند نفر هستن که Corel VideoStudio رو تخصصی بلدن؟
یه نگاه به کلیپ های اینستاگرام کنین ببینین چقدر بی سلیقه کلیپ می سازن و هزاران لایک می خوره.
برای خوشگل کردن یه فونت هم ذوق و سلیقه ندارن. باقیش رو ول کن.
حیف نیست ما  جزء اون چند دونه متخصص هاش نباشیم و ازش پول خوب در نیاریم؟

تو کل ایران چند نفر پایگاه داده Oracle بلدن؟
برو یک سال مجانی یه جا کار کن.
ببین سال دوم چند تا درخواست از اقصی نقاط  ایران داری که تو فقط بیا. فقط خودت رو به من برسون. اینکه با چه رقمی حاضر به همکاری هستی، با من.

باور کنید آبدارچی هست. اما آبدارچی که باکیفیت کار کنه رو در عرض یک سال هم نمی تونی پیدا کنی.
حتی اگه حاضر باشی 3 برابر بهش پول بدی هم گیرت نمیاد.
کسی که هم خوش اخلاق بشه، هم متعهد باشه، هم منظم باشه، هم تمیز باشه. هم باشخصیت باشه.
تو این دوره زمونه، یه دونه از ویژگی های بالا رو تو کمتر آدمی می بینی. اینکه یه آبدارچی 5 تا ویژگی بالا رو با هم داشته باشه واقعا یه استثناست.
کجای ایران می خوای بگردی دنبالش؟

همه این ها رو گفتم که بگم دلت برای من نسوزه که بدبخت و بیچاره شدم به پای کانون.
خدا شرمنده ام کرده از لطف و محبتش که هر روز یه در جدید رو به روم باز می کنه.
اما
دلت برای من بسوزه که کلی هدف ها برای کانون دارم. کلی پتانسیل ها می بینم. کلی فضای رشد می بینم. کلی وقت براش میذارم اما به جایی که باید برسه نمی رسه.

از محبت خداست اینجا بودن و موندم. رشد و تغییر من محبت خداست.
اما هدفم از این جا بودن، صرفاً «من» نبودم.
و اینکه تلاش های من به «من» ختم شد رو نمی دونم خدا می بخشه یا نه. 

و

نقل قول: همه ما مامور به وظیفه ایم نه مامور به نتیجه.


همیشه وظیفه گرا بودن خوب نیست. یک وقت ها باید نتیجه رو ببینی و جات رو به کس دیگه ای بسپری.
کسی که وظایف رو به نتیجه ختم می کنه.  Khansariha (18)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام...شبتون ب خیر باشه...انشالله ک حالتون خیلی خوبه..شامتون حاضره...جیبتون پر پوله...کارهاتون روب راهه..لبتون خندانه و مهم تر ازهمه سالم و سلامتین...راستش اصلا قصد جواب دادن نداشتم و واقعا الان هم نمیدونم چ میخوام بنویسم...
من واقعا حرفی تو پست اولی که آقای آرمین نوشته بودن  نداشتم چون خب ب عنوان مدیر کل حق دارن و حرف هایی رو نوشتن و انصافا ک خب هیچ حرفی نیست و همش درسته..اما ظاهرا دل پری داشتن که در جواب اون پست ها نوشتن و ب جزئیات پرداختن چون ما فقط چند تا پست زده بودیم ک چ کنیم ک کانون از بی روحی دربیاد....همین!
راستش حداقل ک من از جانب خودم میگم....من تا دومین ستاره هم رفته بودم اما پارسال از خانم رضوانه خواستم ک نوار اعلام وضعیتم صفرشه تا از نو شروع کنم و هنوزم ک هنوزه با شکست های متوالی نتونستم خودم و بکشم بالا...کانون برام شده جایی برای خالی کردن خودم ولی اینم جالبه ک وقتی هم میام حالی برای تغییر ندارم..ولی خب اگر مثل دوسال پیشم نباشه اما تلاش میکنم ک فعالیتی داشته باشم..زیاد پست بزنم ..از حال دوستان خبر بگیرم(گرچه تو این دوماه شرمنده ی همشون هستم ب خاطر بی معرفتیم) و کلا نقشی داشته باشم..این بحث مشارکت تو تاپیک ها رو سال پیش هم دقیقا یادمه ک پست زده بودین و من بعدش شروع ب نماز خوندن کردم و رفتم تاپیک قرار عاشقی و سعی کردم مفید تر پست بزنم: ) اما راستش وقتی میای تاپیک ها در واقع مسئولی ک گزارشت وبدی و تو هر بار ک میشکنی و شرمنده میشی و میگی بی خیال منکه نمیتونم حداقل خودم و مسخره نکنم ...اما خب حرف حق هیچ انکاری نداره و باید در مقابلش سکوت کرد چون درسته..
************
در مورد پست دوم...من در مورد دوتا تاپیک بهتون پیام داده بودم راستش چون اعلام وضعیت روزانه رو گفتین یادم افتاد: )
اولی در مورد خاطرات روزانه بود ک تو انجمن گفت و شنود میتونست کاربرد داشته باشه ک شما گفتین تاپیک اعلام وضعیت روزانه هست و نیازی نیست و دفتر این موضوع بسته شد‌.
تاپیک دوم هم ک فکر کنم پارسال بود ک ازتون خواستم یاهم ماه ها قبل و دقیقا ۳ بار ازتون درخواست کردم و شما جوابی ندادین...این تاپیک هم ب نظرم چون آدمیزاد روزانه دچار گناه های کوچیک و بزرگ زیادی میشن (مثل دروغ..غیبت..قضاوت..خبرچینی....)فکر میکردم ک اگر بنویسیمشون میبینیم ک زیاد میشن و دستمون میاد و حداقل ک یکیش و کم میکنیم تو روزمرگی هامون..این فکر تاپیک دوم رمانی ب ذهنم رسید ک شما و یکی از دوستان دیگه روزانه تو تاپیک کار مفید پست میزدید و من برام سوال شده بود ک هرروز مگه میشه این همه کار مفید انجام داد و سر ی دروغ این فکر تاپیک ب سرم زد وگرنه هدف دیگه ای پشتش نبود و الان هم ب نظرم باید ممنونتون باشم ک جوابی ندادید چون ی ایده ی بچه گانه بوده..واقعا خوشحالی ی نفر تو کانون مهم نیست در مقابل خوشحالی کانون: )
این کار آخری هم ک انجام دادین و درخواستش و تو شبانه زدید ظاهرا من تو کانون نبودم ک قطعا چون زیاد وبگردی میکنم و همیشه هم برای پست هام دنبال عکسم حتما میگفتم ک من انجامش بدم و کمکی برای کانون داشته باشم..
نمیدونم چطور شده ک این ددخواستتون جوابی نداشته چون دوستان کانونی همیشه دنبال کمک کردن برای کانون هستند.
********
در نهایت ی موضوع رو هم بگم....چون پیامش پاک شده نیست اما قطعا اقای آرمین در خاطرشون هست ک من در مورد اورژانس خیلی پی گیر بودم...و بهشون زیاد پیام دادم و نهایتش هم متاسفانه ب دوری ی هفته ای من از کانون ختم شد‌...اما الان خاطرم میاد ک کاش ب جای پیام دادن ب مدیر تو شبانه میگفتم...من راستش بارها اومدم و کسی نبوده ک بهم کمک کنه یا دیر اومدن..نمیدونم برای کسی هم پیش اومده یا فقط من بودم...بار اولی ک درخواستش و دادم و آقاآرمین اعلان سرپرست اورژانس و زدن واقعا ممنونشون شدم ک ب فکر بودن..و ممنون از دوستان ک پست زدین و ساعت بندی شد...اما چون اعلان چندهفته ای سردر کانون موند و جمع بندی نشده بود ب اقا آرمین پیام دادم ک چیشد و عصبانی شدن ک ب زور بیارمشون؟: )
ی سوال از دوستانی ک ساعت بندی شون و اعلام کردن دارم...من امروز ک اومدم کانون تنها بودم ...کسی واقعا سر ساعتی ک اعلام میکنه میاد؟این سوالم فقط در مورد اون لیستی هست ک ساعت حضورشون و اعلام کردن 53258zu2qvp1d9v
(1398 مرداد 18، 17:51)آرمین نوشته است: اما
اگه الان من بگم از آقای اراده انتظار دارم به جز انجمن مسابقات تو بقیه انجمن ها هم فعالیت کنه، بهت برمی خوره؟ 
اگه بگم آقای اراده حیفه که فقط پست هاش تو انجمن مسابقات باشه و بقیه جاهای کانون محروم بشن از دیدن آقای اراده، چی در موردم فکر می کنی؟
اگه بگم همین آقای اراده می تونه خیلی آدم هدفمندتری باشه و به دستاوردهای بزرگ تری برسه اما این کار رو نمی کنه، از دستم ناراحت میشی؟
اگه بگم چیزی که من از آقای اراده می بینم، سقف توانمندی هاش نیست، اذیتت می کنه؟

تو که این همه اطلاعات روان شناسی داری و اون همه مطلب شنیدی و خوندی، چرا نباید ما رو سهیم کنی؟
خودت محبت کردی و گفتی که قصد داری یه تاپیک روان شناسی خوب برامون درست کنی.
اما واقعا اگه قصدش رو داری، موضوع بندی داشته باشه. ساختار داشته باشه.
کسی که تاپیک تو رو می بینه بگه خدا خیرش بده نگارنده این تاپیک رو. خدا براش بسازه.
نه اینکه تاپیک رو باز نکرده، ببنده. بگه اینم یه سری مطلب کپی شده است که هزار جای دیگه هم میشه دید.

من هنوز سر حرفم هستم:

آرمین نوشته است:خیلی هم عالی.  49-2 

موضوعاتی که مدنظر داری و سرتیترهای که مدنظر داری رو تو این تاپیک بنویس.
سبک کاری که می خوای پیش بری رو هم بگو.
تا بعد براش بهترین تصمیم رو بگیریم.  Khansariha (18) 

راستی
تو تالار روان شناسی هم یه چیزایی هست.
یه سر اون ورا هم بزن.

مثل:
https://www.ktark.com/thread-244.html
https://www.ktark.com/thread-88.html

سلام مجدد
آرمین جان من هیچ وقت عادت به بهونه آوردن ندارم 
ولی من هر روز تلاش میکنم از 24 ساعت وقتی که دارم نهایت بهره برداری رو بکنم 
راستش در مورد فعالیت ام در کانون سبک انتخابی داشتم 
تاپیک ده روزه و تالار مسابقات جشن شبانه اگر بشه کنترل نگاه ذهن و قرار عاشقی اورژانس برام اولویته 
من یه روز صبح بیدار شدم دیدم رنگم قرمزه فکر کردم فشارم رفته بالا اما دیدم نه شدم مدیر گروه های ترک  Gigglesmile 
خب من بهتره برام در کنار ده روزه ها بیست روزه ها باشم و انرژی اونجا صرف کنم 
من بشما گفتم مسائل روانشناسی بذاریم و هنوز پیگیر هستم
الان یکساله دارم روی مسائل ذهنی دقیق کار میکنم 
به نتایج بزرگی رسیدم که پیشرفت ترک رو دو برابر میکنه 
اما منتظرم آزمایشاتش روی خودم جواب بده بعد بصورت فرمول کلی به دوستان توصیه کنیم 
ایشالا خداوند بهمون کمک کنه وسیله ای باشیم تا گره از کار بنده ای باز بشه و همه به زندگی امیدوار باشن
سلام بچه های عزیز
خواهران بزرگوار
و برادرای نازنین

سلام و عرض ادب به برادرم، آرمین جان
بنده صحبتهای آرمین عزیز،
چکاوک عزیز،
آقای اراده عزیز
و خواهر دغدغه مندمون، خانم آتریسا رو خوندم.

همین1
فقط خواستم سکوت نکرده باشم ..
اگر چیزی بیشتر نمیگم الان،
چون توی این حضور 7 ساله ام + یک سال قبلش کار وبلاگی،
یه حسی به مرور در من ایجاد شده که کی حرف زدنم مفیده و کی نیست؛

گاهی بحثهای دیگری هم اینجا میشه که من فقط نگاه میکنم و تشکر میزنم ..
گاهی هم مشارکت به تشکر زدنه .. من خودم روحیه میگیرم وقتی ببینم پستی که زدم رو چند نفر از بچه ها خوندن و توجه کردن1

سکوتم رو به پای این حس بنویسید
نه بی توجهی 302
سلام

توی این که صحبت های آرمین خیلی تلخه شکی نیست.
در این که وضعیت ما کلا تلخه هم شکی نیست. از هر جهت.
اما بیاین این جوری نگاه کنیم:

آرمین از کانون بودنش سود مادی می بره؟ پولی دریافت می کنه؟ قطعا نه.
آرمین وظیفه ای دینی و اخلاقی داره که ادامه بده به مدیریتش؟ نه واقعا، اگر هم وظیفه و دِینی بوده انجام شده.
آرمین علاقه داره به این که زحمت بکشه برای کانون؟ لذت می بره؟ احتمالا نه.
آرمین خیلی بیکاره و وقت اضافه داره؟ شوخی می کنی؟

پس اگر آرمین حرفی می زنه برای خود ماست. یعنی دقیقا برای ما داره حرص می خوره.
هم چنین با توجه به شناختی که از آرمین داریم، آرمین اگر حرفی می زنه پشتش فکر هست، پشتش اندیشه هست و از روی شکم نیست.
و وقتی آرمین این جوری حرف می زنه، یعنی دقیقا هیچ امیدی به بهبودی نداره و تصمیم جدی گرفته که ول کنه و بره.
و احتمالا بعدش هم کانون خاموش می شه.


حالا ما می تونیم سه نوع برخورد داشته باشیم.

- بی تفاوت باشیم و عبور کنیم و به ادامه ی زندگی تلخمون بپردازیم.
- خشمگین بشیم و علیه آرمین جبهه بگیریم و بهش بگیم که اشتباه می کنی که این حرف رو می زنی یا اشتباه می کنی که این جوری حرف می زنی.
- ناراحت بشیم، بریم از حرص آرمین هم شده خ.ا کنیم که بهش بفهمونیم ما چقدر ... خودتون کاملش کنین 22
- حرف آرمین رو بپذریم و ناراحت نشیم، اما بگیم که همینی که هست، می خوای بخواه، نمی خوای نخواه ...
- اگر حرف حق و درستی می زنه، بپذیریم و تصمیم بگیریم که خودمون رو عوض کنیم.



یعنی چیکار کنیم دقیقا؟

- برای کانون وقت جدی تو برنامه مون در نظر بگیریم. (برای کانون، نه دل خودمون. اگر کسی به ما بگه فلان کار رو برای کانون بکن که خوشمون هم نیاد انجام می دیم؟ مثلا ما دوست داریم سرپرست باشیم و حمایت کنیم بچه ها رو، اگر بهمون بگن این لیست رو بگیر مرتب کن انجام می دیم؟)
- برای خودمون وقت جدی بذاریم. (دقیقا برای خودمون. ورزش، برنامه ریزی، مطالعه، نماز،‌ قرآن، تفریح. اگر به این جا برسیم، اون وقت تاپیک های مختلف کانون سودمند می شه برامون، تهش هم می تونیم کل روزمون رو توی رهروان و نسیم به اشتراک بذاریم)
- برای ترک کردن وقت جدی بذاریم. (فکر نکنم این دیگه نیاز به توضیح داشته باشه 22‌ )
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

**************
اقای عاشق هیچ کس در درستی حرف اقا ارمین جبهه نگرفته و همه واقعا دیدن ک اقا ارمین و بقیه ی مدیران برای کانون زحمت کشیدن..دست همه درد نکنه..اعضای کانون هرچی ک باشن و هر قدر هم ک درگیر خ ا باشن قدرنشناس نیستن ک اینطور گفتید..
ما میدونیم آقا آرمین چقدر مدیر زحمتکشی هستن.

یعنی چ ک خاموش شه؟؟ب همین آسونیه؟؟مگه اینجارو فقط ی نفر روشن خاموش میکنه؟؟ولی خب درک کنیم اعضای کانون رو...ب زور ک نمیشه...قدم ب قدم ...نمیشه ک من بیام از شنبه شروع کنم ب نماز ب ورزش ب قران خوندن ب کارهای روانشناسی ب ترک ...قطعا کسی ک از اخر ب اول لیست شمارو انجام میده میخواد ک اون رو مرتب کنه و ب جای شروع از آخر(اشتراک لحظات در کانون)از اول شروع کنه اما گاهی واقعا ن شرایط جوره ن حس و حال بعد از خ ا میزاره!
پ ن۱:اینجا کوچیکترین عضومون ۱۸سالش میشه قطعا...همه عاقل و بالغن و همه خوب و از بد تشخیص میدن اینکه با این لحن بیایم از همه بخوایم جوری ک مدنظره برنامه ریزی کنه منطقی نیست..
من ب نوبه ی خودم و ب سهم خودم قول میدم بیشتر تو کانون  فعالیت کنم اونم از نوع مفیدش 53258zu2qvp1d9v فقط چندروزی وقت لازمه..واقعا هیچی سرجای خودش نیست..بقیه رو نمیدونم تما برای من خیلی سخته ی شروع ..
همه چ درست میشه..دیر یا زود درست میشه..قطعا ی روز خوب میاد ک انتظارش و میکشیم..پس اقات خودمون و تلخ نکنیم 302
**************

پ ن:کاش ی سرپرستی داشتیم ک میومد تو ایمیلی پیام خصوصی ای از اعضایی ک اعلام وضعیت نمیکنن یا مدتی شده ک نمیان میپرسید چرا تو ک پای ثابت کانون بودی دیگه نیستی؟چرا ترک انقدر بی معنی شده؟؟چرا افسرده شدی؟درد تو چیه؟بگو درمان پیدا میکنیم.خیلی وقته از خیلی ها خبری نیست...اگرهم از کسی خبری هست متاسفانه جوری نیست ک بگیم همون آدمه: (
نقل قول: اقای عاشق هیچ کس در درستی حرف اقا ارمین جبهه نگرفته و همه واقعا دیدن ک اقا ارمین و بقیه ی مدیران برای کانون زحمت کشیدن..دست همه درد نکنه..اعضای کانون هرچی ک باشن و هر قدر هم ک درگیر خ ا باشن قدرنشناس نیستن ک اینطور گفتید..

ما میدونیم آقا آرمین چقدر مدیر زحمتکشی هستن.

آتریسا خانم
باور کنید که اون پست رو وقتی می زدم خودم رو در جایگاه یه کاربر می دیدم.
نه یه مدیر یا چیز دیگه ...
بیشتر از همه هم خودم رو داشتم می گفتم .....

اما در مورد کانونی ها، شاید شبهه ای پیش اومده باشه که حرفم علیه اون ها بوده، یا اون ها رو کوچیک می بینم. پس نظرم رو می گم.
هیچ وقت کانونی ها در ذهن کوچیک نبودن ...
اتفاقا من همیشه فکر کرده ام که اونهایی که این جا رو پیدا کردن گلچین شده ان.
یه چیزی توی وجودشون بوده که به این جا راهنمایی شدن ...
فقط کافیه که تسلیم نشن و رو به جلو حرکت کنن و بتونن اون الماس ناب وجودشون رو سیقل بدن.

یادتون بیاد چطور این جا رو پیدا کردین ...
برای من که مثل معجزه بود ...
خسته و مونده و ناامید بودم ...

التماس کردم از خدا که یه راهی جلوم قرار بده و شروع کردم توی نت سرچ کردن ...
همه اش صفحاتی بود که حرف های تکراری می زدن و ناامیدانه می چرخیدم توشون.

تا این که به صورت کاملا اتفاقی توی یکی از وبلاگ ها روی لینکی کلیک کردم و اینجا بالا اومد ...
انگار که به جزیره ی امنی که دنبالش بودم رسیده ام.
انگار یه حسی توی وجودم می گفت که این پاسخ خدا بوده که این جا رو پیدا کردم.
اولی پستی که زدم این بود


نقل قول: سلام

خیلی خوش حالم که این جا رو پیدا کردم. 

نمی دونم کسایی بودن که ترک کردن این کارو؟ من خیلی ناامید هستم.

هر وقت که من کانون رو جدی تر گرفتم توی ترکم بهتر عمل کردم، هر وقت که از کانون دور شدم، وضعیت ترکم به مشکل خورده.

بله، ما این جا اتفاقی نیومدیم ... و ما آدمای معمولی ای هم نیستیم.
وظیفه مون هم سنگین تره ... اگر هم روزی تسلیم بشیم، جرممون سنگین تره ...

شکست خوردن در بعضی جبهه ها بد نیست، تسلیم شدن هست که ننگ آوره ...
آتریسا خانم همین که شما تسلیم نشده اید و دارید ادامه می دید و می جنگید، بیش از چیزی که به نظر می آد ارزشمنده

من خودم هم به شخصه هیچ جوره حاضر به تسلیم نیستم  Khansariha (69)
نمی ذاریم چراغ کانون خاموش بشه Khansariha (69)
تا تهش هستیم Khansariha (69)
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
سلام .

این آهنگ رو خیلی دوست دارم. یکی از بهترین آهنگهایی هست که گوش دادم.
بنظر من فوق العاده هست. اللخصوص با هدفون.

تقدیم به شما خوبان:

معذرت از همه..بی ربطه اما چون اکثرا همه میان اینجا گفتم اینجا بزارمش1
..‌‌..‌‌‌...........................

ببخش خودت را
برایِ تمامِ راه های نرفته
برایِ تمامِ بی راه های رفته
ببخش ،بگذار احساست
قدری هوایی بخورد ...
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم !
که خود را برای تمامی ِ این بی راه ِ رفتنمان ببخشیم
و به خودمان بیائیم
تا خدا تمامی ِ درهای که به خیال ِ باطلمان بسته را به رویمان باز کند.
خطاهایت را بشناس
آنها را پذیرا باش
و تنها بین ِ خودت و خدایَت نگهشان دار
این دنیا نامحرم بد دل
نامحرم نامروت زیاد دارد!
تا دست خدا هست؛ تا مهربانیش بی انتهاست
تا می گویی خدایا ببخش
به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر؟
دیگر تو را چه نیاز به آدمها ؟
تنها خودت باش و
زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذر ِ ناامیدی
لبخندی بزند
رو به آسمان
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم می شود از نو شروع کرد ...!
سلام
تشکر می کنم از دوستانی که براشون مهم بود این صحبت ها.
اون ها که خوندن و اون ها که نظر دادن. 53


نقل قول: من واقعا حرفی تو پست اولی که آقای آرمین نوشته بودن  نداشتم چون خب ب عنوان مدیر کل حق دارن و حرف هایی رو نوشتن و انصافا ک خب هیچ حرفی نیست و همش درسته..اما ظاهرا دل پری داشتن که در جواب اون پست ها نوشتن و ب جزئیات پرداختن چون ما فقط چند تا پست زده بودیم ک چ کنیم ک کانون از بی روحی دربیاد....همین!
خانم آتریسا چیزهایی که نوشته بودم در پاسخ به اون پست ها نبود.
درد دل بود.
به بهانه اون پست ها.
و
وقتی چند نفر به کانون محبت داشتن و به فکر پیشرفت کانون بودن، کمترین کاری که می تونستم بکنم این بود که بخش هایی از حرف هاشون رو نقل قول کنم. بدونن حرف هاشون شنیده شده و ازشون ممنونم.
آدم هایی که بی تفاوت عبور نمی کنن، حتما آدم های ارزشمندین.  128fs318181


نقل قول: اولی در مورد خاطرات روزانه بود ک تو انجمن گفت و شنود میتونست کاربرد داشته باشه ک شما گفتین تاپیک اعلام وضعیت روزانه هست و نیازی نیست و دفتر این موضوع بسته شد‌.

این خاطره نویسی که میگید نمی دونم در چه حد خاطره نویسی منظورتون هست.
اما در کل تو گروه های ترک (رهروان و نسیم) میشه این کار رو انجام داد. اون جا برای ارتباط با ما همدیگه هست.
هر کس حال و احوال روزانه اش رو بنویسه. روزی که گذرونده. سختی هاش. خوشی هاش. تلخی هاش.

این که بخوایم یه تاپیک جدید بزنیم کانون چاق میشه.
بعد اون وقت باید به فکر باشیم لاغرش کنیم. 22

نقل قول: اپیک دوم هم ک فکر کنم پارسال بود ک ازتون خواستم یاهم ماه ها قبل و دقیقا ۳ بار ازتون درخواست کردم و شما جوابی ندادین...این تاپیک هم ب نظرم چون آدمیزاد روزانه دچار گناه های کوچیک و بزرگ زیادی میشن (مثل دروغ..غیبت..قضاوت..خبرچینی....)
هنوز هم اگه فکر می کنید تاپیک خوبیه و لازمه، میشه بهش فکر کرد.
آقای کامو هم به من گفت که این تاپیک، تاپیک خوبی میشه.  53258zu2qvp1d9v

نقل قول: این کار آخری هم ک انجام دادین و درخواستش و تو شبانه زدید ظاهرا من تو کانون نبودم ک قطعا چون زیاد وبگردی میکنم و همیشه هم برای پست هام دنبال عکسم حتما میگفتم ک من انجامش بدم و کمکی برای کانون داشته باشم..
ممنون که مداوما به فکرید و محبت دارید.  53

نقل قول: در نهایت ی موضوع رو هم بگم....چون پیامش پاک شده نیست اما قطعا اقای آرمین در خاطرشون هست ک من در مورد اورژانس خیلی پی گیر بودم...و بهشون زیاد پیام دادم و نهایتش هم متاسفانه ب دوری ی هفته ای من از کانون ختم شد‌...اما الان خاطرم میاد ک کاش ب جای پیام دادن ب مدیر تو شبانه میگفتم...من راستش بارها اومدم و کسی نبوده ک بهم کمک کنه یا دیر اومدن..نمیدونم برای کسی هم پیش اومده یا فقط من بودم...بار اولی ک درخواستش و دادم و آقاآرمین اعلان سرپرست اورژانس و زدن واقعا ممنونشون شدم ک ب فکر بودن..و ممنون از دوستان ک پست زدین و ساعت بندی شد...اما چون اعلان چندهفته ای سردر کانون موند و جمع بندی نشده بود ب اقا آرمین پیام دادم ک چیشد و عصبانی شدن ک ب زور بیارمشون؟: )

ی سوال از دوستانی ک ساعت بندی شون و اعلام کردن دارم...من امروز ک اومدم کانون تنها بودم ...کسی واقعا سر ساعتی ک اعلام میکنه میاد؟این سوالم فقط در مورد اون لیستی هست ک ساعت حضورشون و اعلام کردن
به خاطر این عصبانی شدم که کاری بیش از این از دستم برنمیاد و دیگه واقعا خسته شدم.
ده ها نفر به من میگن برای اورژانس سرپرست بذار. خودشون هم میگن پایه پایه ان.
اما در عمل...

در خصوص لیست هم حتما دوستانی که عهده دار بودن میان و پاسخ میدن. 
شاید فکر می کردن که می تونن و بعد دیدن که نمی تونن.  53258zu2qvp1d9v



نقل قول: آرمین جان من هیچ وقت عادت به بهونه آوردن ندارم 
ولی من هر روز تلاش میکنم از 24 ساعت وقتی که دارم نهایت بهره برداری رو بکنم 
راستش در مورد فعالیت ام در کانون سبک انتخابی داشتم 
تاپیک ده روزه و تالار مسابقات جشن شبانه اگر بشه کنترل نگاه ذهن و قرار عاشقی اورژانس برام اولویته 
اراده جان
تو هر کاری برای کانون بکنی لطف کردی
و هر کاری هم نکنی، لزومی نداره بابتش به کسی حساب پس بدی.  Khansariha (18)

صحبت من این بود که میشه با همین اولویت ها، جاهای دیگه کانون هم سر زد و جاهای دیگه کانون رو هم رونق بخشید.
20 درصد از تایم اولویت ها کم میکنی اما عوضش کلی ارزش افزوده به کانون اضافه می کنی.

نقل قول: من یه روز صبح بیدار شدم دیدم رنگم قرمزه فکر کردم فشارم رفته بالا اما دیدم نه شدم مدیر گروه های ترک  [تصویر:  gigglesmile.gif]
 یعنی واقعا قبلش هیچ صحبتی باهات نشده بود که دوست داری کجا فعالیت کنی؟
و بعد نگفته بودی که هر جایی که صلاح می دونیم قبوله؟ 4chsmu1

من چند ماه پیش که بهت پیام دادم همین مدیر گروه های ترک می خوای بمونی یا جای دیگه رو ترجیح میدی بازم نگفتی.
وگرنه همون موقع از فشار بالا درت می آوردم.  4chsmu1 

نقل قول: من بشما گفتم مسائل روانشناسی بذاریم و هنوز پیگیر هستم
الان یکساله دارم روی مسائل ذهنی دقیق کار میکنم 
به نتایج بزرگی رسیدم که پیشرفت ترک رو دو برابر میکنه 
اما منتظرم آزمایشاتش روی خودم جواب بده بعد بصورت فرمول کلی به دوستان توصیه کنیم 
ان شاءالله که موفق باشی.  Khansariha (18)



(1398 مرداد 18، 23:14)مرد مجاهد نوشته است: فقط خواستم سکوت نکرده باشم ..
اگر چیزی بیشتر نمیگم الان،
چون توی این حضور 7 ساله ام + یک سال قبلش کار وبلاگی،
یه حسی به مرور در من ایجاد شده که کی حرف زدنم مفیده و کی نیست؛

مجاهد جان
ممنون از صحبت شیرین و سکوت حکیمانه ات.  Khansariha (18) 

عاشق جان
ممنون ازت.

و
چقدر آهنگ دیوار شنیدنی بود. از دستش ندید.  cheshmak
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

یکی از دوستان بهم مطلبی رو گفت.

نقل به مضمون:

نقل قول: اینکه من ورزش کنم و بعد بیام کانون اعلام وضعیت کنم، سودی نداره. 

کاری که نه سودی برای خودم داره و نه سودی برای دیگران، چرا باید انجام بدم؟
مثلا بنویسم: آرمین / 1 مرداد / 4 روز ورزش
خب که چی؟

من هدفم ترک خودارضایی هست.
مشکل من خودارضایی هست.
نه ورزش. نه قرآن. نه مطالعه. 
طبیعتاً انگیزه ای برای این جور فعالیت ها هم تو کانون ندارم.

بقیه هم این طور فکر می کنن؟

می دونم راستگو هستید
اما به خاطر من، لطفا راست راستش رو بنویسید.  303
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان