امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

چرا به فکر خودم نرسیده بود؟
تمبک قسطی هم هستا
ممنونم میتوانم خانونم
میرم دنبالش حتما
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
منم خییییییییییییییلی دوست دارم برم سنتور یاد بگیرم
ینی خیییییییییلیاااااااااااااااااااا
ولی تو برنامه هام نمیشه جاش بدم
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
می شه ده تومن اینجینیر خان
شماره حساب بدم؟


خاله شادن مشکل برنامه ریزی نداری فک کنم ؟
به نظرم سرت خیلی شلوغه

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
سلام
برف اومده بدجور. 
و ما هم تعطیل شدیم.  317

به همین مناسبت 
صبحانه امروز با من:

[تصویر:  photo_2017_08_11_12_30_41.jpg]

عجب مغزیه.  4chsmu1
بفرمایید. نوش جان.  49-2

امیدوارم برف همین جوری شدید و شدیدتر بباره همه سدها پرآب شن.  4chsmu1
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

اینا چیییین؟ KhobamKhobam
اونایی که از اینا نمیخورن گشنه بمونن؟! 22
آرمین خان شیرینی تغییر رنگ رو که ندادن هیچ امروزم کله ی گوسفند رو انتخاب کردن که خرجشون کم شه Khansariha (56)
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
یکی بودن حرف و عمل؟  و نتیجه؟
سلام دوستان این اتفاق جمعه شبی که گذشت برام اتفاق افتاد ، شای. تجربه بدی نبود که اینجا هم درمیون بگذارم؛
**** از دوران دبیرستان به این طرف میگفتم من از جمع های مختلط و این حرفها بدم میاد ، بقیه هم همین فکر رو میکردن، ولی بعد فکر میکردم اگه یک روز تو چنین جمعی باشم واقعاً بدم میاد ؟ یا اینکه دارم ظاهر سازی میکنم، 
**** جمعه شب به دوستم زنگ زدم اگر هستی بیام یک سر ببینمت،گفت بیا اینجا بچه ها هم هستن،گفتم بچه ها کی ان ؟ من میشناسمشون؟ گفت نه دختر پسرن نمیشناسی ولی بیا ... گفتم نه جمع غریبه خوشم نمیاد باشه بعداً ببینمت ، گفت باشه قطع کرد.اون لحظه واقعاً چون تو شرایطش قرار گرفتم اصلاً مختلط بودن جمع رو در نظر نگرفتم(یعنی برام مهم نبود که علاقه داشته باشم یا نداشته باشم) فقط چون جمع غریبه بود نرفتم،
**** یک ساعت بعد دوستم زنگ زد سلام اگر میخوای بیا اینجا،گفتم باشه (گفتم خوب شد اونارفتن منم تنها ام بیرون برم)
**** خونشون رسیدم در زدم و رفتم خونه ساکت بود و کسی نبود (بصورت فطری و غیر ارادی خوشحال شدم رفتن = یکی بودن حرف و عمل ) ، تازه رسیدم که از روی میز چیپس خوردم تا کاپشنم رو درآوردم و برگشتم یک خانم خیلی جذاب از پشت سرم ظاهر شد و با لباسای راحت اومد جلو سلام و دست داد و دوستم مارو بهم معرفی کرد ، بعد اون خانم منو میشناخت و من نمیشناختمش!کنار من نشست و از مسائل کاری صحبت کردیم و ... بعد گروه بعدی وارد شدن که یک خانم و آقای دیگه بودن ... بعد آهنگ گذاشتن و شروع کردن به رقصیدن من واقعا دلم میخواست برم (=یکی بودن حرف و عمل) چون بی احترامی به جمع بود نشستم و فقط دست زدم !!! مارو به چه کارهایی انداختن ! این دوستم اصلا تو این فاز ها نبود!! خلاصه نیم ساعت گذشت که همه نشسته بودن من بلند شدم گفتم کار دارم میخوام برم (=یکی بودن حرف و عمل) بعد همون خانم علاقه داشت که باز هم منو دوباره تو جمعشون ببینه ولی من علاقه نداشتم (=یکی بودن حرف و عمل)  خلاصه وقتی رفتم و اومدم خونه واقعاً حس کردم که خوشم نیومد ، اینجا دیگه بحث وسوسه و تعارف و ... نبود چون اگر میخواستم می موندم،فقط میخواستم هرچه زودتر برم،
**** قبلاًفکر میکردم دروغ میگم بدم میاد و جلو دیگران سیا بازی میکنم، و فکر یکردم قلباً خوشم بیاد،خداراشکر حرف و عمل یکی شد. واقعا دیدم اینطور جمع ها هم چیز خاصی نیست فقط من یا ماها تو ذهن خودمون بزرگش کردیم ، به قول معروف : آوارچز دُهُل شنیدن از دور خوش است.

متن رو جوری نوشتم انگار حکایتی اتفاق افتاده ، اتفاق خاصی نیفتاده فقط خواستم به دوستان کانونی ام یادآوری کنم اون دلیلی که خیلیا و حتی خود من باهاش درگیر بودیم بیشتر ساخته ذهنمونه و شاید در عمل اونچیزی نباشه که فکر میکنیم و اون چیزی که از ما تو این سنین از دست میره انرژی و شور و حال و قوه جوانیه،
مراقب خودتون باشین ممنون از اونایی که تا آخر خوندن.
سلام بچه ها
شب و روزتون بخیر
قبلنا وقتی میومدیم کانون و صفحه ارسال های امروز رو میزدیم دوصفحه مطلب جدید وجود داشت 
الانه وقتی میای میبینی به زور چندتا تاپیک فعال هستن و اندک رمقی دارن
کم گذاشتیم ن؟
نذاریم کانون از گرما و شور بیفته 
اینم مستلزم اینه ماها وقت بذاریم و خواننده صرف نباشیم
فرداهاتون زیبا
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
خاله قشنگ دعواشون کن Swear1من دختر خوبیم 65
انقد سخته وقتی چندساعت برای شبکه های مجازی وقت میزارید 10دقیقه هم اینجا وقت بزارید؟ Swear1
کانون حیفه  Hanghead
که چی بشه همتون رفتید تو فاز صرفه جویی دروقت Swear1 Khansariha (56)
من دعواهام تموم شد  65نفر بعدی بیاد
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
لازمه خودم اعتراف کنم که جدیدا خیلی کم میام
شاید ی دلیلش شکست بدی باشه ک حدود ی ماه پیش خوردم 
ی دلیل دیگشم شلوغ بودن برنامه هام و طبق معمول مشکل زمان بندی ک دارم
و ی دلیلشم میتونه بی حوصلگی کلیم باشه
قبول دارم همه شون توجیه
متاسفم ک اعتراف کنم بشدت درگیر اهمال کاریم که ریشه در کمال طلبی من داره
هی به تعویق میندازم کارها رو و این باعث میشه ی عالمه کار تلنبار شده داشته باشم
قول میدم به امیدخدا بیشر فعالیت کنم
اینم چراغ اول 302
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
سلام .

این عکس از صفحه ی گوشیمه . دمای شمالی ترین نقطه ایران و جنوبی ترین نقطه ی ایران تو یک لحظه

جالبه ؛ همین الان اردبیل منفی 23 درجه س و بندرعباس مثبت 19 درجه س


یعنی 42 درجه سانتی گراد اختلاف . قبلا یادمه این اختلاف به 50 درجه هم میرسید
چیزی که کشور دیگه ای فکر نکنم این ویژگی رو داشته باشه

کشور 4 فصل و با جاذبه ی اب و هوایی خیلی زیادی داریم . خدا خیلی به ایران نعمت داده

1 درصد از جمعیت دنیا رو داریم ولی 11 درصد از منابع سوختی دنیا رو داریم . اب و هوای 4 فصل و متنوع داریم و تو موقعیت جغرافیایی خیلی خوبی قرار گرفتیم که اسیا رو به اروپا وصل میکنیم . دریا داریم و به اب های ازاد راه داریم و جنگل های زیادی داریم

خدا خیلی به ایران نعمت داده ولی خودمون قدر نمیدونیم .

[تصویر:  8qbdk4k6co5pdea77z_thumb.png]    [تصویر:  0mec4dp0o02mb0xvpky4_thumb.png]

بزنید رو عکسا بزرگ میشن
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
 سپاس شده توسط
متنی که رضای گل نوشت رو خوندم.. خیلی به نظرم جالب اومد از این جهت که منم توی فکر خودم و با شناختی که از خودم دارم، گفتم این جمع ها رو واقعا دوس ندارم. آخه قبلا دوستی داشتم که با رفیقاش میرفتیم بیرون و در حد 4-5 نفر میشدیم. و من توی اون ساعاتی که با اون دوستم( که دختر بود) و دوستای دیگش وقت میگذروندم، همش دلم میخاست سریع تر تموم شه و برم خونه. 

خیلی حس خوبی به آدم دست میده وقتی به چشم خودت میبینی که همون چیزی هستی که فک میکنی هستی. این ینی خودت رو میشناسی و حالا میتونی بیشتر درونِ وجودتو بگردی و ببینی برای آینده های دور، چه آدمی میخای باشی. چه کارایی میخای بکنی و جایگاهی که برای خودت تصور میکنی چیه.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
نقل قول: می شه ده تومن اینجینیر خان
شماره حساب بدم؟
همون قبلیس؟

------------------------------
نقل قول: منم خییییییییییییییلی دوست دارم برم سنتور یاد بگیرم
ینی خیییییییییلیاااااااااااااااااااا
ولی تو برنامه هام نمیشه جاش بدم
خاله شادن بیا باهم شروع کنیم و تنبلی رو کنار بزاریم و یه نوع از آلات موسیقی رو یادبگیریم. آخه تا کی ما همش میندازیم برای بعدا؟
 
------------------------------------
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
در ادامه روند اجرای سری تحولات در بدن من
این سوال برام پیش اومد که
روزهای اول ترک هرچیزی یا روزهای اول جایگزین کردن وعادت دادن بدنتون به یه خصلت خوب یا یه رفتار خوب چیکار میکنید تا هفته ها یادتون بمونه؟
مثلا من آخرشبا خیلی وضعیتم بحرانی میشه، به همین خاطر هرشب دوش میگیرم و هرشبی که دوش میگیرم خیلی راحتم و اصلا فکرم به هیج سمتی نمیره...
ولی بعد دوسه هفته اصلاا یااادم میره که هدفم چی بوده باید چیکار میکردم و فلان و بهمان.
یا اینکه مواقع اعصاب خوردی که باعث شکستم بشه، افکارمو روی کاغذ بنویسم و حل کنم و از اعصاب خوردی و اتفاقات بعد اون جلوگیری میکنم ولی بعد یه مدت فراموش میکنم و باعث شکستم میشه
شما چیکار میکنید یادتون بمونه؟
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
(1396 بهمن 9، 14:56)smwarrior نوشته است: سلام.

خوبین؟؟؟1

یه خواهشی داشتم لطفا بچه هایی ک کنکورارشد دادین یا میخواین بدین راهنماییم کنین

من الان ترم۴ام و میخوام از الان بخونم اگه خدا بخواد

ولی نمیدونم چی و چجوری و... 

چ جوری باید گرایشی رو ک میخوایم ارشد بدیم رو انتخاب کنیم؟

استفاده ازین موسسه های ارشد خوبن؟

کدومشون بهتره بنظرتون؟

و اینکه هزینه ها ش در چه حدین؟

خلاصه بگم ک گیجم22یکم راهنماییم کنین

ا
سلام من یه بار دو سال پیش کنکور ارشد دادم .اما به خاطر یه سری از مشکلات نتونستم برم . باید بر اساس رشته ای که میخوای ادامه بدی منابع آزمون رو مطالعه کنی . چون منابع هر رشته ای تو دفترچه راهنما اورده شده . برا گرایش هم بستگی به رشتت داره و رتبه ای که میاری 
به نظرم خودت بخونی خیلی بهتره تا اینکه به موسسات رجوع کنی
                  
                 الم یعلم بأن الله یری


[تصویر:  7m1m_2222222222222.png]
[تصویر:  34z.png]
 سپاس شده توسط
(1396 بهمن 9، 20:25)aliunknown نوشته است: سلام بچه ها امیدوارم که عالی باشین .
یه درخواست از مدیرهای گرامی داشتم . دوست عزیزمون majid78 رمز عبورشون رو یادشون رفته و نمیتونن بیان کانون . بهم گفت هر چی هم درخواست ریست رمز هم داده براش یا ایمیلی نیومده یا ریست رمز عبور موفقیت امیز نبوده .
ممنون میشم اگه پیگیری کنید ببینید مشکل از چیه
یا  رمز عبورشو براش ایمیل کنید
چون انگار مشکل دار شده بخش ریست پسورد برا منم کار نکرد ...


سلام، 303
پسورد موقتی براشون ارسال شد.
53

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان