1397 مهر 17، 21:09
ویرایش شده
دقت کردین نصف خاطرات من به عمه ختم میشه؟
این قضیه برای دیروزه
من عمه زیاد دارم تقریبا یه جین . کلا بابابزرگ من پیش فعال بوده تو همه رده های سنی عمه در مواقع ضروری برام تدارک دیده
از بین عمه ها من فقط با عمه کوچیکه خوبم . همونی که قبلا در موردش نوشتم . اون عمه م عشگه عشگ
ولی عمه ای که امروز میخوام مورد لطف و عنایت قرارش بدم بزرگترین عضو خانواده است . از بابام بزرگتره و سواد خوندن و نوشتن نداره . ولی دیکتاتوریه برای خودش . یعنی برای من یه عمه ی به تمام معنا و برای مادرم یه خواهرشوهر اورجینال .
حالا این عمه جان اومده بود خونه ما . فقط منو مامان خونه بودیم . مامانم منو به زور میفرسته جلو هی میگه برو بشین پیش عمه تنها نباشه . خودش هم رفت اشپزخونه در حال پختن ناهار
حالا اومدم پیش عمه جان نشستم داریم دو نفری حرف میزنیم . آخه واقعا ما دو نفر چه حرفی میتونیم با هم داشته باشیم؟
میگم عمه چه خبر؟
میگه شنیدی علی پلیس راه گرفته؟
میگم کدوم پلیس راه گرفتش؟ چرا گرفتنش؟
میگه نه ؛ خود علی پلیس راه گرفته .
میگم پلیس راه چیه آخه؟ میگه یه مریضیه باید بره عمل کنه
بعد از کمی تحقیق و تفحس کاشف به عمل اومد که منظور عمه جان از پلیس راه همون پروستات هست !
حالا این وسط هم ادم جرات نمیکنه بخنده باید خیلی نرم بهش توضیح بدی که ناراحت نشه . میگم عمه اسم اون پلیس راه نیست ؛ پروستاته
بعد از کمی تمرین کردن بالاخره موفق شد بگه پروستات .
5 دقیقه از این موضوع گذشته بود که مامانم هم اومد نشست پیش ما
حالا اومد به مامانم این موضوع رو توضیح بده
میگه علی هم مریض شده باید بریم ملاقاتش .
مامانم میگه چی شده؟
میگه پل صراط گرفته باید عمل کنه
اینسری بجای "پلیس راه" گفت "پل صراط"
میگم عمهههه تو اصلا همون پلیس راه بگو . راحت باش . آخه پل صراط چیه ؟؟؟
بعد عمه بهش برخورد که با 65 سال سن یه بچه تازه به دوران رسیده داره حرف زدن به من یاد میده . یه طوفانی به پا کرد در حد تیم ملی ...
الان تو خونه دارم مورد سرزنش و نکوهش قرار میگیرم که اخه به تو چه که پل صراط رو پروستاتی کردن
حالا باید یه قوطی شیرینی بخرم برم خونه شون که از دلش در بیارم .
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..