امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

خدایا ازت ممنونم ک مارو تنها نمیذاری و ب خواسته بنده هات زود جواب میدی  Hanghead
من ک جوابمو گرفتم  Gigglesmile
و دوباره آرامش مقداری بهم برگشت  65
خدایا اول از همه دوستامو کمک کن بعد هم من  303
مرسی ک هستی 53
 سپاس شده توسط
من سریالی شدم :(
 سپاس شده توسط
اقا تواب امروز پنجشنبه اس 
وقت کردی ی سر برو گلزار شهدای شهرتون
الانم خلوته بشین باهاشون حرف بزن ازشون کمک بخواه اینا ابرودار درگاه پروردگارن واسط خیرن 
ازشون بخواه تو این مسیر دعات کنن 
من ر وقت به بن بست میرسم میرم رو میندازم به این عزیزان
حتی یادمه ی بار دوسه سال پیش بود خیلی خییییییییلی دلم گرفته بود دنیا رو سرم اوار شده بود رفتم گلزارشهدای شهرمون کسی هم نبود بلند بلند شروع کردم گلایه کردن از شهدا و هی گریه کردم خیلی حرف زدم باهاشون تشر زدم بهشون1 خواهش کردم ازشون 
نمیگم گره از کارم باز شد شادم باز شد ولی بعد اون دیگه احساس میکنم ی جایی دارم ک حرفمو بشنون میرم ب اسم صداشون میزنم سلام علیک میکنم حال احوال میکنم و سر میزنم بهشون
خیلی حس و حال خوبی بهم میده 
شمام بیا امتحان کن  302
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
(1396 دي 28، 23:29)aliunknown نوشته است: فلششو داد بهم . زدم به سیستم ... اسم پوشه رو که دیدم فهمیدم توش چه میگذره ....
رفتش .... تا اومد بیاد یه فایل ساختم اسمشم گذاشتم برات متاسفم ...
اگه بگم کی بود احتمالا اشکتون در بیاد ... بیخیال .... هنوز که هنوزه ناراحتم ....
Hanghead  نمیدونم کار درستی کردم یا نه . از بس حرصم گرفت نفهمیدم چیکار کردم .....
چرا جامعه ما اینطوری داره میشه :( !؟
خسته شدم از بس این چیزا رو دیدم .....
آفرین، خوب کاری کردی. 303
همین که بی تفاوت نبودی، خیلی هست.
اصلن باهاش صحبت کن در همین مورد،
به هم کمک کنید.
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
خدایا سلام  49-2
زنگ زدم بگم دوس ات دارم کسی خونه نبود  Gigglesmile
گفتم اینجا پیام بذارم برات  Confetti
 سپاس شده توسط
سلام دوستای خوبم
خوبین؟انشالله که خوب هستید
بچه ها دیدید وقتی میخایم یه کاری رو انجام بدیم(بخصوص کارهای بزرگی که زندگیمون رو تکون اساسی میده)همش دنبال این هستیم که یه شرایطی پیش بیاد بعد انجامش بدیم؟
مثلا من همیشه دلم میخواست نمازامو با عشق و از روی خلوص نیت و حضور قلب بخونم ولی همیشه میگفتم بذار فلان کار رو انجام بدم از اون به بعد. یا بذار عروسی کنم از اون به بعد و هنوز که هنوزه این کار رو انجام ندادم و حتی بدتر هم شدم. یا مثلا یه سری کارای دیگه دارم ک میگم بذار فلان کار رو بکنم یا بذار ال بشه بل بشه و.............
الان که نگاه میکنم میبینم سر این دست دست کردنای الکی و واهی 3 دهه از عمرم به بطالت گذشت. مگه یه آدم قراره چند سال توی این دنیا باشه که 30 سالش رو هدر داده؟؟؟؟
شاید باید همون لحظه ای که تصمیمی رو میگرفتم یه مقدار وقت میذاشتم یه کم بالا پایین میکردم که آیا تصمیم ددرستیه یا نه و بعدش بسم الله رو میگفتم و بعدم یا علی و کارمو انجام میدادم و الان نبودم اینی که الان نشسته از حسرتا و اشتباهاش مینویسه.
خواهشم ازتون اینه که توی هر سن و هر شرایطی که هستید و دنبال هر چیزی که هستید یه بسم الله محکم بگید و یا علی.....................
همش ننالیییییممممممم...... Swear1 Swear1
همشم غر نزنیییییم 53258zu2qvp1d9v
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
(1396 دي 29، 23:45)زینبی نوشته است: همش ننالیییییممممممم...... Swear1 Swear1
همشم غر نزنیییییم 53258zu2qvp1d9v


راست میگین 
منم یه مدت از زمین و زمان ناله میکردم اما فایده نداشت  Swear1
الان خیلی بهتر شدم  4chsmu1
روزی چهار پنج بار بیشتر غر نمیزنم  Gigglesmile
 سپاس شده توسط
آقا من غز نزدما 17
در حد تجربه و توصیه بود
در ضمن اینجا اسمش تاپیک دردودل هست. میتونید نخونید. هر تاپیکی رو برای خوندن نذاشتن. گذاشتن هر کس بنا به نیازش استفاده کنه 22
 سپاس شده توسط
در ضمن بعضیا جز اینجا جایی برای درد ودل کردن ندارند. میان مینویسن که شااااااااااااااااید ی کم ازش کم بشه . شماها نخونید. والا 65
 سپاس شده توسط
(1396 دي 30، 16:42)خدا همراهمونه نوشته است: آقا من غز نزدما 17
در حد تجربه و توصیه بود
در ضمن اینجا اسمش تاپیک دردودل هست. میتونید نخونید. هر تاپیکی رو برای خوندن نذاشتن. گذاشتن هر کس بنا به نیازش استفاده کنه 22

اتفاقا اول پستم میخاستم ازت تشکر کنم که پستت پراز انرژی مثبت بود ولی فکر کردم سپاس زدن همین منظور رومیرسونه وچیزی نگفتم
مخاطبم فقط یک نفر نیست:
درضمن هر درد ودلیم نیاز به جواب دادن نداره
پست من هم وقتی تو دردودل هاست ینی درد ودله ومشکل من نیس که کسی به خودش میگیره
این پست منم با لحن بد نخونین خیلی خسته ام نمیتونم شکلک بزارم 302
53 برنامه ریزی روزانه  53 

در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
 سپاس شده توسط
(1396 دي 30، 19:20)زینبی نوشته است:
(1396 دي 30، 16:42)خدا همراهمونه نوشته است: آقا من غز نزدما 17
در حد تجربه و توصیه بود
در ضمن اینجا اسمش تاپیک دردودل هست. میتونید نخونید. هر تاپیکی رو برای خوندن نذاشتن. گذاشتن هر کس بنا به نیازش استفاده کنه 22

اتفاقا اول پستم میخاستم ازت تشکر کنم که پستت پراز انرژی مثبت بود ولی فکر کردم سپاس زدن همین منظور رومیرسونه وچیزی نگفتم
مخاطبم فقط یک نفر نیست:
درضمن هر درد ودلیم نیاز به جواب دادن نداره
پست من هم وقتی تو دردودل هاست ینی درد ودله ومشکل من نیس که کسی به خودش میگیره
این پست منم با لحن بد نخونین خیلی خسته ام نمیتونم شکلک بزارم 302


همگی زیاد جدی نگیرین قضیه رو  4chsmu1
کلا بجای غر زدن در زندگی و نالیدن  Gigglesmile بخندید تا مشکلات با سهولت بیشتری حل بشه  Khansariha (13)  منظور بحث اینه کلا  303
یعنی اینطوری هم باید بخندید  Khansariha (13) Khansariha (13) Khansariha (13) Khansariha (13)
اینم ک گفتم یه درد دل بود  Swear1 Swear1
 سپاس شده توسط
خدایا فقط و فقط خودت میدونی ک همه چیز اطرافم رو فراموش کردم تا بتونم اینبار این لعنتیو بذارم کنار 
خیلی سخته 
از همه چیز گذشتن خیلی سخته Shy
 سپاس شده توسط
درود ، پست زیر را با تأمل بیشتری بخوانید ، تجربه اش شرایط خاصی میخواد؛ این حالت رو کسایی تجربه میکنن که پدرمادشون دیر ازدواج کردن؛
من مادرم ۶۵ سال سن داره و نسبت به سنش افتاده تر هم شده،
خیلی در مورد زندگی فکر میکنم ، 
تو خونه درست یاد روزهای بچگی ام می افتم ، انگار جای من با اون عوض شده ، صبح که بیدار میشه یکم جدول حل میکنه اکثرا هم فقط سیاه میکنه ولی خودش فکر میکنه همش درسته،بعد میشینه پای تلویزیون سریالهای تکراری رو طوری میبینه انگار بار اوله میبینه،هنوز بلد نیست با عابربانک کار کنه،تو موبایلش کانتکتهاش اکثرا شماره تاکسی تلفنی های مناطق مختلفه که هرجا بود به همون ها زنگ بزنه،با کامپیوتر بلد نیست کار کنه،دکتر بهش گفته کبد چرب داری حداقل ۶ ساله حتی نیمرو نخورده،اگر بتونه یک سر تا سر خیابون میره ،وقتی میره سر خیابون (چنتا کوچه ،چون توانش همین قدره) و برمیگرده مثل اینه که مثلا از شرق تهران رفته غرب تهران برگشته ،اینطوری زیاد بنظرش میاد،وقتی میخواد از خیابون رد بشه صبر میکنه یکی بیاد بهش بگه من رو از خیابون رد کن،سوالهای بچه گانه ازم زیاد میپرسه که جوابش معلومه،منم وقتی سوالهای مشخص ازش میپرسم هیچوقت با بی حوصلگی جواب نمیده ، مثلا میگم چرا برف میاد میگه چون زمستونه برف میاد،یا میگم چرا اینقدر از بیرون سروصدا میاد میگه کارگرا دارن کار میکنن(که کاملا مشخصه کارگرا کار میکنن) وقتی بیرون میریم دقیقا مثل بچه ها یک انگشتم رو بهش میدم اونم با دستش میگیره و راه میره ، کاری که خودم میکردم، و تلخ ترین لحظه ای که بیاد دارم که هر وقت اتفاق می افته اون روز و شاید فرداش کامل برم تو خودم زمانیه که اگر پاش به جایی گیر کنه و خدایی نکرده بی افته خیلی آروم می افته و اینقدر آروم که هرکی باشه خودشو جمع میکنه و جوری نمیتونه خودشو جمع کنه و میخوره زمین که میخوام اون لحظه نباشم و ضعیفی اش رو نبینم و بدتر از همه اگر گریه کنه انگار یک بچه دوساله خورده زمین و دردش گرفته و کاری از دستش برنمیاد و  گریه میکنه ، گریه کردنش برای این نیست که ل اطرافیانش رو به رحم بیاره،برای اینه که دردش گرفته و مثل یک بچه بدون اراده اینکارو میکنه،واقعا تحمل ندارم میخوام زمین دهن باز کنه برم داخلش،گفتن این  حرفها خیلی سخت بود مخصوصا آخرش خیلی اذیت شدم ولی دردِ دل که درد نداشته باشه دردِ دل نیست،
این دوران بازنشستگی زندگی کسی که ۳۰ سال دانش آموز تربیت کرد، 
برای ما هم میرسه ، 
یک روز قوه جوانی از ما هم گرفته میشه و نحیف و سالخورده میشیم، 
در همه این احوالات باید فکر کرد ، کار خدا بدون حکمت نیست ، 
بچه به دنیا میاد و بزرگ میشه و توانمند میشه و قوی میشه و باد به غبغب میندازه و بعضی وقتا خدارو هم بنده نیست بعد کم کم ضعیف میشه و زورش از یک بچه هم کمتر میشه  و دنیاش خیلی کوچیکتر از اونی میشه که حتس فکرشم نمیکنه.
خیلی جای تأمل داره .
باز شكستم. خيلى اعصابم خورده. انگيزه ندارم.
ديگه بايد چيكار كنم. نه دوس پسر دارم، نه اصلا دوسى دارم كه ناباب باشه، نه فيلم و نه عكسى مى بينم. روزى سه چار ساعت ورزش مى كنم. بقيشم سر كارم. فرصت هيچى ندارم. قرآن مى خونم، نمازم هم. ولى باز هم مى شكنم. چون دلم مى خواس ازدواج مى كردم، ولى هيچ خاسگارى ندارم.
قيافم خوبه، تحصيلات دارم، خونوادم خوبه، وضع ماليم هم. نه بد اخلاقم و نه جلف. ولى تو اين دنيا يكى نيس منو بخواد . حتما باس راه بيوفتم دنبال پسرا و دلبرى كنم ؟ دو سال ترك كردم و خدا جواب نجابتمو نداد. انگار نديد تلاشمو. منتى نيس. ولى كاش مى گفت برو هر غلطى مى خواى بكن كه منم تكليف خودمو بدونم. كاش واس اين روزاى بدم هى جهنمشو تو سرم نمى كوبيد. كاش ناراحت نمى شد. كاش يكم منم مى ديد. يكم دركم مى كرد. :(
[img=0x0]http://www.ktark.com/nasimhayat.png[/img]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان