این هم دست خط های اولیه اینجانب:
اولی مربوط میشه به کلاس اول دبستان:
خطی پر از زاویه های 45 درجه و 60 درجه و 90 درجه...
آقا غلط املایی نگیرید... کلاس اول بودم نمی فهمیدم...
دومی مربوط میشه به سال اول دانشگاه... مبحث شیرین یونیون ها:
خطی که اون زوایای قبلی رو نداره... اما چیز قابل تعریفی هم نداره...
بیچاره اون دانشجویانی که از جزوات من استفاده می کردن... کسی که سر کلاس می خوابه حقشه...
سومی مربوط میشه به روز شروع یادگیری خوشنویسی:
5 سال با خط قبلی فاصله داره...
تو این 5 سال سعی می کردم خوش خط ها رو نگاه کنم و ایده بگیرم... بلکه بتونم مثل شون بنویسم...
خطم قدری رشد کرده بود... اما نه زیاد... کاری که بدون استاد پیش بره، نتیجه قابل توجهی نداره...
نیازمند یک راهنما بودم...
این چهارمی مربوط میشه به دو هفته بعد از شروع آموزش خوشنویسی:
یه مدلی شده بود خطم... بهتر که نشد بدتر هم شد!
مثل هر چیز نیازمند زمان بود تا روش کار بشه و پیشرفت کنه...
(املای خودتون ضعیفه آقا... برخاستن رو تو دهات ما برخواستن می نویسن... )
این پنجمی مربوط میشه به پایان ترم اول... دوره ی 10 جلسه و سه ماهه ی خط نستعلیق:
اینجا که رسیدم، خیلی خوشحال بودم...
بالاخره پیشرفت رو لمس کرده بودم و می دونستم اگه ادامه بدم، هنوز جای پیشرفت هست...
و این ششمی مربوط میشه به پایان ترم چهارم:
خطی که بعد از یک سال و اندی تلاش و به عبارتی 40 جلسه آموزش حاصل شده بود...
اینجا دیگه این مدلی شده بودم:
پ.ن: حکایت همچنان باقی است...
فقط ای کاش خودمون هم به راحتی دست خط هامون تغییر کنیم...