1392 آذر 15، 16:49
طلاّبمدرسۀ سيّد ميگويند: در شب رحلتش مرحوم شيخ مرتضي همه را جمع كرد در حجره، و از شب تا به صبح خوش و خرّم بود و با همه مزاح ميكرد و شوخيهاي قهقههآور مينمود. و هرچه طلاّب مدرسه ميخواستند بروند در حجرههاي خود ميگفت:
ص
110
يكشب است غنيمت است؛ و هيچكدام از آنها خبر از مرگش نداشتند.
هنگامطلوع فجر صادق شيخ بر بام مدرسه رفت و اذان گفت و پائين آمد و به حجرۀ خود رفت، هنوز آفتاب طلوع نكرده بود كه ديدند شيخ در حجره رو به قبله خوابيده و پارچهاي روي خود كشيده و جان تسليم كرده است.
خادممدرسۀ سيّد ميگويد: در عصر همان روزي كه شيخ فردا صبحش رحلت نمود، شيخ با من در صحن مدرسه در حين عبور برخورد كرد و به من گفت:
أنْتَتَنامُ اللَيْلَةَ وَ تَقْعُدُ بِالصُّبْحِ وَ تَروحُ إلَي الْخَلْوَةِ وَ تَجيٓءُ يَمَّ الْحَوْضِ تَتَوَضَّأُ يَقولونَ: شَيْخ مُرْتَضَي ماتَ.«تو امشب ميخوابي و صبح از خواب بر ميخيزي و ميروي دست به آب براي ادرار و ميآئي كنار حوض وضو بگيري ميگويند: شيخ مرتضي مرده است.»
چونخادم مدرسه عرب بوده است لذا اين جملات را مرحوم شيخ با او به عربي تكلّم كرده است.
خادمميگويد: من اصلاً مقصود او را نفهميدم و اين جملات را يك كلام ساده و مقرون به مزاح و سخن فكاهي تلقّي كردم. صبح كه از خواب برخاستم و در كنار حوض مشغول وضوء گرفتن بودم، ديدم طلاّب مدرسه ميگويند: شيخ مرتضي مرده است. رحمةُ الله عليه رحمةً واسعةً.
ص
111
مرگاگر مرد است گو نزد من آي تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
منز او جاني ستانم پر بها او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ
دركتاب «معاني الاخبار» شيخ صدوق روايت ميكند از محمّد ابن إبراهيم از أحمد بن يونس معاذي از أحمد بن محمّد بن سعيد كوفي از محمّد بن محمّد بن أشعث از موسي بن إسمعيل از پدرش از جدّش از حضرت إمام جعفر صادق عليه السّلام كه: حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام دوستي داشتند كه شوخ و مزّاح بود و چند مدّتي بود كه خدمت آن حضرت نرسيده بود، روزي به محضر آن حضرت مشرّف شد.
حضرتفرمودند: حالت چطور است ؟
عرضكرد: يابن رسول الله! روزگار خود را ميگذرانم به خلاف آنچه خودم ميخواهم و به خلاف آنچه خدا ميخواهد و به خلاف آنچه شيطان ميخواهد!
حضرتامام حسن عليه السّلام خنديدند و فرمودند: چگونه است اين حال ؟
عرضكرد: به جهت آن كه خداوند عزّوجلّ دوست دارد كه اطاعتش بنمايم و ابداً معصيتش را بجا نياورم و من اينطور نيستم. و شيطان دوست دارد كه معصيت خداي را بجاي آورم و ابداً اطاعتش نكنم و من اينطور نيستم. و من خودم دوست دارم كه هرگز نميرم و
ص
112
اينطور
نيستم.
دراين حال مردي برخاست و عرض كرد: يابن رسول الله! مَابَالُنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ لَا نُحِبُّهُ ؟«چرا مرگ براي ما ناخوشايند است و ما آن را دوست نداريم؟»
حضرتامام حسن عليه السّلام فرمودند: لاِنَّكُمْأَخْرَبْتُمْ ءَاخِرَتَكُمْ وَ عَمَّرْتُمْ دُنْيَاكُمْ، وَ أَنْتُمْ تَكْرَهُونَ النَّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرَانِ إلَی الْخَرَابِ. [sup][75][/sup] «بهعلّت آنكه شما آخرت خود را خراب و دنياي خود را آباد كرديد، بنابراين ناگوار داريد كه از عمران و آبادي به خرابي منتقل شويد.»
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !