امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مرا چشمی است خون افشان
ز دستِ آن کمان ابرو ؛
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و
از آن ابرو.

حافظ
 سپاس شده توسط
وقت اجلم ناله نه از رفتن جانست
از یار جدا میشوم این ناله از انست

نمیدونم از کیه  65
 سپاس شده توسط
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
شهریار
 سپاس شده توسط
رازی
که برِ غیر نگفتیم و نگوییم،
با دوست بگوییم
که او محرم راز است.

حافظ
 سپاس شده توسط
تلقین و درس اهل نظر، یک اشارت است

گفتم کنایتیّ و، مکرّر نمی کنم

حافظ
 سپاس شده توسط
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
قیصر امین پور
 سپاس شده توسط
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع

من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
امیر_خسرو_دهلوی
 سپاس شده توسط
اگرچه مست و خرابم،
تو نیز
لطفی کن
نظر بر این دلِ سرگشته ی خراب انداز.

حافظ
 سپاس شده توسط
ز افتادگي به مسند عزت رسيده است
يوسف کند چگونه فراموش چاه را
صائب تبريزي
 سپاس شده توسط
از نامه ی سیاه نترسم؛
که روزِ حَشر
با فیضِ لطفِ او
صد از این نامه طِی کنم.

حافظ
 سپاس شده توسط
من عاشق عشق و عشق هم عاشق من
تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن
مولانا
 سپاس شده توسط
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم ازین جا ببرد

حافظ
 سپاس شده توسط
در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی

كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
شهریار 4chsmu1
 سپاس شده توسط
یا چشم نمی بیند یا راه نمیداند 
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

سعدی
 سپاس شده توسط
یک دل حواس جمع مرا تار و مار کرد...!!

زلف شكسته تو به صد دل چه مي كند ؟

صائب تبریزی
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان