1389 تير 5، 12:11
ویرایش شده
آرامش حقیقی و مبارزه با یاس
گاهي انسان در «خود» احساس پوچي و اضطراب ميكند. در چنين حالي اگر انسان علت آن را بداند ميتواند آن را رفع كند وگرنه براي فرار از آن خود را سرگرم و مشغول چيزهاي ديگري ساخته،
از سرابي به سرابي و از دردي به دردي ديگر پناه ميبرد و از درد دروني و درمان صحيح آن غافل ميشود، و مشكل همانطور باقي ميماند. به همين دليل، براي درمان صحيح بايد بدانيم ريشه پوچيها و اضطرابها چيست.
اين يک قاعده است که هرگاه انسان به «خود»ش رجوع كند، اگر احساس كند زندگي و كارهايش بيهوده و بيفايده است، دچار پوچي ميشود؛
و همين كه اين احساس به او دست دهد، اضطرابي نيز در او بهوجود ميآيد كه باعث تشويش و سرگرداني و «چه كنم؟ چه كنمِ؟» او ميشود، هر وقت انسان اضطرابي را در «خود» حس ميكند اگر خط آن را بگيرد و ادامه دهد، به پوچي يا ضرر ميرسد.
اگر عميقاً ارزيابي کنيم؛ ريشه احساس پوچيبرميگردد به اينکه انسان فکر کند خودش براي رسيدن به مقصد و هدفش کافي است و لذا با تکيه بر خود و نظر استقلالي به «خود»، ميخواهد امورات خود را ادامه دهد.
خداوند ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ».
اي مردم شما ذاتاً فقيريد و هيچ چيزي از خود نداريد و تنها خدا غني و ستوده است.
پس اگر انسان به «خود»ش نظر كند ميبيند از «خود» هيچ چيز ندارد، حال اگر در همين هيچبودن خود متوقف شود به پوچي ميرسد،
و پوچي هم در نهايت موجب اضطراب است. اما اگر در عين توجه به هيچبودنِ خود، به حق نظر كند و از پرتو نور او بهره بگيرد، مييابد همه چيز از خداي «غنيِِ حميد» است و ميتواند به نور غنيِ حميد متصل شود و در نتيجه به غنا و كمال برسد؛ يعني به آرامش و اعتماد دست يابد و از پوچي و اضطراب رهايي يابد.
آفات دلبستن به غير خدا
تنها خدا غني و پايدار است و غير خدا پوچ و نابودشدني و رفتني است. پس دل بستن به غير خدا يعني دل بستن به پوچيها.
به عنوان مثال: اگر كسي به ساختمان - كه رفتني است- دل ببندد به پوچي دل بسته است، اما اگر براي ايجاد بستر بهتري جهت بندگيِ خدا، ساختمان بخواهد، ديگر به پوچي دل نبسته است،
يا اگر كسي به حافظهاش دل ببندد- چون حافظه با دوران پيري از بين ميرود- در واقع به پوچي دل بسته است، و نتيجهي آن اضطراب خواهد شد.
دل بستن به مدرك، قدرت، ثروت و امثال اينها نهايتاً موجب پوچي و اضطراب است. «مدرك» با فراموشكردن آموختهها، توان واقعياش را از دست ميدهد.
«قدرت» پس از مدتي كم ميشود، «ثروت» بعد از مدتي تمام ميگردد، يا ما عمرمان تمام ميشود و ديگر از آن بهره نميبريم! هر كدام از اينها اضطرابآور و اذيتكننده است و انسان را از آرامش دور ميكند.