1392 دي 5، 19:57
نمی دونم از کجا شروع کنم! ولی خب، شروع می کنیم ببینیم به کجا می رسیم:
از وضعیت خودم بگم که هنوز هیچی تغییر نکرده، هنوز همون طور خ.ا می کنم.
خسته ام. دلم می خواد تغییرش بدم، اما حیف که نمیشه.
اول این هفته بود که تصمیم گرفتم تمام ارادم رو جمع کنم و این بار مرد و مردونه جلوی این وسوسه ها بایستم، اما به ۴ روز نکشید که شکستم، اون هم ۲ بار.
منظورم همین دیروزه.
باز توبه کردم و به خودم قول دادم که این بار دیگه میشه،
اما در حال حاضر که دارم این پُست رو براتون می نویسم چند دقیقه قبل دوباره شکستم.
نمی دونم...
دارم ذره ذره نابود میشم.
گرچه ترک به طور کامل امکان پذیر نیست (فقط برای من) اما لااقل می خوام مدت شکست ها رو ببرم رو همون ۳ ماه یک بار.
برای این کار نیاز به اراده هست.
اراده از چی به وجود میاد؟
از دو فاکتور «هدف» و «انگیزه».
وقتی این هدف و انگیزه در کنار هم قرار بگیرند نیروی خارق العاده ای رو به وجود میارن که بهش «اراده» میگن.
این تعریف من بود.
اما آیا من انگیزه و هدف دارم؟
آیا باز اون اراده ای که قبلا داشتم در من به وجود میاد؟
بی هدفی یعنی این که حتی نمی دونم چرا دارم اینا رو می نویسم.
بی هدفی یعنی این که ترک اون طعم شیرینش رو از دست داده برام.
بی هدفی یعنی...
انگیزه رو هم که قربونش برم خیلی اطراف من پیدا میشه! :o
خلاصه موندم چی کار کنم...