(1394 بهمن 20، 23:16)بابا لنگ درازم نوشته است: سلام به همه...
باید بگم که امروز با اینکه صبحش خیلی مقاومت کردم و افکارم رو منحرف میکردم به جاهای دیگه اما دم غروب انگار مثل یه معتاد هرویینی دنبال یه سوراخ موش میگشتم تا کار خودمو بکنم.....که کردم....واقعا خیلی ناراحت شدم از خودم....خودتون که دیگه میدونین بعد از خ .ا چه حس بدی به آدم دست میده...
بگذریم از این حرفا ...از همین الان باز هم ترکم رو شروع میکنم.....اما یه مطلبی رو میخواستم بگم....در مورد دو عزیز به نام های مهندس شریف و حسین که امروز خیلی خوب نوشته بودن برامون....و ازشون میخوام که باز هم بنویسن و اصلا فکر طولانی بودن مطلب و از این جور حرف ها رو نکنن ....اگه کسی دوست نداشت متن طولانی خوب نمیخونه ....اما بدونین که متناتون که تجربه زندگیتونه میتونه برای ما زندگی ساز باشه....
شما موفق باشین ....اما من روز از نو و روزی از نو...
این حس بد رو قدرش رو بدونین
و بهش جهت بدین.
توی این لحظات بد ترین کار گرفتن تصمیمه
باید اولا سعی کنید سریالی نشید
بعدش سعی کنید ناراحتیتون رو یه جوری حفظ کنید.
مثلا حس بدتون رو بنویسید.
فردا وقت خوبی برای تفکر و گرفتن تصمیم.
این جا رو ببینید
بابا لنگ درازم ، ما می تونیم
........................................................
ما یه رسمی داریم ، برای همدیگه صلوات ختم می کنیم. البته شما هم باید همکاری کنید.
این طوری:
ختم صلوات برای بابا لنگ دراز
برای این که سریالی نشه و بتونه با قدرت مسیر پاکی رو ادامه بده
1- عاشق 14
2-
3-