1396 شهريور 18، 9:28
ویرایش شده
1- نام کاربری: امید 24
2- معرفی:
خوب امید زیادی دارم حتی در سخت ترین شرایط بالاخره باید رفتارم به اسمم بیاد الکی که نیست
چون به نظرم حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد . پس تا خدا هست هیچ چیز دیگه ای نیست.
3- ارزیابی:
خوب به نظرم باید تلاش کنم نقاط ضعفمو جبران کنم تو این هفته ها پاک بودم ولی باید تلاش کنم شخصیتم و خودم را هم رشد بدم
پس باید تلاشموبیشتر کنم
برنامه ی منظمی داشته باشم ، ساعت خواب و بیداری
و ارتباطاتمو بیشتر کنم
و به دنبال اون چیزی که دوستش دارم برم
4-برنامه ریزی
برنامه که تو این شش هفته می خوام دنیا را متحول کنم ،حداقل دنیای خودمو
دو هفته ی اول که باید روی پایان نامم کار کنم پس تا آخر شهریور حسابی مشغولم
ولی هفته های بعد باید روی برنامه ریزیم و زندگیم تمرکز کنم و ارزششو درک کنم.
خوب آخرش تشکر کنم از داداش صادقین عزیز که این فرصتو بهم داد
حتی اگه نشه به هر حال من تمام تلاشم را کردم از این فرصت استفاده کنم
و تشکر از گروه کولاک که همیشه در خاطرم هستند داداش رضای عزیز و داداش محمد گرامی و داش مجید مهربون
امیدوارم همگی به چیزی که می خواین و لیاقتشو دارین برسین
نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ,
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ,
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی