1396 مهر 14، 1:20
(1396 مهر 12، 7:11)omid 24 نوشته است: سلام دوستان عزیزامید جان تبریک می گم. ان شاء الله که خوب دفاع کرده باشی
خوب من امروز دفاعم را انجام می دم
برام دعا کنید
امشب میام اینجا بعد از چن وقت دوری
ممنون
و خوش باشید
بیا تعریف کن. چطور شد؟ الان خیالت راحت شده دیگه.
(1396 مهر 12، 1:14)Hamed6 نوشته است: سلامداداش جون
داداش های نداشته ی من امیدوارم حالتون خوب خوب باشه
روز صلوات من رد شده ولی خب الان اونقدر تحت فشارم که نمیتونم چیزی نگم
مشکل خ.ا نیست و دعا کنین بهش ختم نشه
دارم میمیرم از عذاب وجدان. فشارم افتاده و سرگیجه دارم. بدنم بی حال شده و سردمه
لعنتی یهو میاد سراغ ادم این هذاب وجدان. وقتهایی که تنهام و شبا هرشب همینه
چند ماهه خواب راحت نداشتم. کم کم دارم باور میکنم مشکل روانی پیدا کردم. بیخود و بی جهت میتونم گریه کنم کافیه که به کارام فکر کنم. این عذاب وجدانه میشینه رو گلوم و بلند نمیشه
لعنت به من ! کاش کاش کاش زندگیم تموم میشد همین الان. میگن عذاب اون دنیا از اینجا بدتره؟ راسته؟ من که همچین فکری نمیکنم!
این مشکل حتی اگر به خ.ا ختم نشه، زندگیت رو نابود می کنه. نابود نکنه، جلوی زندگی سالم و خوب رو می گیره.
سعی می کنم خودم رو بذارم جات
فکر می کنم بیشتر از این که عذاب وجدان باشه این حس، شاید یه جور حس تنفر از خود باشه.
مثل کسی که می فهمه یه نقص بزرگ داره.
این طور نیست؟
نمی دونم شاید دارم اشتباه می کنم، اما فکر می کنم اگر احساست رو درست بشناسی و منشا اون رو پیدا کنی، می تونی حالت رو عوض کنی.
همینه دیگه؟ درسته؟ می خوای حالت خوب شه دیگه؟