1396 آبان 19، 17:03
(1396 آبان 19، 15:47)mohsen73 نوشته است: اعلام وضعیت
محسن/ گروه امید سبز ( )/ هفته اول زرد
اول هفته نمیدوستم وارد مسابقه شدیم خلاصه خراب شد هفته اول که فدای سرم نمازامم اول هفته عالی پیش میرفت همه اول وقت ولی بعدش چند روز ترک شد
برنامه : از این هفته بصورت پیگیر ورزش میکنم چون فمیدم بدون ورزش تقریبا محاله ترک این کار هفته ای سه روز استخر و دو روز هم دو یه روزم فوتبال ( ) اهمیت بیشتر به نماز اول وقت، طی یه حرکت انتحاری اکانت اینستاگرامم رو پاک کردم دیگه وقتای خالی فقط با ورزش پر میشه ساعت مطالعه هفتگیم هم کمکم داره میرسه به اون عددی که میخام هر چند خیلی کند پیش میرم ولی توکل بخدا.
چه جالب
با هم اعلام وضعیت کردیم
فدای سرت قهرمان
میریم برای ترکوندن
حرکت انتحاریت فوق العاده بود ،
کلا آدم برای رشدش حرکات انتحاری زیادی باید انجام بده و
وضعیت تکراری و غیر دلخواهشو به اون وضعیتی که واقعا می خواد تبدیل کنه
خودممم باید شروع کنم این حرکات انتحاریو!!!! فقط اگه خانواده نگیرنم
ایشالا تا آخر هفته ی یه فوتبالیست و دونده به دنیا معرفی می شن بله منم می خوام شروع کنم
موفق باشی داداش
نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ,
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ,
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی