امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

سلام
بنده هم پیگیر رهروان هستم. امیدوارم هیچ وقت نا امیدی بر ما غلبه پیدا کنه.
همیشه نقطه نهایی امید رو در نظر داشته باشیم و قطع نکنیم. در واقع توکل کنیم به خدا.

فرارسیدن سال جدید رو تبریک عرض می کنم. ان شاء الله که سالی پر خیر و برکت در پیش رو باشهGol
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
عارف بالله اسماعیل خانِ دولابی:

هی نگو من گنهکارم...

این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی. 

روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی.

معصیت را به یقین نرسان.

ایمان را به شک تبدیل نکن.

تاثیر زبان این است که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود... 

همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا.
 
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی.

اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. 

آن وقت غمت را از بین می برد...
[تصویر:  1_sy21.jpg]

عمر را ضایع مکن در معصیت
تا تر و تازه بمانی جاودان

نفس شومت را بکش کان دیو توست
تا ز جیبت سر برآرد حوریان


چون بکشتی نفس شومت را یقین
پای نه بر بام هفتم آسمان

[تصویر:  05_blue.png]
(1396 اسفند 22، 23:35)آرمین نوشته است: سلام
آقایون رهروان ما چطورن؟
من که عالی. در حد بوندسلیگا.  317
بسیار مصرانه در حال طی مسیر پاکی. با برنامه و مراقبت دائمی.  Khansariha (69)

داداش محمد ما یه دونه باشه.
عاشق جان انشاءالله این بار مردونگی به خرج میدی و قدرت و درایت و جدیت خود واقعی محمد رو نشون میدی.
منتظریم ببینیم چه می کنی.  Khansariha (18)
به به ببین کی اومده رهروان؟ 4chsmu1
راه گم کردی..

«رضا، داداش پاشو اون کهنه ی خیس رو بده من خاک این صندلی رو پاک کن آرمین بشینه 4chsmu1 »
دوستان رهروان، امتیاز مسابقه ی گروهی رو که دیدم کلا پاشیدم به دیوار 4chsmu1

بابا کجان شیر های رهروان؟ کجان اون ها که شیطون رو نفله می کردن؟ Hanghead
برید دور های قبل رو نگاه کنید ببینید چه غوغایی می شده رهروان ...

نقل قول: معصیت را به یقین نرسان.

ایمان را به شک تبدیل نکن.

تاثیر زبان این است که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود... 

همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا.
 
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی.

اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. 

آن وقت غمت را از بین می برد...
کاملا درست.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
هفته ی سوم هم تموم شد Hanghead
هفته ی سختی بود واقعا...میزان تنهایی و افکار منحرف فوق العاده زیاد بود... مریض هم شده بودم باز دیگه به زمین و زمان بدو بیراه میگفتم....
تحت فشار و استرس هم بودم به خاطر مسائل مالی و ازدواج Hanghead این اخری از همه بدتره...
ولی با همه اینا سبز بودم....
خیلی احساس شرمندگیم در برابر خدا بیشتر شده.... 
ای کاش میشد گذشتم رو پاک کنم....
شدیدا به یه نفر برای مشورت احتیاج دارم...اونقد تجربه ی هرچیزی رو ندارم که جرات داشته باشم خودم تنهایی همه ی راه رو برم....
ترس خیلی بده...
حالا نکات مثبت....
یه چیز مهمی که یاد گرفتم اینه که خدا واقعا هست... فال حافظ درسته... عشق هم وجود داره....
الان شاید سوال بشه بگن مگه تا الان قبول نداشتی؟ منظورم اینه که احساسشون نکرده بودم.... راهش هم اینه که 
خودت بخوای...انگار که خوده خدا میخواد تا ما بخواییم حالمون خوب بشه....
اخه چقد مقاومت؟
خیلی لذت بردم که حس کردم ازینکه یکم به خدا نزدیک شدم....
هرچقد هم نزدیکتر بشی دور بودنتو راحت تر میبینی....

درخشنده/ سه هفته سبز    53
 سپاس شده توسط
سلام بچه ها... یه چندی است که رهروان کم فروغ است. عیب نداره عوضش خب همدلی هست.
میخاستم بگم نماز رو اگه پخش کنیم در روز، خیلی بهتر جواب میده. اینکه ظهر و عصر رو با هم میخونیم و مغرب و عشاء رو با هم، انگار سه نوبت همش یاد خدا رو میکنیم. من خودم دارم ظهر رو طرفای 12 میخونم و عصر رو طرفای 3
صبحم که سرجاش، مغرب همون دم اذان، عشاء هم طرفای 10
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
برنامه‌ی ختم صلوات گروهی

«رهروان پاکی»
[تصویر:  jsi6_%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D9%8...8Cd-11.png]
عاشق فاطمه زهرا: تاریخ 96/12/12
درخشنده: تاریخ 96/12/28
آقای اراده:
mohsen73:

rezaKy:
همـت:
majid78:
سلام
متاسفانه برنامه ی ختم صلوات کلا در حد نابودی توسط بچه ها پیگیری شده.
کلا که مسابقه گروهی نابود داره جلو می ره. 4chsmu1 
حالا چجوری این نابود تبدیل به بود بشه سواله. 4chsmu1 

ان شاء الله برنامه ی ختم صلوات درخشنده ادامه می دیم.
من تاریخ ها رو پاک کردم که به صورت دینامیک برنامه رو جلو ببریم. ان شاء الله 53 

درخشنده جان یکشنبه منتظرت هستیم برای این که بیای این جا و صحبت کنی برامون 53258zu2qvp1d9v 


(1396 اسفند 26، 0:11)rezaKy نوشته است: سلام بچه ها... یه چندی است که رهروان کم فروغ است. عیب نداره عوضش خب همدلی هست.
میخاستم بگم نماز رو اگه پخش کنیم در روز، خیلی بهتر جواب میده. اینکه ظهر و عصر رو با هم میخونیم و مغرب و عشاء رو با هم، انگار سه نوبت همش یاد خدا رو میکنیم. من خودم دارم ظهر رو طرفای 12 میخونم و عصر رو طرفای 3
صبحم که سرجاش، مغرب همون دم اذان، عشاء هم طرفای 10

داداش خیلی کار خوبی می کنی.
من هر وقت خواستم این طوری نماز بخونم یادم رفته مثلا نماز عصر رو بخونم 65 
خیلی به نماز عادت دارم، اگر نخونم انگار یه چیزی کم شده.
این عادت اصلا خوب نیست، چون نماز عملا بی معنی می شه، فقط گفتن چند تا کلمه و آیه به صورت روزانه.
ولی خوب از طرفی تحت هر شرایطی باید نمازم رو بخونم.
نمی دونم چطوری نماز رو از یه عادت برای خودم تبدیل کنم به یه عبادت.

داداش یه پیشنهاد، تو که داری این کار رو می کنی، می تونی اول وقت هم بخونی نماز هات رو....
می تونی اوقات شرعی رو اینجا ببینی
همه رو کامل نوشته، اذان ظهر، اذان عصر، اذان مغرب، اذان عشا و ....
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
14 تا صلوات برای درخشنده عزیز امیدوارم زندگی براش شیرین باشه و سلامتی داشته باشه

عاشق جون برای اوقات شرعی، من از بادصبا استفاده میکنم. اون چطوره؟  دقیق هست؟
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
(1396 اسفند 26، 22:58)rezaKy نوشته است: 14 تا صلوات برای درخشنده عزیز امیدوارم زندگی براش شیرین باشه و سلامتی داشته باشه

عاشق جون برای اوقات شرعی، من از بادصبا استفاده میکنم. اون چطوره؟  دقیق هست؟
فکر می کنم مشکلی نداشته باشه.
سر نماز هات ما رو هم دعا کن.... 53
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
عاشق جان و رضای عزیزم خیلی لطف کردید....
عاشق راست میگه یکم ضعیف شدیم... دوباره باید اعصابم خورد باشه Swear1 هی یاد قبلنام میوفتم چقد حرص میخوردم! Gigglesmile
همچنان پاک.......
بچه ها پست بیشتر بزنید...
 سپاس شده توسط
(1396 اسفند 27، 20:32)درخشنده نوشته است: عاشق جان و رضای عزیزم خیلی لطف کردید....
عاشق راست میگه یکم ضعیف شدیم... دوباره باید اعصابم خورد باشه Swear1 هی یاد قبلنام میوفتم چقد حرص میخوردم! Gigglesmile
همچنان پاک.......
بچه ها پست بیشتر بزنید...


آره واقعا، یادم میاد که چه خشونتی به خرج می دادی. 4chsmu1
جدا نیازه که یه گوشمالی حسابی به همه ی بچه های رهروان بدیم 4chsmu1

ایده های شما رو خریداریم.

*****

آنتی اسپم :
الحمد لله من هم این هفته همچنان پاک.
امروز رفتم کوه خیلی خوب بود.

ذهنم حسابی درگیره، یه شک عجیبی وجود رو فرا گرفته.
همیشه بعد از خ.ا این جوری می شه.

یا نه، همیشه همراهمه و شاید ربطی به خ.ا نداره.....
از خودم می پرسم این کاری که می کنم آیا درسته؟
نکنه غلط باشه....

این که درس می خونم؟ این که مثلا کلاس قرآن می رم، این که تی ای سخت گیری هستم توی دانشگاه، این که فلان و بهمان....
البته همین جوری همین جوری هم نیست.... هر کاری که می خوام انجام بدم یه تعدادی همیشه هستن که مخالف باشن.

بعد من از خودم می پرسم، این ها که مخالفن و بهم اعتراض می کنن، حتما یه جای کارم می لنگه...

خیلی مسخره به نظر میاد ولی وقتی می خوام به خودم بگم بیخیال،
بعدش به ذهنم می رسه که چقدر آدمای زیادی هستن که کارای اشتباه انجام می دن،
اون ها هم اگر به خودشون بگن بی خیال پس چطور باید درست کنن خودشون رو؟ و این طوری می افتم توی یه سیکل معیوب.

چند وقت پیش دریفت بهم گفته بود که باید حساسیت خودت رو کمتر بکنی و تجربه های خودش رو از کار روی ساختمون گفته بود.
به خودم گفتم که چهل روز، فقط چهل روز خودم می زنم بی خیالی و بعدش که پاکی جمع کردم می شینم و درست و درمون و بنیادی فکر می کنم که اصلا به صورت بنیادی کارهام مشکل داره یا نه؟مثلا این درسی که می خونم درسته یا غلط..
اون چند وقتی که حساسیت خودم رو کمتر کرده بودم، خیلی خیلی خیلی شاد تر شده بودم.
بعد از چهل روز دوباره اون حس و حال برگشت و دور نیست بگم که شکستم هم یه علتش این بوده.
الان که می خوام برنامه ی سالانه بریزم برای خودم دوباره این احساس ها میاد توی ذهنم.

همین !!!!
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
به نام خدا

اعلام وضعیت مسابقات گروهی گروه رهروان مهر

وضعیت پاکی: زرد Shy (همون 21 اسفند بود) 

برنامه های هفته گذشته:
متاسفانه هیچکدومش درست انجام نشد چون سفر بودم. ولی این هفته میتونم همه رو جبران کنم. به امید آینده

برنامه های هفته آینده:
موسیقی: تمرین درس موردنظر و قطعه های بهار دلنشین، گیم آف ترونز و آهنگ مکس پین
زبان : مرور لغات و حل تمرینها تا جایی که درس داده شده و دیدن فیلمهای آموزشیش

این هفته خیلی کوتاه شد اعلام وضعیتم و همچنین خیلی دیر... عذر خواهی از همه. 
آقا راسیییی عیدتون مبااارک. برای عید چه برنامه ای دارین؟
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
(1396 اسفند 27، 21:11)rezaKy نوشته است: به نام خدا

اعلام وضعیت مسابقات گروهی گروه رهروان مهر

وضعیت پاکی: زرد Shy (همون 21 اسفند بود) 

برنامه های هفته گذشته:
متاسفانه هیچکدومش درست انجام نشد چون سفر بودم. ولی این هفته میتونم همه رو جبران کنم. به امید آینده

برنامه های هفته آینده:
موسیقی: تمرین درس موردنظر و قطعه های بهار دلنشین، گیم آف ترونز و آهنگ مکس پین
زبان : مرور لغات و حل تمرینها تا جایی که درس داده شده و دیدن فیلمهای آموزشیش

این هفته خیلی کوتاه شد اعلام وضعیتم و همچنین خیلی دیر... عذر خواهی از همه. 
آقا راسیییی عیدتون مبااارک. برای عید چه برنامه ای دارین؟

۱۴ صلوات برای درخشنده ی عزیز

برای عید برای خاصی ندارم. شاید یه چند باری برم کوه، یه چند باری برم سینما.
برای لحظه ی  تحویل هم مزار شهدا و دیدار اهل قبور فکر می کنم گزینه ی خوبی باشه.

نمی دونم تجربه کردین یا نه، خیلی احساس خوبی داره. Shy
انگاری اهل قبور هم مراسم گرفتن. Gigglesmile

ملت هم شیرینی و شکلات پخش می کنن و بعضی ها هم هفت سین میارن.
کلا جمع باحالیه اون جا دم عید.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
سلام ۱۵ صلواتبرای درخشنده جان به امید موفیقیت و سلامتی
عاشق جان واقعا آدم هرچی به خودش سخت بگیره سخت تر میشه و حساسیت زیاد واقعا خوب نیست
چند روزه درگیر ساخت یک مرجع پی دی اف برای خودم هستم که اتفاقا قلم تبلت رو دست دوم خریدم ولی مثل نوست(زنگ زدم شرکت گفتم قلم میخوام اینقدر پیچیده ش کرد گفت کاش خودتون اینجا بودین تست میکردین و ... بعد گفتم چیز پیچیده ای نیست که تو یوتوب چنتا ویدئو دیدم بعدقلم قدیمی ای رو با یمت خیلی مناسب خریدم و الان کارمو خیلی خوب راه میندازه به همین راحتی و درگیر حساسیت و آپشن و اینا نشدم ،مثلاً رو قلم دکمه آندو نداره خب نداشته باشه 4chsmu1 من پولم همین قدر بود دستمو حرکت میدم آندو رو میزنم )
خلاصه دیروز که مشغول بودم وسط کار تبلت کم آورد چون فایل پی دی افش سنگین شده بود(حدود ۱ گیگ) و ۶۰۰ صفحه ؛
هر کارمیخواستم کنم با تاخیر خیلی زیادی انجام میداد خودمم سرماخوردم و دیروز اوجش بود که سوزش بینی آبریزش و سردردم داشتم که تبلت وسط کار خوابید تقریبا دو ساعتی بی وقفه درگیر بودم که فایلها رو سبک کنم(برنامم عقب افتاد انرژی هم که نداشتم بدتر اینجا انرژیم گرفته شد) ولی بجای اعصاب خوردی یه ربع استراحت کردم تمرکزم برگشت و ادامه دادم کار رو به همین راحتی که شب از خستگی نفهمیدم چجوری خوابیدم،
یه جنسی رو پستی میخواستم تو دیوار بفروشم طرف روز آخر دبه کرد من حتی تو یک کاغذ نوشتم مبارک باشه و تو جعبش گذاشتم،بعد طرف دیگه ازش خبری نشد حتی برگه رو برنداشتم گفتم حساب میکنم خودم به خودم کادو دادم  4chsmu1

واقعا وقتی با دید دیگه ای بشه مسائل رو جلو برد چرا آدم برای خودش اعصاب خوردی درست کنه،

واقعا حیفم میاد وقت با ارزشم صرف جر وبحث و اعصاب خوردی بیهوده تلف بشه که اوقات بعدی ام هم تلخ بشه

یک نمونه دیگه من با یکی کار میکردم بدحساب و مال مردم خور بود ،گفتم دیگه به من زنگ نزن من باهات همکاری نمیکنم(چون ثابت کرده بود وعده هاش سر خرمنه)گفت دردت چیه میخوای بری ،گفتم خداحافظ ... به استرس و اعصاب خوردی و ... پایان دادم و حتی وارد مذاکره نشدم که حتی قیمتم رو بالا ببرم،با کسب تجربه و شناخت قبلی از طرف بهترین کار برای من خداحافظی بود.

پست طولانی بود ولی اگر کسی تا انتها خوند خیلی خوبه آدم دیدش رو عوض کنه.یک پست دیگه در ادامه میزنم با این ترکیب نشه بهتره چون فرق داره.
 سپاس شده توسط
اون مدت که عاشق دختری شده بودم : نظر بقیه رو در مورد این موضوع میپرسیدم،جالب بود چند دختر اینطوری نظر دادن 

اگر دلایلی برای دوست داشتن پیدا کردی و حالا نیمتونی طرف رو فراموش کنی دلایلی برای دوست نداشتن پیدا کن.
اگر قصدت ازدواجه از این به بعد معیارهای خودت رو برای ازدواج تو کاغذ بنویس و به کسی که معیارهای تو رو نداره اصلا نزدیک (به معنای صمیمیت) نشو .
و بعلاوه اینکه :
خودمم که جای قبلی که باهاش کار میکردم دردم این بود فراموشش که میکردم وقتی روز پروژه همش با من بود تمام معادلاتم به هم میریخت،و باز زخمم تازه میشد،اگر سر پروژه نمیرفتم باز ویدئوهاشو به خودم میدادن باز میدیدمش،با مشکلی که با کارفرما داشتم جمعا تصمیم گرفتم قطع همکاری کنم و به فراموشی ۹۹ درصدی منجر شد،

در ادامه تصمیم گرفتم
هر وقت وضع مالی به کف قابل قبول رسید
اون موقع  تصمیم به ازدواج گرفتم
اول ببینم گزینه های روی میز چه کسانی هستند ومظر بزرگترها چیه و چه کسانی رو معرفی میکنند
اگر بعد از سبک سنگین کردن موارد کلی پیشنهادی تصمیم به اون خانم شد
اون خانم معیارهای من رو داره یا نداره ،
اون موقع اگر روی کاغذ بطور نسبی برام قابل قبول بود
بعد تحقیق خیلی زیاد انجام بدم
بعد اگر از تحقیق سربلند بیرون اومد
بعد اگر خودشون قبول کردن بریم خواستگاری و 
بعد اگر حرفهامون رو زدیم و به توافق رسیدم بعد وصلتی صورت بگیره،
اینطوری منطقی ترین تصمیم گرفته میشه و دلبستگی های بی مورد پیش نمیاد کسی هم ضرر نمیکنه،
اصلشم همینه حالا اگر این روند نصفه نیمه که کلی گفتم انجام بشه رو مقایسه کنید با حالتی که دونفر هم دیگه رو بنابه شرایطی میبینن و فکر میکنن میتونن با هم زندگی کنن و قبل از هرچیزی دلباخته هم میشن و روی تمام مراحل بالا خط بطلان میشکن،حالا شاید تا آخر هم مشکلی نداشته باشن و زندگی خوبی هم داشته باشن و خوشبخت بشن ولی میشه شانسی،مثل خیلی وقتها که آدم کاری رو انجام میده و شانسی(یا هرچیزی اسمشه) موفق میشه ولی ازدواج جای ریسک وو شانس نیست،
من در زندگی معتقدم آدم باید قوای فکری شو کار بندازه بعضی وقتها مثل پست قبل عقل حکم میکنه سخت نگیری،
گاهی مثل بالا عقل حکم میکنه سخت بگیری،
جدا کردن مسائل هم به عهده عقل سلیمه
واقعا فکر چیز خیلی خوبیه که خداوند به رایگان در اختیار انسان قرار داده.
 سپاس شده توسط
مرسی عاشق جان که راهنمایی کرد باید چکار کنم...
ظاهرا امروز باید من بنویسم...
حرف که زیاد دارم... اونقدر زیاد شده که وقتی میخوام توضیح بدم خودم خسته میشم یا اینکه همش ازین شاخش میپرم اون شاخه...
امروز که خیلی نزدیک بود بشکنم.....
اصلا همینکه تا نزدیکش رفتم انرژیمو کم کرده...
میگم من خوب نیستم که تا اینجاهارو میام بعد بیخیال میشم.... هر موردی که میاد اخرش میخواد ذره ایی از اعتماد به نفس رو کم کنه.
تحریک میشی==> تو به درد نمیخوری!
توی درامدت دچار مشکل میشی==>تو هیچی بلد نیستی!
فکرشو کنید یه ادم 2 سال دنبال عشق زندگیش نباشه به خاطر اعتماد به نفسش ...بگه من در حد اون نیستم!
البته الان عمق فاجعه رو فهمیدم و این حرفارو میزنم....
در مورد ازدواج هم توی درد دلا یه چیزایی نوشتم.... اینکه این روزا کلا گیجم نمیدونم چکار کنم.
بعضی از اطرافیام و دوستام میدونن که توی بیمارستان و بعضی جاها پیشمن.از رو رفتارم فهمیدن که علاقه دارم به طرف! 
یا اونا خیلی روانشناس بودن یا من خیلی تابلو بودم!
اون چند نفر میدونن...خونوادم هنوز چیزی نمیدونن...خوده طرف شک کرده چون براش یه چیزایی خریده بودم ....
خیلی خیلی ساده مینویسم که بالاخره به نتیجه برسم....
من 2 ساله که میخوام باهاش ازدواج کنم ولی یه سری مانع توی کار میبینم....یکی سنم هست که 24 ساله
دومی وضعیت مالیه... سه تا کار مختلف بلدم یکیش که همون رشتمه و کارش هم ریخته همه جا با درامد حدود 3 تومن هر شیفت.
پدر هم قول دادن کمک کنن برای شروع...
سربازی هم معافم به احتمال 90-80 درصد....
وضعیت کار کردنم هم مثل تمرین کردنمه... صبح تا نصف شب هم برم مشکلی ندارم...یعنی رفتم که میگم نه اینکه از خودم حرف بزنم
یه توضیحی هم در مورد خونواده ها بدم....
خونواده ی ما مذهبی نیستن ولی خودم هستم...خونواده ی اونا مذهبین و اینو دوس دارم...
طرفم شدیدا سخت گیره در برابر دوستی و این کارا که برام ارزش داره....
هر دو طرف همدیگرو قبول داریم از نظر اخلاقی... چون من اخلاقم سنگینه و اونم همینطور....
اینا یه سری توضیحات خیلی کلی در مورد وضعیت بود....
همش دارم خوبیای ازدواج توی این موقعیت رو با بدیاش مقایسه میکنم.....
عاشق جان هم پیشنهاد کتاب دادن که دارم میخونم ببینم این عید میتونم نتیجه بگیرم که برم جلو بهش بگم یا نه....
------------
وضعیت ترک هم که گفتم... بعد از یک و نیم سال همچنان تحریکات سر جاشونن...(اگه نبودن باید به خودم شک میکردم...) دلم میخواد هرچی بیشتر به 
خدا نزدیک بشم...
ولی این تحریکا منو هی دور میکنه....
مثلا یه فکر بد میاد تو ذهنم میگم خدا ازم ناراحته دیگه نگام نمیکنه...
دیدید بچه کوچولوهایی که مامانشون باهاشون قهر میکنه چقد میرن تو خودشون؟!
اصلا بعد ازینکه یکم فکرام منحرف میشه خودمو توی جایگاهی نمیبینم که بخوام با خدا صحبت کنم...
--------
چقد حرف زدم...
مرسی به خاطر همه ی صلوات ها ...جبران میکنم 302
 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان