1392 آبان 10، 15:02
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
(1392 آبان 10، 23:49)سنــا نوشته است: خب نوبت دعا کردن برای فاطیما جونهسلام
بچه ها تشریف بیارید تاپیک ختم صلوات یا تاپیک ختم قرآن
یا همینجا براش دعا کنید
(1392 آبان 11، 0:16)گلبرگ نوشته است: سلام
خدا رو شکر می کنمو
خیلی خوشحالم که فاطیما جونمون هم خوشحاله
خدا رو شکر
خوب با اجازتون مام رفتیم رو منبر
تو زندگیم هیچ وقت نتونستم سه نفر رو ببخشم شده یه روزایی وقتایی که با خودم و خدا خلوت کردمو باهاش حرف زدم که که خدا بخشیدمشون ولی گاهی وقتا
حتی یه حرف که منو یادشون می ندازه متوجه شدم که این
بخشیدن از ته دلم نبوده و
هنوز اون ته ته های دلم یه چیزایی مونده
یکی از این سه نفر بابامه
فک می کردم گذشت زمان بشه تسکینی واسم
ولی نشد
البته بهتر شدم نسبت به گذشته ولی
هنوز گاهی وقتا این دل یه حررفایی می زنه
که نباد بزنه
یه چیزایی می خواد که نباید بخواد
نمی دوونم چی شد که
رو اوردم به این گناه
شاید اون اعتماد به نفسی که هیچی ازش نمونده بود
شاید سرکوفت های بابا
که تو حرف نزن
که توو فلان
که تو فلان
و بعدش رو اوردن به چیزایی که غلط بود رفتن به سمتش
و خدا رو شکر که برگشتم به سمت خدا
برگشتم به زندگی
و خدا خودش بهم نشون داد حکمت اونهمه سختی کشیدن ها رو
که تو سختی ها بزرگ میشی
ساخته میشی
چیزایی که باعث میشه الان خدای نکرده برم سمتشو
دوستای قبلی گفتن
و ممنون از همیگیتون
فقط یه چیز دیگه که هست اینه
که خیلی کم حرفم یعنی دیگه اینهمه کم حرفی افراطیه
کلا خونوادگی اینجوری هستیم
ولی من از این کم حرف بودنم خیلی جاها ضربه خوردم
الان خیلی بهتر شدم ولی انگاری طول می کشه تااین چیزی که
بهش عادت کردم درست شه و همش نباشه سکوت سکوت سکوت
حالا پرسش و پاسخ حضار را از اینجانب گلبرگ پذیراییم!!!
مرسی ی که به حرفام گوش می دین
(1392 آبان 11، 19:24)سارا 1 نوشته است: بچه ها سلام من برگشتم ولی خیلی ناراحتم تو مسابقه 10 روزه شرکت کردم همون روز دهم نتونستم خودمو کنترل کنم :smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
(1392 آبان 12، 15:15)happpygirl نوشته است: سلام دوبارهسلام هپی خانم
بچه ها من واقعا دلتنگتونم ...
فكر كنم فراموش شدم
هيچ راهه ارتباطي هم كه ندارم باهاتون . .