1393 فروردين 4، 11:26
1393 فروردين 4، 11:30
با حرفای فرناز و مهسا هم موافقم
اول واقع بین باش ببین واقعا این پسر همونیه که می خوای
اینجا هم میتونی مشاوره بگیری
سایت همدردی
1393 فروردين 4، 11:34
بچه جان به همه تومیگم بنظرم تنهاراه حلش اینه ک عصری زیر زبون مامانشو بکشم و تکلیف خودمو بدونم اگه راهنماییم کنید اینکارو کنم عالی میشه
1393 فروردين 4، 11:35
ویرایش شده
(1393 فروردين 4، 10:58)می توانم نوشته است: ببین رها جونمی توانم جونم خیلی بده یکی اسم آدمو سر زبون بندازه بعد هیچ اقدامی نکنه
این مشکلی که میگی منم دقیقا خلافشو دارم
ی بابایی همه جا گفته منو میخواد
ولی طعی کاری نکرده
حالا اگر این کار رو میکرد شاید دلم باهش نرم میشد
نمی دونم چی بهت بگم
اما خود خوری نکن
و قحط پسرم ک نیست برات
اگر بخوادت میاد
اگر این حرفو ب خودم بگن جیغ میکشم
ولی واقعیته
:d
من که اگر بدونم طرفم دیگه منو نمیخواد خیلی حرص میخورم
خدا رو شکر کلا کسی از من خوشش نمیاد
فکر کنم اگه خودتون بخواهید با مادرشون غیر مسقیم صحبت کنید شاید حمل بر بی ادبی بشه از نظر مادرشون چون هرچقدر هم غیر مستقیم باشه بالاخره بحث ازدواج پسرشون هست به نظرم سنا خانوم درست میگن با مادربزرگشون غیر مستقیم صحبت کنید
البته قبلش واقعا ببینید معیارهاتون برای ازدواج چی هست
اینکه خیلی شبیه هم هستیم نمیتونه معیار درستی برای ازدواج باشه به نظرم
1393 فروردين 4، 11:51
دعام کنید فعلا تابعد
1393 فروردين 4، 11:55
ان شاء الله هر چی خیر و صلاحه همون پیش بیاد
1393 فروردين 4، 11:57
من موافق نیستم
نباید خانوادش بفهمن تو نظرت بله است
چون تو با اون پسر به طور جدی برای ازدواج حرف نزذی و نمیشه با اخلاق ظاهر پسر در فامیل برای امر ازدواج تصمیم گرفت
ایا واقعا انقدر مطمینی که میشه با اون پسر خوشبخت بشی؟
تو اگه بری امروز و با مادربزرگ حرف بزنی یعنی داری جواب بله را میدی
باید تو امر ازدواج کمی بدبین بود
رها جان چند سالته؟
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
1393 فروردين 4، 12:18
شما می خوای حرف از زیر زبون ی کسی بکشی که بچه ش هم سن و سالته !!!
اصلا می شه همچین چیزی؟
بعدشم در هر حال اون خانوم مادر بزرگه اونه نه مادر بزرگ شما
ولی حرف زدن با مادر بزرگ بهتر از حرف زدن با مادر خودشه
شما می تونی غیر مستقیم بگی
مثلا اشاره کنی به اینکه اطرافیان میان همه ش درباره اون شخص بهت می گن (بچه های فامیل) و ذهنتو پرت می کنن نیم ذارن بدرسی می خوای تکلیفتو بدونی که ایا می خوادت یا نه که بتونی به بچه ها جواب بدی تا دست از سرت بردارن
:d
فک کن!!! البته فکر نکنم خیلی هم ایده ی خوبی باشه این جملات پیشنهادیه من
در ادامه اینکه
یه احتمالی هم وجود داره
شاید شاید شاید چون شما نزدیک کنکوری
ذهنت داره از درس به طرف این اقا فرار می کنه
ببین ایا این طوری هست یا نه
1393 فروردين 4، 12:46
ویرایش شده
برخورد کنم تا کوتاه بیا د از هموتون ممنون دوستای عزیزم .من 18سالمه اون هفت سالی از من بزرگتره
1393 فروردين 4، 13:59
نمیگم زود برای ازدواج هر جا یه رسمی دارن
ولی وقت زیاد برای این فکر ها
الان باید کنکورت را بخونی
بعدشم اگر به قسمت خدا اعتقاد داشته باشی
مطمین باش اگه قسمت تو باش بهش میرسی و اگرنه نمیرسی
همون دوستت هم که میگی بعد ازدواجش فهمیده پسر دوسش داشته مطمین باش اون پسر قسمتش نبوده و باهاش خوشبخت نمیشده
وگرنه خدا به دلش می انداخت که بیاد خواستگاری
پس انقدر فکر و خیال نکن
نظر من این که انقدر با دوستات از این حرف ها نزن که فکرت درگیر بشه
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
1393 فروردين 4، 20:42
ی عکس رو ک بچسبونی ب دماغ هیچی ازش نمیبینی..
برای بهتر دیدن باید ازش فاصله بگیری و تو ی فاصله مطمئن قرارش بدی...
در مورد این موضوع.. تو گرفتیش تو دماغت!
نمیتونی درست ببینی شرایط خودت و احساست و شرایط اون بنده خدا رو..
فاصله بگیر از این قضیه.. ی مدت بهش فک نکن.. و بشین برای خودت تمام ملاک های ک برای ازدواج داری رو لیست کن..کاملا بامطالعه و منطقی..
تا اساسا تکلیفت با ازدواج معلوم بشه و ببینی ک کجای کاری..
تو از خودت توقع عاشقی بی قید و شرط داری یا زندگی عاقلانه؟ جواب این سوال خیلی مهمه!
مهم ترین قدم برای این ک ب ی نفر فک کنی اینه ک اول بیاد خواستگاری..نه؟
حالا در مورد این بنده خدا.. اومده؟ چرا داری بهش فک میکنی؟
(من خودم ی بار این کارو کردم.. حتی تصمیم هم گرفتم.. طرف ب خودم هم گفته بود.. ما پای عمل ک رسید جا زد.. خیلی حس حقارت بهم دست داد! )
از همه کسای ک زندگی خوبی دارن سوال کنی بهت میگن عقل توی انتخاب مهمتر از عشقه..
موفق باشی..
یاعلی.
1393 فروردين 4، 23:02
خانوم گلای نسیم حیات
مسافرکوچولو داره میره سفر
حلالم کنید
دوستتون دارم:13:
ﺗﻮ ﺭﺍ نمی ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است..
قرار عاشقی...
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است..
قرار عاشقی...
1393 فروردين 5، 9:19
1393 فروردين 9، 21:19
پرا اینجا انقدر سوت و کور
کجایید بچه ها
رفتید مسافرت؟
یا همگی با هم عروس شدید
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
1393 فروردين 9، 21:29
شما دعوت به عروسی نشده اید