امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آسمانی های زمین

[تصویر:  40639760168674311045.jpg]
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


[تصویر:  42465728747095105737.jpg]
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


مـــَــرد...

اونایی بودن که واسه خاطر حفظ ناموس مردم رفتن جنگ
نه اونائیکه سر ناموس مردم در جنگند
کسانی که از تمام هست و نیستشون گذشتن!
یه عده زیر زنجیر تانک با بدن های له شده...
یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب میشدند حتی جیک هم نمیزدن تا عملیات لو نره و سایر همرزماشون شهید نشن!
یادمون نره کی بودیم
یادمون نره کی هستیم
یادمون نره چرا هستیم53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


محسن وزوایی


تاریخ تولد:8/5/1339

تاریخ شهادت:10/2/1361


مسئولیت در هنگام شهادت:قائم مقام تیپ محمد رسول الله در عملیات الی بیت المقدس


[تصویر:  vezvaee-620x330.jpg]
در هشتم مرداد 1339 در محله نظام اباد تهران به دنیا امد بعد از دیپلم در سال 1355 رتبه ی اول شیمی را در کنکور سراسری و در دانشگاه صنعتی شریف کسب کرد
یکی از دوستانش میگوید شیمی را طوری برایت توضیح می داد که مندلیف هم نمی توانست ان طوری توضیح بدهد
در دانشگاه در مبارزه علیه رژیم پهلوی به طور جدی فعالیت میکرد
بعد از پیروزی انقلاب هم دومین  یا سومین نفری بود که از دیوار سفارت امریکا بالا رفت
به علت تسلطش به زبان انگلیسی عنوان سخنگوی جوانان خشمگین طرفدار امام خمینی را از طرف خبرنگاران خارجی به خود گرفت
او سپس بعد از طی دوران امورش فنون نظامی و چریکی به عضویت سپاه پاسداران در امد 

53
در عملیات بازی دراز هلی کوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند و اوضاع وخیمی را ایجاد کرده بودند ئر همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت : « پس آنهایی که قرار بود مارا پشتیبانی کنند کجایند ؟ چرا نمی آیند !؟ چرا بچه ها را به کشتن می دهی !؟ وزوایی سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد صدایش در فضا پیچید که می گفت : « الم تر کیف فعل ربک با صحاب الفیل ... » بچه ها با او شروع به خواندن کردند در همین لحظه یکی از هلی کوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلی کوپتر دیگر با هم برخورد کردند
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود درنگ نکن

وعده گاه ما : تاپیک قرار عاشقی


[تصویر:  nasimhayat.png]

مطلب زیر تقدیم به برادران کانونی ام

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%A...#pid202152

اللهم مولای کم من قبیح سترته

و کم من فادح من البلا اقلته

و کم من عثار وقیته

وکم من مکروه دفعته

و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته
(1388 اسفند 6، 0:06)undefined نوشته است:
پست گذاشتن برای همه ازاده
فقط یکی دو تا نکته رو رعایت کنید لطفا
1- فقط در مورد همون کسی که داره معرفی میشه پست بذارید
2- پست های طولانی نذارید(بیشتر از 5 خط ممنوعه[تصویر:  e.gif])
ضمنا اگر دوس دارین شخص خاصی اینجا معرفی بشه لطفا قبلش به بنده خبر بدین تا یک هفته مطلب گذاشتن اینجا به شما واگذار بشه

سلام
ممنونم از همه ی اونایی که اینجا پست می ذارن
فقط لطفا به قانونی که داریم هم یه نیم نگاهی داشته باشین53258zu2qvp1d9v
برای مطالبی مثل دو تا پست اخر که حذف شدن هر دو یا سه هفته چند روز رو ازاد می ذارم تا این مطالب رو هم بتونیم داشته باشیم

و
عذر می خوام بابت وقفه ای که تو برنامه ی تاپیک ایجاد شد Khansariha (8)
بار دوم بود که محسن زخمی شده بود
شدت جراحتش بیشتر از بار اول بود
یک روز یک گروه از مردم امده بودند ملاقات مجروحین جنگی
وقتی رسیدند بالای تخت محسن با علامت او را به هم دیگر نشان می دادند و به حال او تاسف می خوردند
در همین حین محسن با اشاره به من فهماند که برایش قلم و کاغذ بیاورم
وقتی قلم و کاغذ را تهیه کردم او با همان دست مجروحش جمله ای نوشت که همه انها را متحیر کرد
او با خطی کج و معوج روی کاغذ نوشته بود
:
ملتی که شهادت برای او سعادت است  پیروز است

53
به نام خدا
در منطقه ، داخل کانال ، راست راست راه می رفت و اعتنایی به تیر و ترکش ها نداشت او می دانست که جز به اذن خدا برگ از شاخه جدا نمی شود.

گفتم:آخرش یک کاری دست خودت می دهی ، سرت را بیاور پایین
گفت:من نماز شب نمی خوانم ، خیالم از این بابت راحت است!
(باوری بود که جملگی بر آن بودند ، یعنی شرط شهادت و مقدمه واجب آن اخلاص در عمل است که تهجد یکی از بسترهای آن بود)
[تصویر:  598-829x1024.jpg]
تقویم شمیم یار
انجمن گفتگوی دینی
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
وقتی محسن از بیمارستان مرخص شد  گفتم تا این زخمها خوب بشه 6-7 ماه طول میکشه
هنوزر به یه ماه نرسیده بود که اماده رفتن به جبهه شد
عصبانی شدم و گفتم
محسن تو با یان وضعیت چه جوری می خوای بجنگی ؟تو که دست راستت کار نمیکنه
عضله ی بازوی دست راست محسن در اثر اصابت گلوله کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرکت می کرد او به همان انگشت سبابه اش اشاره کرد و گفت ببین خدا این انگشت را برای من سالم نگه داشته ب
رای چکاندن ماشه تفنگ
همین یه انگشت کافیه
و در حالی که سعی میکرد اشک ها شو از من پنهان کنه گفت مادر دلم خیلی هوای کربلا رو کرده
بهش گفتم
من که حریف تو نمیشم ولی اینو بدون من چشمم اب نمی خوره تو بری کربلا رو ببینی کربلا رو نمی بینی که هیچ ما رو هم به فراق خودت می نشونی
گفت مادر جان من کربلا رو برای خودم نمی خوام برای نسلهای بعدی می خوام
برای سالها ی اینده 

53
مرحله ی اول عملیات بیت المقدس است و نیرو های گردان حبیب ابن مظاهر به فرماندهی محسن وزوایی در حال نبردی مستقیم می باشند
گلوله ی توپی در کنار محسن منفجر میشود
عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج احمد صحبت کند
همت می گوید
احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو
عباس شعف میگوید نه باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم
در همین حین احمد گوشی را از همت میگیرد
عباس میگوید :حاجی اتش سنگین... اقا محسن...
_محسن چی؟
_ حاجی محسن ،محسن...
و صدای گریه اش بلند میشود و دیگر نمی تواند حرف بزند توی صورت سبزه احمد موجی از خون می دود
گوشی بی سیم را توی مشتش فشار می دهد و چشمانش بهاری می شود
زیر لب می گوید
محسن خوشا به سعادتت
53
بسم الله القاصم الجبارین

از شهادت واهمه ای نداریم این منتهای ازروی ماست
خدا گواه است هنگامی  که حرف از داوطلب برای شهادت به میان می اید بین برادران بر سر اجابت ان دعوا می افتد
ای عارفان و ای معلمین اخلاق
که مشغول ریاضت کشیدن برای نزدیکی به درگاه خدا هستید به جبهه ها بیایید تا ببینید که چگونه برادران شما به ان درجه از قرب الهی رسیده اند
خدا را شکر میکنم که نعمت زجر کشیدن در راهش را نصیبم کرد خدا را شکر میکنم که نعمت شرکت در عملیات به منظور روشن کردن سرزمین ها ی سرد و بی روح گشته از لوث وجود صدامیان اشغالگر را به نور خدایی نصیبم نمود
از خدا می خواهم که شهادت را در راهش نصیبم فرماید و ان گاه که به مشیت الهی از این دنیای فانی رفتم در زمره ی شهیدان به حساب ایم
از خدا می خواهم که مرا به حال خود وا مگذارد که بنده ای حقیر و زبون هستم

و من الله التوفیق

26 اسفند 1360-ساعت 11 شب -جبهه ی دزفول
حقیر محسن وزوایی


(بخشی از وصیت نامه ی شهید وزوایی)53
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

شهيد هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت مي کند.
کنز العمال، ح 11119
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


رضا چراغی
 
تاریخ تولد :1336

تاریخ شهادت:25/1/1362


[تصویر:  cheraghi1.jpg]


[تصویر:  n00217373-r-b-000.jpg]
رضا چراغی ابتدا عازم مریوان شد و در انجا در کنار حاج احمد متوسلیان خدمات بسیاری انجام داد


او مدتی جانشین سپاه دزفول و زمانی مسئول محور تپه مریوان بود
پس از تشکیل تیپ 27 از اواسط سال 60 تا اواخر تیر 61 فرماندهی گردان حمزه را در عملیاتهای فتح المبین و بیت المقدس به عهده داشت
در عملیاتهای رمضان و مسلم ابن عقیل به عنوان قائم مقام لشکر خدمت کرد
از مهر 61 برای مدت کوتاهی معاونت سپاه 11 قدر بود
از ابان سال 61 تا فروردین سال 62 در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک در فکه به عنوان لشکر انجام وظیفه کرد

53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان