امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

هوتوتو....4fvfcjaسکه دوباره گرون شد..4fvfcja...امشب زن نگیرید تا فردا ببینیم چی پیش میاد........4fvfcja.
[تصویر:  MuALi.png]
(1392 تير 12، 9:31)soheil70 نوشته است: هوتوتو....4fvfcjaسکه دوباره گرون شد..4fvfcja...امشب زن نگیرید تا فردا ببینیم چی پیش میاد........4fvfcja.
یعنی طلا هم گرون شده؟؟Kool
خودخواه نیستما ولی دوس دارم طلا گرون بشه آخه
91،ی دستبند و گوشواره  گرمی 160گرفتم 42
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1392 تير 12، 9:31)soheil70 نوشته است: هوتوتو....4fvfcjaسکه دوباره گرون شد..4fvfcja...امشب زن نگیرید تا فردا ببینیم چی پیش میاد........4fvfcja.


میگم که  ... شما تو کار طلا هستین که هر روز قیمت سکه اعلام میکنین عایا؟! Smiley-face-cool-2Smiley-happy114
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
نقل قول: البته بهت پیشنهاد میکنم موقع حرف زدن صداشو ضبط کنی [تصویر:  p.gif][تصویر:  e.gif]
4fvfcja
آقا نکنین این کارو...خوبیت نداره

یکی از آشناهای ما موقع تحقیقات راجع به دوماد، از هرکی تحقیق کرده بود صداشو هم ضبط کرده بود...

سالها گذشت4fvfcja

زن و شوهر گرامی دعواشون شد و این فایلهای صوتی رو شد و .....شد آتیش بیار معرکه...

جنگ زن و شوهری به همه فامیلاشون سرایت کرد!42
یا عباس
هعیییییی
یه بنده خدایی....؟ این بود
جواب اعتماد ما به شما عایا:smiley-yell:
میگذاشتی به ریاست برسی بعدش......:smiley-yell:
الان من چیکار کنم؟
داشتم آماده میشدم برم زن اختیار کنم42




طاقت بیار رفیق....داریم میرسیم
سلام انواع غذاهای سفارشیو واستون آوردم 4fvfcja
خب چیکار کنم حوصلم سررفته 4fvfcja
بفرمایید ناهار 303
اصفهونیا 4fvfcja
[تصویر:  roast_chicken_w300-thumb.jpg]
کبابیا 4fvfcja
[تصویر:  00123281.JPG]
مشهدیا 4fvfcja
[تصویر:  %D8%B4%D9%84%D9%87%20%D8%B2%D8%B1%D8%AF.jpg]
فست فودیا 4fvfcja
[تصویر:  IMG12000427.jpg]
آشیا 424fvfcja
[تصویر:  P9D966082.jpg]
سالادیا 4fvfcja
[تصویر:  salad.gif]
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1392 تير 12، 11:54)..:: KiMiA ::.. نوشته است: یکی از آشناهای ما موقع تحقیقات راجع به دوماد، از هرکی تحقیق کرده بود صداشو هم ضبط کرده بود...
یادم باشه رفتم خواستگاری به در و همسایه،دوست آشنا فامیل بسپارم اگه اومدن برا تحقیق در موردم قشنگ طرفو بازرسی بدنی بکنن 4fvfcja

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
خو دارلینگ این کارا چیه  42   من هوس کنم خوبه؟! Smiley-happy114  آیا این صحیح است؟!  Smiley-happy114 

من از اون فست فودا میخوام با سالاد ! :16:
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
نقل قول: مشهدیا [تصویر:  e.gif]
[تصویر:  %D8%B4%D9%84%D9%87%20%D8%B2%D8%B1%D8%AF.jpg]
22
اين كه شله زرده 22
كي گفته مشهديا شله زرد دوست دارن؟ 22
البته حق دارين .. 22
شما كه انواع شله رو نداريد .. Smiley-face-cool-2
اون شله اي كه مشهديا ميخورن و بيش از حد دوست دارن 4fvfcja
شله ايست , بس كمياب و دست نيافتني ..  اغلب در نواحي كه عده اي زيادي ادم تجمع كرده اند و 2 3 عدد سطل در دست دارن , رويش ميكند 4fvfcja
اين است .. پديده مشهد Khansariha (46)

[تصویر:  Ash-1.jpg]
[تصویر:  98886820611051912952.jpg]
 
4fvfcja
وقتي ميام كانون .. اول يك نگا به امضام ميكنم تا يك وقت كسي اون شخصيه چاخاله وسط امضامو نخورده باشه 22
خلاصه ديگه 22
چاخال و پاك باشيد 22
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[تصویر:  28bd07926b493f5d32f7f7ce443a682c-425]
★  *  ★   اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم    ☆  ★  

خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم



[تصویر:  959266sk2bnp02of.png]
سلام
نقل قول: میگم ک
این مهتاب خانم همه ی اینارو گفت ک به ما بگه خواستگار داره[تصویر:  mosking.gif]
کاش اینجوری بود.
والله اونموقع که اومدن اینقدر حرصم درومد که اومدم اینجا و خلاصه اینقدر حرف زدم که تقریبا همه چیزو گفتم.
ببخشید دیگه سر همه رو دردآوردم.
خوبه مامان بابام یه زمانی مخالف زود ازدواج کردن من بودن وگرنه اصلا معلوم نبود چه بلایی بدتر از این سرم آورده بودن.
ولی یه فکری تو سرمه. که اگه بخوان پافشاری کنن دارم براشون اونم چه جورم.
بگم؟
میخوام اگه اصرارشون زیاد شدو تحملم تموم شد بگن که بیان خاستگاری و من و اون آقاپسر با هم حرف بزنیم.
اونوقت میدونم چی بهش بگم که بره پشت سرشم نگاه نکنه.cheshmak4fvfcja
نقل قول: ﺧﺪﺍﯾﺎ .....
ﯾﮑﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ
11111111111111
نقل قول: ولی لجبازی که کار خوبی نیست دارلینگ خانوم. اگرچه کلا می گم خانواده ها با هم خیلی فرق دارن، ولی خوب اخرش هیچ خانواده ای به زور کسی رو عروس نمی کنه. به وضوح بگید نمی خواین! [تصویر:  7.gif] با حرف حل میشه حتما [تصویر:  7.gif]
بعدشم شما که 17 سالتونه هنوز خیلی وقت برای ازدواج دارین مهتاب خانوم. هنوز که خیلی جوونید!!!! [تصویر:  7.gif]
شما بگید به وضوح گفتن یعنی چی؟
من هم به مامانم گفتم نه.
هم جلو ی کل خونوادم گفتم
هم به داییم گفتم
دیگه نمیدونم چجوری بگم که بشه به وضوح.
منم دلم نمیخواد قبل از رفتن به دانشگاه ازدواج کنم. و امیدوارم مجبور به این کارم نشم.
نقل قول: ? بچه گرگانید؟[تصویر:  e.gif]

من نصف فامیلامون گرگان هستن خودمون هم 12 13 سالی اونجا بودیم سهیل ناراحت نشیا اما گرگان خیلی بهتر از ساری هست[تصویر:  22.gif]

مهتاب خانوم من سالی چند بار میام گرگان میخواید آدرس پسره رو بدید این سری که رفتم گوشمالیش بدم دیگه نیادا[تصویر:  e.gif]
گرگان که نه. ولی گلستانی ام.
من اومدم گفتم من اینجا زندگی نمیکنم حداقل باید برم گرگان بلکه یه سنگی جلو پای اینا انداخته باشم. که نمیدونم از خوش شانسی اونا بود یا بد شانسی من که اینا تو بهترین جای گرگان خونه دارن.
تازه مامانم میگفت هردوتون باهم میرین همون گرگان درس میخونین دانشگاهاش که خوبه خونه ی خوبم که دارین و رشتتون که یکیه زندگی میکنین دیگه.
والله تعجب کردم اولین بار بود مامانم این حرفو میزد آخه همیشه میگفت تو باید تهران قبولشی.
حتی بعد از خاستگاری اینا و رفت و آمدشون همش بهم میگن بخون که تربیت معلم قبولشی بهترین شغل برای خانمی دبیریه.
حالا همش بگو من از دبیری بدم میاد مگه میفهمن.
53258zu2qvp1d9v
از وقتی قضیه خاستگاری اینا علنی شده من دیگه تو خونه آرامش ندارم.
به حرفای مامان بابامم اعتماد ندارم آخه هردفه یه چیزی میگن.
فعلا که زدم به بیخیالی از وقتی این فکر خوشمل افتاده تو سرم زدم به بیخیالی تا یدفه خوب حال همه رو بگیرم.cheshmak4fvfcja


از همه ممنونم وقاعا اگه حرفای شما نبود معلوم نبود عصبانیت من کی فروکش میکرد.
خداروشکر داییم امروز عصر میان.
اگه مامان بابام راجب خاستگاره باهاش حرف بزنن منم با داییم حرف میزنم.
از دار دنیا فقط همین یه دایی رو دارم که میتونم روش حساب کنم.
عموها و بقیه دایی ها و عمه ها رو هم بیخیال.
تو مراقب آخرتت باش،

دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید.

شاه مردان(ع)


"غرر الحکم ح 2603 ص 144"
[تصویر:  1064858b92ksbi7wy.gif]

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام Khansariha (8)

آجی مهتاب خیلی دارین عجولانه تصمیم میگیرینا ... ازدواج زود باشه که بد نیس والا خیلی از خداشونه بتونن تو سن پایین ازدواج کنن خیلی خوبه که .... کلی هم آثار معنوی وارد زندگیتون میشه ، قشنگ نیس کنار همسرت باشی... 

اگه مورد خوبیه خب چرا که نه وقتی پدر مادر راضین ... اول زندگی خیلی شیرینه کنار همین بخاطر همدیگه از خیلی چیزا میگذرین مهر و محبت به هم میکنین .... وسیله قرب خدا میشین واسه هم 

خب شما هم با پسره حرف بزنین ببینین اصلا چطور آدمیه میتونه زندگی رو جمع و جور کنه نمیتونه ... از نظر اخلاقیات به هم میخورین ، چرا آخه اینقدر مظطرب خواهر من نگران چی هسین به همون خدایی که از رگ گردن بهمون نزدیک تره پدر مادر بد بچشون رو نمیخوان ... اونا آرزوشونه شما خوشبخت بشین ، میگن پسر خوبیه چرا چون دوس دارن همسر دخترشون که پاره جیگرشونه زندگی خوبی داشته باشه...

آجی ملاک هایی واسه خودتون داشته باشین اگر مورد مناسبی بود که الحمدلله امیدواریم خوشبخت بشین اگر هم به این نتیجه رسیدین که بدرد شما نمیخوره باز نگرانی نداره این شمایین که میخواین یه عمر زندگی کنین نه پدر مادر ... با دلایل منطقی باهاشون صحبت کنین تا قانع بشن ... اکی !

خب امیدوارم از پسش بر بیاین ... 
موفق باشین 

یا علی Khansariha (8)
 زندگی ات را با اراده خودت تغییر بده


 هر روز یه قدم

 هر چند کوچک

 به سمت آرزو هات بردار ...


نقل قول: راست میگه[تصویر:  e.gif]


نامردی هم نمیکنه با کیفیت فول اچ دی میبینه خوابشو[تصویر:  e.gif]

خانواده شما فرزند خوانده قبول نمیکنن بیان منو قبول کنن به زور زن بدن؟

کله پتمون رو ریختی رو آب ددی 4fvfcja

نقل قول: حالا داره مبینه که سنش به 25 داره میرسه میگه بهترین سن ازدواج برا پسرا 25 ساله[تصویر:  5259_21.gif]

آقا به جون خودم منم 25 سالمه ها 
31742
نقل قول:
چه های رهروان بیاید ببینید این همونی بود که اونجوری حرف میزد شما هم جوگیر شده بودید و پشتش تایید میکردید حرفشو (حسین422
کی من ؟1719
4fvfcja
آقا ولی خدایی ـش خیلی سخته بخوای بری خواستگاری 4fvfcja.
اوه اوه استرس گرفت باز 131276746pa51mbeg8j
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
ممنون آقای لاکی بوی
من نمیگم ازدواج زود بده.
از این خونواده هم چیز بدی ندیدم. فقط چون مادر این آقا سال اول دبیرستان دبیر ریاضی من بود و اصلا خوب درس نمیداد ازش خوشم نمیومد ولی برعکس اون خیلی ازمن خوشش میومد. طوری که
دوستام یه لیست بلند بالا از خاستگارای آیندم روی میزم نوشته وبدن و دور اسم پسر ایشونم پررنگ خط کشیده بودن که شک نکن اینا میان.
و درست همون سال اول اینا به بهونه ی خیاطی پاشون به خونمون باز شد. چون مامانم خیاطه و این خانم یه زمانی دبیر ریاضی مامانمم بوده.
یه روزی به یه بهونه ای با شوهرش و پسرش اومدن خونمون که من اولین بار اون موقع دیدمش اونم فقط در حد یه چایی بردن چون مامانمم همون موقع خونه نبود.
و آخرشم برای خدافظی رفتم که تا سرمو بالاآوردم دیدم پسره خیره داره نگام میکنه.
چون بدم میاد یکی خیره نگام کنه از اون موقع همینجوری ازش خوشم نمیاد.
بعد از اونم فقط 2بار دیدمش. که اومده بودن خونمون یه بار عید پارسال که فقط رفتم سلام کردم چون اون موقع دیگه خبر داشتم اینا ازم خاستگاری کردن.
یه بارم قبل عید امسال که رسما اومدن خاستگاری و منم با اینکه قرار نبود برم پیششون مجبور شدم برم بشینم که بازم نگاش نکردم.
مامانم وقتی رفتن ازم پرسید دیدیش به نظرت چطور بود. گفتم من اصلا نگاش نکردم.
آخه به نظرم خیلی زشت بود سرمو بلند میکردم خیره میشدم بهشو براندازش میکردم. ولی همش نگاه سنگینشو روم احساس میکردم. برعکس من اون خیلی خیره بود.
من هیچ چی از اون پسر نمیدونم.
میدونم خونواده ی خوبین که بابام قبولشون کرده چون بابام فوق العاده حساسه. خیلی خیلی.
ولی بابامم میگه سنش کمه.
من میترسم. ازاینکه این پسر توی این سن ازدواج کنه بعد چند ساله پشیمون بشه چی. بعد بگه بچه بودم نمیفهمیدم.
من الانم بخوام ازدواج کنم از هیچ نظر به مشکل برنمیخورم. به شرطی که طرف مقابلم قابل اعتماد باشه. حتی بعضی موقع ها اونقدر بهم فشار میاد که به این فکر میکنم که ازدواج کنم تا از این همه فشار روم راحتشم.
مامان بابام منو رو هوا نگه داشتن.
به خدا نمیدونم تصمیم درست کدومه. نمیتونم درست فکر کنم.
البته من الان بیشتر نگرانیم برای اینکه نمیخوام ازدواج کنم بخاطر قولی هست که به کسی که یه سال باهم بودیم دادم.
ولی خونوادم هامون راضی به ازدواج ما نیستن به خصوص خونواده ی من به شدت مخالفن. مخصوصا بابام.
میترسم بعدا به جرم بی وفایی و بازی دادن پسر مردمو چه میدونم هوس محکوم بشم.
و البته از واکنش کسی هم که دوسش دارم میترسم که مثلا بفهمه من قراره ازدواج کنم چیکار میکنه. البته من بهش اعتماد دارم و احترام براش قائلم چون پسره فهمیده ایه. ولی آخرین باری که باهام حرف زدیم خیلی جدی گفت فقط وقتی اومدم تو نباید جا بزنی و بهونه بیاری چون تحمل اینو ندارم.
1ساله از زندگی هیچی نفهمیدم.
هنوزم تو خونه اونقدر به عنوان آدم بزرگ قبولم ندارن که خودم تنهایی بتونم برم پیش دکتر یا مشاور.
شما که پسرین بگین من چیکار کنم؟
دوستان لطف کمکم کنین چون خودم همش فکر میکنم اوضاع روحیم اونقدر خوب نیست که بتونم درست فکر کنم.
البته شرمنده که فضای این تاپیکو با حرفام و مشکلاتم و البته درد دلام عوض کردم.
خیلی از این حرفارو اولین باره که به زبون میارم
گفتنش برام سخته چون همیشه دردامو تو خودم میریزم.
تو مراقب آخرتت باش،

دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید.

شاه مردان(ع)


"غرر الحکم ح 2603 ص 144"
[تصویر:  1064858b92ksbi7wy.gif]

[تصویر:  nasimhayat.png]
مهتاب جان
چه لجبازی میکنی
خب بابا بگو پسره بیاد باهاش حرف بزن
وقتی بهش بگی دوسش نداری
و دلیل منطقی بیاری میره  ،خود پسره میره دیگه نیازی  تو حرص بخوری
ببخشید ا تو داری راه برعکس میری
خوب اون بنده خداها نمیدونن تو پسرشو ن را نمیخای هی میان
مطمین باش اگه یه جلسه باهاش حرف بزنی همه چی حل میشه

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  ec51f6eb240f.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان