انجمن شبانه روزی

[mahtaab]

ممنون جناب بهار
ولی شاید باورتون نشه من دقیقا همین حرفارو بهش زدم.
یه سری که دیگه از شدت عصبانیت داشتم دیوونه میشدم چون دوباره سروکلشون پیداشده بود
دوستام اونقدر اصرار کردن که بامامانم حرف زدمو. ازش خواستم تا کنکورم حرف ازدواج خاستگاری نباشه من فقط میخوام درس بخونم و به هیچ کس فکر نمیکنم.
نه اونی خودم میخواد نه این. با کسی هم که شما راضی نباشین ازدواج نمیکنم.
من به داییم قول دادم داییمم جلو مامان بابام گفت.
اونام گفتن دیگه نه حرفشو میزنن نه میزارن بیان خونه ولی سر قولشون نموندن.
تازه الان آبجیم میگه فردا ناهار مهمون داریم دوست مامانه و اونام نمیگن کیه. آبجیم میگه همین خاستگاره هست. حالا ببین. نمیدونم واالله من بیچاره از همه جا بی خبرم.
خدا به دادم برسه.

[حسین چار دو دو]

سلام بچه هاااااااااا

خوبییییییید؟ 

وای که چقد دلم براتون تنگ شده بووووووووووود 




عاقا لطفا یه تاپیک با عنوان "بازگشت به کانون" بزنید...یه گاوی گوسفندی چیزی قربونی کنید جلو پامون 

این چه وضشه آخه 

[حمید خان]

حسین جون خوش اومدی
اینجا خونهی خودته
نیازی به گوسپند نیست
یه فنچ هم  سر ببریم جواب میده

میگم ک
این مهتاب خانم همه ی اینارو گفت ک به ما بگه خواستگار داره
انشالله ک هر چی صلاحه پیش بیاد

[Alone man]

به حسین جون 
بی خبر رفتی ... 

حمید آخه سر فنچ رو میبرن ؟ چه بی رحمی تو

[حسین چار دو دو]

آمد بهار جانا ای شاخه تر برقصا 

حمید فنچ رو میخوای سر ببری؟!!!!!!  ای سنگ دل  

الون شنیدم زن گرفتی  پ اون حرفا چی بود تو رهروان میزدی ها؟ 

لوت بدم؟

[darling]

سلام
اوه چه همه تو این بحث ازدواج شرکت کردن
والا اگه یکی میومد میگفت دلم گرفته انقد همفکری نمیکردن ک واسه ازدواج ...
خوشم میاد پسرای کانون ک اصن علاقه ندارن
یعنی از این پسرا نیستن ک ک اگه یه پول کلون گیرشون بیاد میرن زن میگیرن
(آقا مزاح بوآآآآ)
-------------------------
مهتاب جون

ارادتو به خانوادت نشون بده
سعی کن فردا واسه ناهار خونه نباشی اصن مهمونشون هرکی میخواد باشه

عزیزم من تا قبل از اینکه دانشجو بشم مامانم اینا خیلی گیر بودن حتی یه موضع ک بهت گفتم 3سال اذیتم کردن

ولی بهشون نشون دادم ک من دختر خودشونم اگه اونا لج میکنن منم از اونا لجبازترم
اول گفتم بخیال بشید تا کنکور قبول بشم (البته به این راحتیا قبول نکردنا)
بعدشم ک دانشگاه رفتم گفتم بزارید تافلمو بگیرم بعدش درموردش حرف میزنیم (بازم راحت قبول نکردن)
الان ک چن وقته تافل گرفتم ،دیگه یادشون رفته
فکر کنم خودم باید برم یادآوری کنم :21:
نگران نباش

ارادتو قوی کن

به توانائیات ایمان بیار

اینکه طاقت دیدن اشکای مادرتو نداری خوبه ها ولی

امیدوارم اونا هم طاقت دیدن اشک فرزند ارشدشونو نداشته باشن
عزیزم همه اون راهیو ک بهت گفتم برو اگه نتیجه نداد
با خود پسره حرف بزن شاید بکشه کنار
البته بهت پیشنهاد میکنم موقع حرف زدن صداشو ضبط کنی

من نميگم كه پشتوانه پدر نقشي نداره
داره اغا ... خيليم داره
اما نه در اون حد .. كه هر چي خانواده عروس خانوم گفتن ... خانواده داماد در جواب بگن .. پدر اقا داماد ميدن بهشون

خودمو میگم
این شرایطی ک خانواده من میزارن مطمئنا پدر پسر فقط میتونه تقبل کنه

[محب الزهرا]

ﺧﺪﺍﯾﺎ .....
ﯾﮑﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ

[حسین چار دو دو]

عاقا من نمیدونم بحث در مورد چیه ولی یه دعای کلی در مورد قضیه ازدواج دارم

همه دستاتون رو به آسمون 

بالاتر 

خداوندا این پدر و مادر ها رو به راه راست هدایت بفرما 

حداقل تو این قضیه ازدواجه بچه هاشون به راه راست هدایت بفرما 

الهی آمین

[Lucky bOy]

ﺧﺪﺍﯾﺎ .....
ﯾﮑﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ

 الــــهی آمیـــن  

[آقای فراسی]

ممنون جناب بهار

خانوم بهار البته 

---

سلام بچه هاااااااااا

خوبییییییید؟ 

وای که چقد دلم براتون تنگ شده بووووووووووود 




عاقا لطفا یه تاپیک با عنوان "بازگشت به کانون" بزنید...یه گاوی گوسفندی چیزی قربونی کنید جلو پامون 

این چه وضشه آخه 

خوش اومدیییی حسین جان
جات خیلی خالی بودددد :22::22::22:

---

البته بهت پیشنهاد میکنم موقع حرف زدن صداشو ضبط کنی

یادم باشه رفتم خواستگاری درو بر اتاق دختره رو چک کنم فیلم برداری نکنه یه وقت!! :21: بابا دختره نیستش (رفته نمی دونم چایی بیاره) مثلا بعد ادم دستشو می کنه تو مماغش، بعدا فیلما رو می بینن ابروی ادم میره :21:
ولی لجبازی که کار خوبی نیست دارلینگ خانوم. اگرچه کلا می گم خانواده ها با هم خیلی فرق دارن، ولی خوب اخرش هیچ خانواده ای به زور کسی رو عروس نمی کنه. به وضوح بگید نمی خواین!  با حرف حل میشه حتما 
بعدشم شما که 17 سالتونه هنوز خیلی وقت برای ازدواج دارین مهتاب خانوم. هنوز که خیلی جوونید!!!! 

[darling]

محب الزهرا چه دعایی کردی
عالی بود
---------
آقا یه چیزی
من چن شبه خواب ندارم بعد میرم مووی 1 رو نگاه میکنم
چ فیلمای ترسناکی میزاره
دیشب ک این فیلمه(اسمشم یادم رفته) ک ماهیای آدم خوار داره رو گذاشته بود همش خواستم
شبکه رو عوض کنم ولی چشم سفیدم یگه تا تهش نگاه کردم
آخرم ک خواستم بخوابم به هیچ جا دست نمیزدم همش فکر میکردم این ماهیای آدم خوار الان میان میخورنم :21:
اینو گفتم ک بگم امشبم بی خوابم بنظرتون برم مووی1 رو نگاه کنم
الان گذری یه نگاهی به فیلم امشبش انداختم از دیشبیه داغون تر بود
بنظرتون برم نگاه کنم؟؟

---

یادم باشه رفتم خواستگاری درو بر اتاق دختره رو چک کنم فیلم برداری نکنه یه وقت!!  بابا دختره نیستش (رفته نمی دونم چایی بیاره) مثلا بعد ادم دستشو می کنه تو مماغش، بعدا فیلما رو می بینن ابروی ادم میره 

هادی خان بخدا من از همین راه تونستم خوشبختیمو بدست بیارم
ز زدم به پسرخالم ک باهاش منطقی حرف بزنم ک انقد اذیتم نکنه چون واقعا تو این 3سال بین منو خانوادم تفرقه انداخته بود 
پدرومادر منم از پدرومادر مهتاب بدتر بودن
اصن یه وعضی
واسه من میگفتن فامیلمونه میشناسیمش
تازه پسرخالم همه شرایطش کامل بود اختلاف سنیمونم 6ساله.....
ولی باطنا داغون بود....
خلاصه ز زدم پسرخالمم خیلی محترمانه بهم توهین کرد
منم ک صداشو ضبط کرده بودم برم واسه خانواده محترمه
و همه چی حل شد
البته نه به این راحتی ای ک گفتما پدرم دراومد 3سال طول کشید ...

[حسین چار دو دو]

نکن خواهر من

چرا عاقل کند کاری که باز آید بی خوابی 


بشین فیلم پارانورمال یک تا چهارشو ببین...طنزه...خیلی خنده داره 

[darling]

اینارو بیخیال بیاید بستنی بخورید
حالتون جا بیاد

آقا هرکی مسواک زده نخوره، فردا نیاید دندونای خرابتونو بندازید گردن من :21:

[Alone man]

الون شنیدم زن گرفتی  پ اون حرفا چی بود تو رهروان میزدی ها؟ 

کی من ؟
ظاهرا سوءتفاهم شده بوده منم توهم توطئه زده بودم 
من فعلا منتظرم اوکی رو از سمت خودش بشنوم ... دیگه الان قرن 21 نمیشه با یه دختر به شکل برده رفتار کرد ... اگر خودش اوکی بده میرم وگرنه که چه فرقی بین من بابابزرگمه که رفت خواستگاری فرداش عروسی کرد 
کلا مقوله ازدواج خوبه مهم اینکه طرف هم رضایت داشته باشه وگرنه ارزش نداره

[Alireza 68]

آقا چه جالب 
منم شرایط مهتاب خانم رو دارم ولی برعکس قرار به زور برده بشم 
واقعا این ازدواج زوری معضلی ها 
کسی اینجا تاحالا استرس ازدواج رو تجربه کرده ؟
من االان یه ماه گرفتارشم ... خیلی بده 

حتی خوابش رو میبینم ددی در جریانه
نمیدونم دقیقا چه غلتی باید بکنم! ... واقعا اینایی که میرن خواستگاری و ... چه جوری میرن؟
من بهش فکر میکتم فشارم میوفته 

راست میگه


نامردی هم نمیکنه با کیفیت فول اچ دی میبینه خوابشو

خانواده شما فرزند خوانده قبول نمیکنن بیان منو قبول کنن به زور زن بدن؟

نه ولی میگم عین شیر برو جلو من خودم دریای تجربه م پشتت واستادم...

دریای تجربیاتتیم

خب اقاي الون من
مجبوريد 20 سالگي بريد خواستگاري ؟
يكم صبر .. 

این الون من کجا 20 سالشه

از مرحوم فتحعلی شاه چندسال کوچیکتره

میترسم آخرسر تسلیم بشم.
چون این یه سال خیلی سختی کشیدم.
چیزی که مامانم بخواد خوب میدونی چجوری آدمو راضی کنه حتی شده با گریه و قهر.

مگه میخوان براتون لباس بخرن که میترسید راضی بشید؟

شما اگه از خودتون مطمئن هستید و تصمیمتون و نظرتون دیگه این همه خودخوری چیه؟

بذارید اونقدر بیان تا خسته شن

البته ی پیشنهادی هم دارم بادکنک آب رو از پنجره بندازید رو سرشون

من 4 سال پیش 20 سالم بود  3 ماه دیگه 25 سالگی رو آغاز میکنم 

دیدید راست گفتم

در مورد سن ازدواج به نظرم پسر 25 سال

حالا داره مبینه که سنش به 25 داره میرسه میگه بهترین سن ازدواج برا پسرا 25 ساله:21:

آقا به جون خودم منم 25 سالمه ها

میدونین چیه. مامانم به این فکر میکنه که خوب بهترین خونه رو توی بهترین جای گرگان به نام پسرشون میکنن دخترم راحته.

E? بچه گرگانید؟

من نصف فامیلامون گرگان هستن خودمون هم 12 13 سالی اونجا بودیم سهیل ناراحت نشیا اما گرگان خیلی بهتر از ساری هست

مهتاب خانوم من سالی چند بار میام گرگان میخواید آدرس پسره رو بدید این سری که رفتم گوشمالیش بدم دیگه نیادا

کار پسره هم از الان معلومه دبیریه. چون مامان باباش فرهنگین.
تا اون موقع هم که بره سرکار باباش ماهیانه براش حقوق میریزه.
چون تک پسره و خونوادشم خیلی پسرشونو دوست دارن همه چیشون مال پسرشونه و به قول معروف عروسشو رو سرشون نگه میدارن.
از قیافه پسره هم خوششون اومده
سنم که مهم نیست مهم تفاهمه.

کنکورشم که داده چند ماه دیگه گواهی نامشو میگیره باباش واسش ماشینم میخره.
دیگه چی میخواد.
رشته ی هردومونم که ریاضیه.

شما هم همچین بدتون نمیادا

(محض مزاح بود)


دلیلی برای نگرانی نیست

سلام بچه هاااااااااا


خوبییییییید؟ 

وای که چقد دلم براتون تنگ شده بووووووووووود 




عاقا لطفا یه تاپیک با عنوان "بازگشت به کانون" بزنید...یه گاوی گوسفندی چیزی قربونی کنید جلو پامون 

این چه وضشه آخه 

مگه دستم بهت نرسه:smiley-yell:

حمید اون عصای من کوش؟

یهو غیب میشی؟:smiley-yell:

کمربندم کوش؟

(خوش اومدی نوه صفا آوردی سوغاتی برا من چی آوردی؟)

آمد بهار جانا ای شاخه تر برقصا 


حمید فنچ رو میخوای سر ببری؟!!!!!!  ای سنگ دل  

الون شنیدم زن گرفتی  پ اون حرفا چی بود تو رهروان میزدی ها؟ 

لوت بدم؟

حسین زدی تو خال

منم شاهدتم که چیا میگفت :21:

البته همین حسین هم ازون حرفا میزد اگه دو روز دیگه بیاد بگه من زن میخوام خودم لوش میدم

ﺧﺪﺍﯾﺎ .....
ﯾﮑﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ

الله یحب الصابرین...

آقا یه چیزی
من چن شبه خواب ندارم بعد میرم مووی 1 رو نگاه میکنم
چ فیلمای ترسناکی میزاره
دیشب ک این فیلمه(اسمشم یادم رفته) ک ماهیای آدم خوار داره رو گذاشته بود همش خواستم
شبکه رو عوض کنم ولی چشم سفیدم یگه تا تهش نگاه کردم
آخرم ک خواستم بخوابم به هیچ جا دست نمیزدم همش فکر میکردم این ماهیای آدم خوار الان میان میخورنم
اینو گفتم ک بگم امشبم بی خوابم بنظرتون برم مووی1 رو نگاه کنم
الان گذری یه نگاهی به فیلم امشبش انداختم از دیشبیه داغون تر بود

بنظرتون برم نگاه کنم؟؟

چی؟ تبلیغ کانال های استغفراللهی

خاک وچوک باید بن شوید

(صدای جمع بنش کنید بنش کنید بنش کنید)

اون که فیلمش ترسناک نیست


و کسی مجبورتون کرده بشینید نگاه کنید؟

نکن خواهر من

چرا عاقل کند کاری که باز آید بی خوابی 


بشین فیلم پارانورمال یک تا چهارشو ببین...طنزه...خیلی خنده داره 

منظورت پارانورمال اکتیویتی هست؟

همون که مثلا خیر سرشون مستند شکل درست کردن تو خونه جن هست

و این ها هم آدم های شجاع همه جا دوربین کار گذاشتن طرف میمیره ولی نمیدونم چجوری میاد اسکار میگیره

برو حسین از خدا بترس

من تو سن 8 سالگی به طور ظالمانه فیلم جنگیر 1 رو برام گذاشتن

کی من ؟
ظاهرا سوءتفاهم شده بوده منم توهم توطئه زده بودم 
من فعلا منتظرم اوکی رو از سمت خودش بشنوم ... دیگه الان قرن 21 نمیشه با یه دختر به شکل برده رفتار کرد ... اگر خودش اوکی بده میرم وگرنه که چه فرقی بین من بابابزرگمه که رفت خواستگاری فرداش عروسی کرد 
کلا مقوله ازدواج خوبه مهم اینکه طرف هم رضایت داشته باشه وگرنه ارزش نداره

بچه های رهروان بیاید ببینید این همونی بود که اونجوری حرف میزد شما هم جوگیر شده بودید و پشتش تایید میکردید حرفشو (حسین422 )