انجمن شبانه روزی

[می توانم]

ماشین مال سال 1372 بودش یعنی مال 25 سال پیش معلومه قیمتش 7.5 باید باشه دیگه!
فقط مشکل اینه که من همونم ندارم  


البته من احتیاجی به گرفتن موجودی ندارم چون اس ام اسش آخرین بار اومد برام


چرا باورم نشه علی آقا خیلی ام باورم می شه


به نظرم مسابقه داستان نویسی خیلی ایده ی خوبیه منم رای می دم
اون وقت برنده رو روی چه حسابی تعیین می کنین؟

[یاقوت]

نیازه من یه ذره ساده سازی و شفاف سازی و شبیه سازی و ... سازی انجام بدم.  

ببینید در قسمت آخر دیدیم که کلا ورق برگشت
و اصلا داستان ایدز سر کاری بوده و دروغی بوده که مهران به علی گفته به خاطر این که نسرین می خواسته علی رو دست به سر کنه.
و کلا این ماجراها رو علی داره برای دخترش تعریف می کنه این یعنی علی و نسرین با هم ازدواج کردن به خوبی و خوشی و حالا یه دختر هم دارن.
فقط یه چند تایی نقطه ی ابهام وجود داره که چرا مهران اون کار رو برای نسرین انجام داده؟
و از همه مهم تر نسرین شماره ی علی رو از کجا گیر آورده؟
و چرا وقتی نسرین پیام داده، اسمش رو گوشی علی افتاده؟ یعنی شماره نسرین سیو بوده روی گوشی علی؟

حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را؟

 آقای عاشق کلا یک دگرگونی عجیبی در داستان نویسی کوتاه ایجاد کردند...   
میدونین جای خوبش کجاست..اینه ک خودشون هم چندین سوال دارن  و سوال ها برای هیچکسی حل نشده  این نسرین و علی عجب دختر و پسر بدی بودند

یه پیشنهاد 

مسابقه داستان نویسی. داستان کوتاه 

اینجور که دیدم علاقه مند به نوشتن و خوندن زیاد داریم. تازه آش شلم شوربا هم نمیشه چون هرکی برای خودش مینویسه


نظرتون ؟

خیلی هم عالی....فقط از قرار آقا علی قراره مسابقه بزارن    بهترین آواتار قبلا تایید شد 

چون من منتقد داستان کوتاه هستم میگم ساده سازی درسته
الان که ساده سازی شد  
به نظر آقای عاشق استعداد بالقوه ای در داستان نویسی دارند  

 

ماشین مال سال 1372 بودش یعنی مال 25 سال پیش معلومه قیمتش 7.5 باید باشه دیگه!
فقط مشکل اینه که من همونم ندارم  


البته من احتیاجی به گرفتن موجودی ندارم چون اس ام اسش آخرین بار اومد برام


چرا باورم نشه علی آقا خیلی ام باورم می شه


به نظرم مسابقه داستان نویسی خیلی ایده ی خوبیه منم رای می دم
اون وقت برنده رو روی چه حسابی تعیین می کنین؟

پس چرا لبخند میزنی؟؟؟ 
 

[BlueBoy]

خب برنده مسابقه داستان نویسی با رای بچه ها مشخص میشه
بحث قوانینش هم مفصله
الان مسابقه آواتار داریم؟

[یاقوت]

خب برنده مسابقه داستان نویسی با رای بچه ها مشخص میشه
بحث قوانینش هم مفصله
الان مسابقه آواتار داریم؟

آقا علی تو پیامشون گفتن دعوتنامه ها رو میفرستن..بقیه شو اطلاعی ندارم

[می توانم]

                                                                                                 
             صفحه ی چهار تا 3 رو خدمت همه عزیزان و سروران خیر مقدم می گم


لبخند می زنم دیگه! خیلی هم کار شایسته ای است

[یاقوت]

❁﷽❁..ذکر روز چهارشنبه {یا حــــی و یا قیوم..ای زنده ای پاینده} همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند..اگر قرار است از زندگی لذت ببرند الان وقتشه... نه فردا، نه ماه دیگه و سال دیگه... دقیقا امروز است که باید.. زیباترین روز زندگی شون باشه.... خدایا سپاسگزارم..‌‌ ســـــــلااااااام  دلتـون دریایــی آرامشتون پایدار امروزتون طلایی...۹۷/۱۰/۲۶ ‌




پ ن:این پست ذکر هرروز و یکی میزاره هرروز 15مین قبل اذان صبح میزاره..من چون دیر میام سراغ پی سی همیشه براتون صبح ب خیرش و حذف میکنم ب امید اون روزی ک صبح ب خیرش و حذف نکنم
ـــــــــــــــــــــــــــ

                                                                                                 
             صفحه ی چهار تا 3 رو خدمت همه عزیزان و سروران خیر مقدم می گم


لبخند می زنم دیگه! خیلی هم کار شایسته ای است

خیلی هم عالی

دوساعته میگم 4تا 3 یعنی چ؟؟؟؟  


انشالله ی ماشین خوشگل میخری میای شیرینی شو میدی اینجا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:من زمانی ک تو کانون عضو شدم خیلی دیر تایید شدم یعنی ی هفته ای شد فکر کنم بعد خیلی هم عصبانی بودم ک چرا انقدر دیر شده!بعد الان نگاه ک میکنم این عضو های جدید میان سلام میدم میرن:(چرا اینجوریه؟؟؟؟

[آرمین]

سلام

شب تون بخیر

اینجا چه خبر بوده؟
شنیدم بساط داستان ماستان و از این حرفا بوده. 
حالا کی برد کی باخت؟ 
این چند وقته اصلاً نشد دنبال کنم. 

--------------------------

چه روزها زود می گذرن.
دی ماه هم داره تموم میشه.
یه عید دیگه تو راهه.
عجب! 

[سالِک]

.

من اناری را، 
میکنم دانه
به دل میگویم..!
خوب بود این مردم
دانه‌های دلشان 
پیدا بود

| سـهراب سـپهری |

#کـاش
#بدون‌شـرح

[BlueBoy]

سلام

شب تون بخیر

اینجا چه خبر بوده؟
شنیدم بساط داستان ماستان و از این حرفا بوده. 
حالا کی برد کی باخت؟ 
این چند وقته اصلاً نشد دنبال کنم. 

--------------------------

چه روزها زود می گذرن.
دی ماه هم داره تموم میشه.
یه عید دیگه تو راهه.
عجب! 

برد و باخت نداشت
توی تاپیک بنویس یکی داستان رو مینوشت و نفر بعد ادامه میداد و همینطور
آخرش از اونجایی که چندتا آشپز بودیم آش هم شور شد هم بی نمک

[عاشق فاطمه زهرا]

سلام

شب تون بخیر

اینجا چه خبر بوده؟
شنیدم بساط داستان ماستان و از این حرفا بوده. 
حالا کی برد کی باخت؟ 
این چند وقته اصلاً نشد دنبال کنم. 

--------------------------

چه روزها زود می گذرن.
دی ماه هم داره تموم میشه.
یه عید دیگه تو راهه.
عجب! 

برد و باخت نداشت
توی تاپیک بنویس یکی داستان رو مینوشت و نفر بعد ادامه میداد و همینطور
آخرش از اونجایی که چندتا آشپز بودیم آش هم شور شد هم بی نمک

آقا چرا می زنی توی سر مال؟‌
اتفاقا خیلی هم خوب بود داستانش  
الان هم من با بالیوود صحبت کردم که داستانش رو فیلم کنن

[آرمین]

برد و باخت نداشت
توی تاپیک بنویس یکی داستان رو مینوشت و نفر بعد ادامه میداد و همینطور
آخرش از اونجایی که چندتا آشپز بودیم آش هم شور شد هم بی نمک

خب پس برد و باختش دسته جمعی بوده.

آش پختن و حتا تمرین آش پختن بهتر از هیچ کاری نکرده.
به تلاش همه دست اندرکاران تبریک میگم.  

فقط لطفاً واسه من کم نمکش رو بکشید. 

آقا چرا می زنی توی سر مال؟‌
اتفاقا خیلی هم خوب بود داستانش  
الان هم من با بالیوود صحبت کردم که داستانش رو فیلم کنن

من شنیدم نقش اول فیلم رو بهت پیشنهاد دادن. 

مهران بود؟ 

[سالِک]

کم کم دارم به ی نتیجه‌هایی میرسم 
.......
شاید همین روزا از کانون رفتم 
.......
برای همیشه 
......
عادت شده برام حضور در کانون ، هیچ جنبه بدی هم نداره .. نه اعتیاد نه هیچی ، کلا دلیلش ی چیز بیشتر نیست 
......
فکر میکنم دیگه کاری ندارم اینجا 
......
خیلی استفاده کردم از کانون و کانونی ها ، از حضور تک تک بچه ها 
پ.ن : خیلی وقته که حس میکنم همینجوری از رو هوا حرفی نزدم :/

[سالِک]

  فکر کنم ماها نسل آخر کانون باشیم

اوهوم ، جدای از مشکلات معرفی کانون به بقیه
فکر میکنم کمتر کسی پیدا میشه که بخواد مبارزه کنه یا شاید هنوز به تهش نرسیدن 

حالا کجا با این عجله؟ یکم صبر کن اول مسابقه آواتار رو برگزار کنیم

بعد با جایزه های ناشناخته ی ویژه فرااار کن    

اتفاقاً برای همین میخوام زودتر برم ، تجربه نشون داده تو مسابقات اولم همیشه
بذار بقیه هم کادویی ببرن 

ولی جدا از شوخی

درکت میکنم.... 

[یاقوت]

سلام

شب تون بخیر

اینجا چه خبر بوده؟
شنیدم بساط داستان ماستان و از این حرفا بوده. 
حالا کی برد کی باخت؟ 
این چند وقته اصلاً نشد دنبال کنم. 

--------------------------

چه روزها زود می گذرن.
دی ماه هم داره تموم میشه.
یه عید دیگه تو راهه.
عجب! 

آقای عاشق جایزه ی بهترین نویسندگی داستان کوتاه و بردن  دوتا نقطه ی عطف داشت داستانمون اول اینکه شخصیت دختر داستان ایدز داشت و نقطه ی عطف دوم هم اونجا بود ک فهمیدیم دو واقع ایدز نداشته
ـــــــــــــــــــــــــــ
بهترین ماه سال داره میاد آقای مدیر...ماه پیشرفت و همه چیزهای خوب
بی صبرانه منتظر بهمنم

کم کم دارم به ی نتیجه‌هایی میرسم 
.......
شاید همین روزا از کانون رفتم 
.......
برای همیشه 
......
عادت شده برام حضور در کانون ، هیچ جنبه بدی هم نداره .. نه اعتیاد نه هیچی ، کلا دلیلش ی چیز بیشتر نیست 
......
فکر میکنم دیگه کاری ندارم اینجا 
......
خیلی استفاده کردم از کانون و کانونی ها ، از حضور تک تک بچه ها 
پ.ن : خیلی وقته که حس میکنم همینجوری از رو هوا حرفی نزدم :/

من رفتم اما باز دونوب دولاشیب برگشتم  ترکی شد یکمی...معادل فارسیش و پیدا نکردم

  فکر کنم ماها نسل آخر کانون باشیم

این اتفاق نمیافته....چون مشکل ما داره روز ب روز فراگیرتر میشه...و خدا نکنه ک کانون نباشه

[سالِک]

میدونی .. احساس کسی رو دارم که تازه متولد شده (البته الان حس نکردما  )
کلی چیز هست که باید تحربه کنم