1394 فروردين 4، 19:16
تعطيلات خوش ميگذره؟
ما كه امسال ندشه بريم باغ، پاركي جايي.
دو سه روز اول كه بارون بود،طوري كه توو خيابون سيل راه افتاده بود.
امروز هم كه شهادت بود.
خسته شديم ديگر،
---------------------------
خواهر زادم 2 سالشه.
ميخواسته توو خونه تكوني كمك كنه، آب پاشو گرفته رو ال سي دي، با دستمال پاكش كرده،
-------------------------
اين روزا با اين شعر عشق مي كنيم،
بودم همه شب ديده به در تا به سحرگاه
ناگه چو پري خنده زنان آمدي از راه
غم ها به سر آمد، زنگ غم دو ران از دل بزدودم، منتظرت بودم.منتظرت بودم.( منتظرت هستم )
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...