امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1395 خرداد 16، 7:20)شازده کوچولو نوشته است:
(1395 خرداد 15، 22:51)جدی نوشته است: سلام به همه ي شما خوبان 53
من خيلي وقت نبودم
حالتون چطوره؟خوبيد؟


سلام به داداش جدی عزیز،
خوش برگشتی. دلمون تنگ شده بوده. 53
سلامت باشی ان شاءالله. 302


منم همينطور عزيز
اميدوارم همه همينجور حالشون خوب باشه 53 53
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
 سپاس شده توسط
چند روز پیش ها،
همون دریا بودم، به یک دوست موافق م زنگ زدم بعد از زمانی طولانی.
گفت خواستی برگردی خونه، شیراز رسیدی خبر بده، اگه بودم، ببینیم هم رو.
دیروز بود، بودش، اومد دنبال م.
رفتیم آرامگاه سعدی. بلیط ورودی برا ایرانی ها 3000 و برای گردشگران خارجی 20000 تومان هست.
آخرین بار دبستان اینا بودم که رفته بودم. الان بزرگ ترش کرده بودند،
تقریبن از تمامی طرف ها، بهش افزوده بودند.
ولی خب، همان میانه ی قدیمی با صفا تر می نمود.
اولین چیزی که زیبا نبود،
این آدم ها بودند که هر کدوم موبایل شون رو به این چوبک ها بسته بودند،
و مدام از خودشون عکس می گرفتند: عکس هایی برای ندیدن.  Hanghead
احساس نا امنی می کردم وقتی راه می رفتم بین شون.

داخل عمارت و گوشه ای،
یک صندلی بود و روی آن یک نفر به عنوان حراست لمیده بود،
با لباسی نه چندان منظم و ریشی نه آراسته،
و دهانی که در مقام خمیازه، در همان چند دقیقه حضورمان بر مزار، چندین بار به غایت باز گشت.
موندم، الان ه، با این دوربین های مدار بسته،
چه نیازی به این چنین حراست هایی هست که رونق می بَرند.

بعد، به قنات پایین و برکه ی ماهی ها رفتیم.
آن جا هم خبری نبود؛
آبی نمی گذشت، فقط توی حوض مانندی مقداری آب بود برای خالی نبودن عریضه،
و چند ماهی کوچک و یک لاک پشت و سکه هایی در آب.
کاش دو تا مرغابی بیایند و این لاک پشت را ببرند ...

گوشه ی باغ،
زیر سایه ای و بر تختی نشستیم تا نوشیدنی بخوریم.
دو تا لیوان شربت نسترن به قرار هر یک 5000 تومان و چه گران.
طعم طبیعت نداشت. 

دو ساعتی موندیم،
راه رفتیم، نشستیم و حرف زدیم.
از انتخاب دوستم خوشم اومد، جای خوبی بود؛
آرام و به دور از هیاهوی بیرون.
درختان، گل ها و خودِ عمارت، هم چنان زیبا هستند. 53

بعد هم رفتیم جایی و ناهاری خوردیم.
رسوندم ترمینال و خداحافظ؛
تا کِی و کجا، دیداری دیگر دست دهد.
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
داداش میگم این اولش سفرنامه بود بعد طنز شد بعد شعر نو شد بعد دوباره سفر نامه شد آخرش درام شد که... ولی درکل چیز باحالی بود   Salam


نقل قول: یاد اون دوران افتادم که نامه های عاشقانه رو از پشت دیوار پرتاب می کردیم مدرسه دخترانه
حالا دست هر کی می افتاد فرقی نمی کرد ، مهم نفس عمل بود. 4  


داداش همچین نامه ی عاشقانه ای هم نبود بیشتر یه محتوای دوخطی بود Smiley-face-biggrin  :
"
سلام حامدم زنگ بزن
0935485XXXX
"
[تصویر:  2a3rg53xw8j9p4abhyd2.jpg]
 سپاس شده توسط
سلام

حلول ماه مبارک رمضان رو تبریک می گم 49-2

ان شالله نماز و روزه هاتون مقبول درگاه الهی باشه 53
[تصویر:  147.gif]
[تصویر:  ImamMahdi_mahdiyar_ir_Psd_7.jpg]
[تصویر:  05_blue3.png]
 سپاس شده توسط
سلام عشقی های خودم
چطورید؟
خوش میگذره ایشالا
روبراهید 
ایشالا همیشه موفق و پیروز باشید

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
سلام به همه
دوستان...اين روز ها خيلي صفا داره
اخه ماه رمضونه ...اصلاً ادم يه حس خوبي داره ....خدا به ادم نزديك تره
غروبا اصلاً دلگير نيست ديگه
كوچه ها پر از عشقه و همسايه ها هواي هم رو دارند...
عطر خوب نذري ....هوش ادم رو ميبره
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
(1395 خرداد 18، 20:53)جدی نوشته است: غروبا اصلاً دلگير نيست ديگه
كوچه ها پر از عشقه و همسايه ها هواي هم رو دارند...
عطر خوب نذري ....هوش ادم رو ميبره
جدی؟ Smiley-face-biggrin
داداش کجا زندگی میکنی؟ بگو ما هم نقل مکان کنیم  Smiley-face-biggrin
ولی اینجا که من هستم انصافا باصفاتره مردم از جلوی دماغت رد میشن قورت قورت شیرکاکائو میخورن  Khansariha (46)
[تصویر:  2a3rg53xw8j9p4abhyd2.jpg]
(1395 خرداد 19، 3:26)جوادجان نوشته است:
(1395 خرداد 18، 20:53)جدی نوشته است: غروبا اصلاً دلگير نيست ديگه
كوچه ها پر از عشقه و همسايه ها هواي هم رو دارند...
عطر خوب نذري ....هوش ادم رو ميبره
جدی؟ Smiley-face-biggrin
داداش کجا زندگی میکنی؟ بگو ما هم نقل مکان کنیم  Smiley-face-biggrin
ولی اینجا که من هستم انصافا باصفاتره مردم از جلوی دماغت رد میشن قورت قورت شیرکاکائو میخورن  Khansariha (46)


جون ما.....
خوب بيا سمت ما يه سر
افطاري بهت ميديم توپ
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
حس میکنم تو دانشگاه و بین اکثر دوست هام فقط من روزه ام .
همه هم ازشون می پرسی چرا روزه نیستی همه دلایل عجیب و غریب می آوردند .
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
تعارف که نداریم با هم که

ماه رمضون گرسنگی و تشنگیش خیلی سخته خب 22

ولی من عاشق تا سحر بیدار موندناشم...سکوت شب عالیه

تو باشی و چایی و قلم موهات و رنگات 128fs318181
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
 سپاس شده توسط
سلام 
رفتم حرم عادت کردم دور ضریح که میرسم بخاطر اینکه کسی اذیت نشه و اینکه من هر هفته میتونم برم خیلیها بعد سالها میان پیش امام از دور سلام میدم و دستم به ضریح نمیرسه. ولی دیروز اینقدر خلوت بود بعد مدتها رفتم ضریح رو گرفتم. یهو این فکر اومد که تو خجالت نمیکشی با این همه گناه کبیره سینه تو چسبوندی به ضریح. اما امام کمک کرد و این فکرها زود رفت گفتم دیدی من سه سال موندم و تغییر نکردم دیدی که چقدر درد کشیدم آقا یه چند روز دیگه فرصت مشهد بودنمم تمام میشه و از پیشت میرم هیچی به هیچی بغضم ترکید سه سال به یه چشم به هم زدن گذشت...
اونجا واسه  کانونی ها خصوصا همه کسایی که برام ختم صلوت گرفتن تو رهروان صلوات فرستادم .ایشالا قدر فرصتهامون رو بدونیم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
مشهد Tears
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
گشنمه !!! 22

آقا خواهشا عکسای خوشمزه رو از امضا ها و پست هاتون بردارین 22 Gigglesmile

یه ساعت دیگه اذانه ... تو این لحظات قشنگ ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارین . 302

.............
راستی یه جریانی امروز برام پیش اومد بگم شاید براتون جالب باشه .

آقا ما امروز امتحان داشتیم بعدش باید سریع میرفتیم کانون زبان .
فقط نیم ساعت وقت داشتم امتحان بدم و سریع برم ..
هرطوری فکرشو میکردم  که توی این 30 دقیقه امتحان بدم و از نقطه a  برم به  نقطه b جور در نمیومد و حتما تاخیر میخوردم ...

پس به خدا توکل کردم . 10 تا صلوات فرستادم .

امتحان شروع شد .. امتحان خیلی خیلی اسون بود در عرض 10 دقیقه تست ها رو زدم . رفتم برگه رو تحویل بدم . مسئولش گفت باید 20 دقیقه بشه 22
10 دقیقه دیگه نشتم .تا بشه 20 دقیقه .

راس 20 دقیقه رفتم برگه رو تحویل دادم و به سرعت رفتم که توی این 10 دقیقه باقی مانده برم و حداقل تاخیر کمتری بخورم . 22

ولی در عین ناباوری
.
.
.
همین طور که با عجله میرفتم یه نفر با ماشین جلوم استاد گفت بیا برسونمت .   317
منم از خدا خواسته پریدم بالا و به موقع رسیدم .

اینا همش به خاطر اون لحظه ای بود که به خدا توکل کردم ..
خدا رو شکر 53
[تصویر:  147.gif]
[تصویر:  ImamMahdi_mahdiyar_ir_Psd_7.jpg]
[تصویر:  05_blue3.png]
ان شاء الله ماه رمضون رو درک کنیم و درست ازش استفاده کنیم.
خدایا لیاقت بده. 53258zu2qvp1d9v
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
همه ی طرقبه شاندیز و جاهای باصفا و سرسبزش یه طرف 
گنبد طلایی اقا یه طرف
یاکریمای تو خیابونا. کنجشکای کوچیک تازه بال دراورده و کلاغای با عظمت پارک ملتش یه طرف
کبوترای حرم اقا یه طرف
پیاده روی خونه تا کار. کار تا دانشگاه. دانشگاه تا هر جا تو هوای خنک رو یه طرف
پیاده تو صحن حرم قدم برداشتن وسط ظهر یه طرف
ادمای مجاور و زایر همه یه طرف
خود اقا یه طرف
و منم روسیاه ایشون و خدا 
ک چرا با کوله باری از گناه قدم میذارم تو آستان مقدس اقا
همیشه شرمنده اقا و خداشم
یعنی میشه روزی برسه سرمو بالا بگیرم لبخند بزنم به گنبد طلایی و با خوشحالی در حالی ک پرواز کبوترهای حرمش دور گنبد نظرم رو جلب میکنه بگم به اقا
اقا دیدی منم پاکم مث کبوترای حرمت
این بغض و این اشک رو کجای دلم جا کنم این دلی ک خیلی دلتنگه برای ادم بودن و ادم شدن


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 10 مهمان