امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1395 تير 2، 18:56)sheydaei نوشته است: درخشنده
sheydae


[quote

خب من زیاد دیدم این مورد رو اطرافم
پسری که سنش میره بالا دیگه باید با بولدوزر از جاش بلند کنن که تن به ازدواج بده 21 .یکی از همون موردام که میگم اطرافم هستن دارن شدید به بقیه هم توصیه میکنن که ازدواج نکنن
این قضیه در خورد دخترام صدق میکنه
من سنم پائین تر بود خیلی راحت راجع به موقعیت هایی که پیش میومد فکر میکردم
ولی الان خیلی سخت گیر تر شدم (سنم بالا نیستا  Gigglesmile فقط از دوران کودکی اومدم بیرون)

کلا کاری به حرف بقیه نداشته باشید
با خونوادم صحبت کنید بگین من از یه نفر خوشم اومده میخوام برام تحقیق کنید و شما تائیدش کنید اینجوری موضع نمیگیرن نسبت بهتون
به اینم فکر نکنید که بگن سنتون کمه و این حرفا
این روزا که ماشالا دهه هفتادیا گوی سبقت رو ربودن Gigglesmile

اینکه شما تکلیف خودتو زودتر بدونی خیلی بهتره تا با خیال این مدت رو سر کنی و...
نترسید اگه خونواده ها در جریان قرار بگیرن خیلی مسائل حل میشه ومطمئنا همفکری با اونا شما رو زودتر به نتیجه میرسونم که این وصلت به صلاحتونه یا نه
مگه اینکه انقدر دلتون رفته باشه که از جواب منفی خونواده بترسید.
هنوزم دارم مقاومت میکنم.... انگار چند ماه دیگه لازم دارم...اخه واقعا سخته یهو بهشون بگم....هنگ میکنن!

فکر نمیکنن اینطوری باشم...امروز تازه نمیدونم چی شد مامانم گفت وقتی توهم نامزدتو بیاری خونه اذیتش میکنیم!!! چون من دومادمونو اذیت میکنم 4chsmu1

کم کم راشون بندازم خیلی راحت ترم...یهویی اگه بگم آب میشم کلا حالم بهم میریزه....

از مسخره شدن هم میترسم...

ای کاش یکی بود مثل عمم کمکم میکرد....داستانای قبلنارو بودید بخونید؟! Khansariha (13)



(1395 تير 2، 18:57)می توانم نوشته است: حق با ایشونه

آقا چقدر بعضیا بی ادبن
امیدوارم همیشه با ادب و با شخصیت باشم


حق با کیه؟
شما دلتون خونه از بعضیا
Gigglesmile
 سپاس شده توسط
حق با منه دیگه Gigglesmile

عمه؟
کمک؟
داستان؟
نههه
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
 سپاس شده توسط
همیشه سخت ترین جای مسابقه وسط راهه.
نزدیک های خط شروع ، تماشاچی ها هستند ، رقیبا هستند ، آدم انرژی داره.
چند کیلومتری که از خطر شروع دور شدی ، خودت هستی و خودت.
شاید تک و توک تماشاچی پیداشون بشه یا نه.
نفست تموم شده ، تمام عضلاتت درد گرفته اند.
از خودت می پرسی چرا؟ اصلا چرا؟ فرض کن اول شدی؟ خب که چی؟

همین حس رو دارم.
تا وقتی که دور آدم شلوغ باشه ، آدم مسیر رو طی می کنه.
اما همین که خلوت شد ، حقایق نمایان می شند.
آب که گل آلود باشه چیزی مشخص نیست ، فکر می کنیم چقدر آب پره.
چقدر من منطقم قویه‌ ، چقدر هدفم بزرگه ، چقدر من مطمئنم.
اما وقتی آب ساکت بشه و گل ها که ته نشین بشند ، آب زلال نمایان می شه.
هیچی نبود ، توی آب هیچ چیزی نیست. خالی خالی
و آدم به پوچی می رسه...
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
خطای شناختی عاشقان ازدواج ...
سندرم سیندرلا در خاورمیانه و در خرده فرهنگ های خاصی بیشتر دیده می شود.
دختر ها را پرورش می دهیم. زمانی که دختر 3 ساله در عروسی با لباس سفید می رقصد می گوییم: «انشاا... عروس شوی!» زمانی که 15 ساله شد گفته می شود: «کی می شود که خوشبختی تو را ببینم دخترم؟!» زمانی که 25 ساله شد در عروسی گفته می شود: «انشاا... که بخت تو هم باز شود!» یعنی چه؟ یعنی این که در طی این دوران بخت تو بسته بود و یک رویدادی رخ می دهد و ناگهان درهای سعادت باز می شود و تو از فردای روز ازدواج خوشبخت می شوی!
سندرم سندرلا یعنی همین، یعنی این که سواری با اسب های سفید و کالسکه طلایی به دنبال دختر می آید و خوشبختش می کند.با این تفکر سیندرلایی پس من از فردای عقد نیازی به تلاش ندارم و همه چیز مهیاست و نیاز های من براورده خواهد شد!
یعنی آموزشی داده نشده که از فردای ازدواج، زندگی مانند موتور هندلی خواهد بود که به مدت 50 سال شما بایستی این هندل را صبح اول وقت و در هوایی زمستانی که اتفاقا موتور یخ زده بایستی با زور و بدبختی روشن کنید و تا شب بچرخانید تا صبح فردا که دوباره این فرایند تکرار خواهد شد...
زندگی به این صورت نیست که همینطوری چرخ آن بچرخد!
دکتر سلیمی، روانپزشک
(1395 تير 2، 22:49)sheydaei نوشته است: حق با منه دیگه Gigglesmile

عمه؟
کمک؟
داستان؟
نههه


اره قبلا داستانشو اینجا نوشته بودم....عمم یه روز که خونمون بود یهو جوگیر شد میخواست برامون بره خواستگاری! رفتیم نتیجه هم نداد...کلی هم بچه ها تشویق کردن
که برو یاد بگیری تازه اون موقع کوچولو تر بودم و موقعیتم بدتر بود!  Gigglesmile
اون موقع خیلی راحت تر بودم....
عمم مثل بنگاهیا میخواست مارو بندازه بهم Khansariha (13)
الان شرایط فرق داره....
اوه یکی از امتحانارو هم افتادم دیگه بدتر شد... متاسفانه توی خونه فقط به عملکردم نگاه میکنن...
سلام دوستان طاعاتتون قبول
اقا درخشنده به نظر من بهترین سن ازدواج زیر 25 سال هست چون ادما هم شور و حالشون زیاده هم سنشون پایینتره و اول جوونی هستند هم انگیزه تلاش و ساختنشون بیشتره و هم جزیی نگرتر نشدن
اول خوب خوب فکرکنید و شرایط رو بسنجید و با بزرگترا مشورت کنید و بعد هم توکل  Khansariha (69)
واقعا ازدواج بدون توکل کردن یه ریسک خیلی بزرگه دلتون رو به خدا بدید و با اعتماد و توکل به اون جلو برید اونوقته که میبیندی چطور دست خدا کارا رو راست و ریست میکنه 
دو کلام از خاله دوماد 317
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
(1395 تير 1، 19:41)همساده نوشته است: به نام خدا
مشارکت همساده
امروز صبح رفتم آموزش دانشکده یه مدرکی رو بگیرم گفت ساعت یک بیا من رفتم پیش استادم ساعت یک یادم رفت برم. خوب من چند ساعت دیگه بلیط دارم و میخوام برم از مشهد پیش خودم گفتم میرم بلیط رو کنسل میکنم که فردا برم این مدرک رو بگیرم. در همین حین گوشیم زنگ خورد یک نفر  من رو دعوتم کرد به افطا ر. افطار که چه عرض کنم دعوت شدم به خلوتی شیطانی همه دعوت کننده هدفش از دعوت معلوم بود هم منی که دعوت شده بودم میدونستم تهش قراره چی بشه . درست روز آخری که مشهد بودم روز آخری که داشتم میرفتم بزرگترین وسوسه این چند ماه جلوی راهم قرار گرفت. خیلی سخت بود برام خیلی سخت جوری که از شدت فشار افکار بیمار گونه نمیتونستم تا خوابگاه بیام. من گفتم باشه میام و برنامه ریزی هم کردم که میرم بلیط رو کنسل میکنم و....
انگار تو قبر گذاشته باشن من رو از همه جهت بهم فشار میومد...خدای من چرا روز آخر؟ چرا این وسوسه در این موقع باید سراغ من بیاد؟ اینا رو به خودم گفتم و تا تونستم ناد علی خوندم با خدا حرف زدم ازش کمک خواستم. زنگ زدم به اون طرف گفتم من نمیتونم بیام. گفت چی شده؟ منم ماجرا رو گفتم که من نمیخوام اینجور مهمانی و خلوتی رو. بهم گفت چرا مثه یویو هستی منم با اعتماد به نفس گفتم که پا رو دم من نزار که اینجوری اذیت نشی نه دیگه پیام بده نه زنگ بزن.
خدا کمک کرد بچه ها خدا خواست به همه مقدسات قسم ما در سختترین شرایط هم قدرت انتخاب داریم.  یا امام رضا پاکی امروزم هدیه ای بود از طرف تو اینکه دامنم آلوده نشد امشب هدیه تو بود منم این هدیه رو تقدیم میکنم به امام زمان. خدایا خودم خوب میدونم که خودم هیچ کاری نکردم هر چی بود تو بودی. فقط تو. دیروز رفتم حرم مثه افسرده ها بودم اینقدر گریه کردم که چرا من گند زدم به همه چی در جوار امام بودم و هزارتا کثافت کاری کردم. امام رضا قربونش برم امروز این داستان رو برام پیش آورد که این حال بدم از بین بره الان حس پاکترین فرد روی زمین رو دارم. دوستت دارممممممممممممممممممم آقااااااااااااااااااااااااااااااااا
 میلاد امام حسن مبارک باد
اي كه چون من هزارها داري
آسماني پُر از دعا داري
دستهايم دخيلتان هستند
بسكه دستِ گره گشا داري
از گدا هم كريم ميسازي
بسكه اعجاز كيميا داري
من هواي تورا به سر دارم
تو هواي دلِ مرا داري
هرچه بيمار هم بيايد باز
تو برايِ همه دوا داري
دلشكسته كسي به من ميگفت:
خوش به حالت امام رضا داري
با چشمی پر از اشک شوق و محبت اینم آخرین پست من در مشهد مقدس
سلام برادر
خوش بسعادتتون مارو هم در شادیتون شریک بدونید
سهم من یکی که از زیارت امام رضا زل زدن به صفحه مانیتور و زیارت مجازی اقا شده ..4سااااااااااله قسمتم نشده 46

حال خوب این روزها نوش جونتون..ادم وقتی جلو خودش و خداش سرافکنده وشرمنده نمیشه جیگرش حال میاد و تازه اونوقته که به خودش میگه نه انگاری منم دارم ادم میشم 
اشک ما هم در اومد..صل الله علیک یا انیس النفوس
تا باد چنین بادا
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
(1395 تير 3، 9:57)شادن نوشته است: سلام دوستان طاعاتتون قبول
اقا درخشنده به نظر من بهترین سن ازدواج زیر 25 سال هست چون ادما هم شور و حالشون زیاده هم سنشون پایینتره و اول جوونی هستند هم انگیزه تلاش و ساختنشون بیشتره و هم جزیی نگرتر نشدن
اول خوب خوب فکرکنید و شرایط رو بسنجید و با بزرگترا مشورت کنید و بعد هم توکل  Khansariha (69)
واقعا ازدواج بدون توکل کردن یه ریسک خیلی بزرگه دلتون رو به خدا بدید و با اعتماد و توکل به اون جلو برید اونوقته که میبیندی چطور دست خدا کارا رو راست و ریست میکنه 
دو کلام از خاله دوماد 317


دیگه دارم مطمئن میشم که فقط اطراف من اینقدر سن ازدواج بالاست.... ماشالاه صبر میکنن پیرمرد بشن بعد ازدواج کنن Gigglesmile
اره همه چیز اونطوری که ما میخواییم از اب در نمیاد و باید توکل کرد...
کار دیگه ایی نمیشه کرد...شناخت ادما سخته و اگه راحت هم بود پیدا کردن کسی که همه چیزش بهمون بخوره چقدر سخت میشد...
پس بهترین راه همون پیش رفتن و توکل کردنه....
53
 سپاس شده توسط
یادآوری از مراحل 9 گانه ترک:
"خوشحالی و شادکامی واقعی از اندیشه ها و احساساتی که کنترل می کنید سرچشمه می گیرد، نه شرایط خارجی و بیرونی. "
53
 سپاس شده توسط
49-2 49-2 49-2 Confetti Confetti Confetti 49-2 49-2 49-2 
زمین بهشت میشوداگر
مردم بفهمند 
هیچ چیز عیب نیست
جزقضاوت ڪردن دیگران
هیچ چیز گناه نیست 
جزحق الناس
هیچ چیز ثواب نیست 
جز خدمت به دیگران
هیچ ڪس اسطوره نیست
الّا در مهرباني و انسانیت
 
53258zu2qvp1d9v 53258zu2qvp1d9v 53258zu2qvp1d9v 53258zu2qvp1d9v 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
(1395 تير 3، 8:02)درخشنده نوشته است:
(1395 تير 2، 22:49)sheydaei نوشته است:


اره قبلا داستانشو اینجا نوشته بودم....عمم یه روز که خونمون بود یهو جوگیر شد میخواست برامون بره خواستگاری! رفتیم نتیجه هم نداد...کلی هم بچه ها تشویق کردن
که برو یاد بگیری تازه اون موقع کوچولو تر بودم و موقعیتم بدتر بود!  Gigglesmile
اون موقع خیلی راحت تر بودم....
عمم مثل بنگاهیا میخواست مارو بندازه بهم Khansariha (13)
الان شرایط فرق داره....
اوه یکی از امتحانارو هم افتادم دیگه بدتر شد... متاسفانه توی خونه فقط به عملکردم نگاه میکنن...

وای چه عمه خوبی.به نظرم یه تماس باهاشون بگیر دوباره 4chsmu1

یعنی تو خونه به شما میگن یکی از درسا رو افتادی صلاحیت ازدواج نداری؟ 17

سمت ما یکی میفته میگن خوب دیگه باید شوهر کنه 21
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
 سپاس شده توسط
خدا به خونواده هاشون صبر بده..
فکر نکنم چیزی بدتر از ازدست دادن جوون باشه....
تسلیت.. Tears


#آخرین_عکس_یادگاری

[تصویر:  606197_117.jpg]
53
 سپاس شده توسط
(1395 تير 3، 16:08)sheydaei نوشته است: وای چه عمه خوبی.به نظرم یه تماس باهاشون بگیر دوباره  4chsmu1

یعنی تو خونه به شما میگن یکی از درسا رو افتادی صلاحیت ازدواج نداری؟ 17

سمت ما یکی میفته میگن خوب دیگه باید شوهر کنه 21


نکته ی خیلی جالبی بود.چون خونه ی عمم حدود650 کیلومتربا اینجا فاصله داره! خونه ی دختر خانوم هم دقیقا توی همون شهر عمه خانومه! Khansariha (13)  ولی خودش 
اینجاست!
شهر کوچیکی هم هست نمیدونم چطوری شانسی اینطوری شد...بفهمه در غیاب من میره خواستگاری Khansariha (13)
ولی رابطه ی ما با اونا متاسفانه یکم خراب شده....خیلی حیف شد....
یکم مخمو به کار میگیرم ببینم چه کلکی میتونم سوار کنم تا اینا بفهمن....
وقتی میخوای بقیه یه چیزیرو نفهمن سریع همه باخبر میشنا...ولی الان Hanghead
 سپاس شده توسط
(1395 تير 3، 16:17)جناب خان :) نوشته است: خدا به خونواده هاشون صبر بده..
فکر نکنم چیزی بدتر از ازدست دادن جوون باشه....
تسلیت.. Tears


#آخرین_عکس_یادگاری

[تصویر:  606197_117.jpg]

[تصویر:  photo_2016_06_23_17_54_00.jpg]


با اشک برای آخرین بار بایست
در حسرت برگشتن و دیدار بایست

از صندلی ات بلند شو، دره رسید
مرگ آمده سرباز! خبردار بایست

در سوگ سربازانی که هرگز به خانه برنگشتند.
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
خدا رحمت کنه همه رفتگان خاک رو . این سربازای وطن رو

اقای درخشنده مدام ب مامانتون بگید دوستام همشون زن گرفتن. بگید ی دوستام افسرده بود حالا زن گرفته کلی خوب شده و درسشم عالی شده. بعد ی آهی از ته دل بکشید Khansariha (13) .هی سعی کنید از ازدواج و چیزای مربوط ب اون صحبت کنید مادرتون خودشون میگیرن منظورتون چیه. Gigglesmile
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان