امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام دوستان کانون... ادمای خوشبخت...
خوبین؟
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
سلااااام به یاد حق جان

خوش اومدی عزیزم  2uge4p4
چطوری؟
(1400 ارديبهشت 29، 20:37)be yade hagh نوشته است: سلام دوستان کانون... ادمای خوشبخت...
خوبین؟

سلام بر شما خانم به یاد حق
خوش تشریف آوردید. خوش سر زدید.  49-2

و
جویای حال من باشید،
از نظر روحی این چند روزه فکر می‌کنم پیشرفت‌های خوبی داشتم. اگر ادامه داشته باشه چه شود.
اما از نظر جسمی زیر خط فقر.  vayy امروز رئیسم دست به کمر بود راه می‌رفت. من هم دست به شونه. گفت برای من و شما باید یه بخش ماساژ مستمر در نظر بگیرن. این دردها خوب نمیشه مگر این‌که مداوم درمان بگیریم. اگه میشد هر روز فیزیوتراپی بریم اون جوری درست میشد.
گفتم من دو تا ۲۰ جلسه‌ای فیزیوتراپی رفتم. هیچی نشد. مشکل از جای دیگه است.
یه اشاره به سرش کرد و همراه با چند ضربه‌ی انگشت به سر گفت آره مشکل از اینجاست.

توکل به خدا که چطور میشه.

خانم به یاد حق
به نظرتون میشه آدم درد بکشه و در عین حال خوشبخت هم باشه؟
فکر کنم بشه. اما سخته. من هنوز بهش نرسیدم.  53258zu2qvp1d9v

شما حال‌تون خوبه؟ زندگی بر چه برقرار می‌گذره؟

هر موقع اومدید کلی انرژی مثبت بهمون دادید و رفتید. کاش بتونیم جبران کنیم.
بابت همه‌شون ازتون ممنونم.  53

کاش به دل‌تون می‌افتاد و ایامی رو کنارمون باقی می‌موندید.  303
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1400 ارديبهشت 29، 23:00)آرمین نوشته است:
(1400 ارديبهشت 29، 20:37)be yade hagh نوشته است: سلام دوستان کانون... ادمای خوشبخت...
خوبین؟

سلام بر شما خانم به یاد حق
خوش تشریف آوردید. خوش سر زدید.  49-2

و
جویای حال من باشید،
از نظر روحی این چند روزه فکر می‌کنم پیشرفت‌های خوبی داشتم. اگر ادامه داشته باشه چه شود.
اما از نظر جسمی زیر خط فقر.  vayy امروز رئیسم دست به کمر بود راه می‌رفت. من هم دست به شونه. گفت برای من و شما باید یه بخش ماساژ مستمر در نظر بگیرن. این دردها خوب نمیشه مگر این‌که مداوم درمان بگیریم. اگه میشد هر روز فیزیوتراپی بریم اون جوری درست میشد.
گفتم من دو تا ۲۰ جلسه‌ای فیزیوتراپی رفتم. هیچی نشد. مشکل از جای دیگه است.
یه اشاره به سرش کرد و همراه با چند ضربه‌ی انگشت به سر گفت آره مشکل از اینجاست.

توکل به خدا که چطور میشه.

خانم به یاد حق
به نظرتون میشه آدم درد بکشه و در عین حال خوشبخت هم باشه؟
فکر کنم بشه. اما سخته. من هنوز بهش نرسیدم.  53258zu2qvp1d9v

شما حال‌تون خوبه؟ زندگی بر چه برقرار می‌گذره؟

هر موقع اومدید کلی انرژی مثبت بهمون دادید و رفتید. کاش بتونیم جبران کنیم.
بابت همه‌شون ازتون ممنونم.  53

کاش به دل‌تون می‌افتاد و ایامی رو کنارمون باقی می‌موندید.  303

سلام آقا آرمین... 
خیلی ممنون از خوش امد گوییتون... 1

این تیکه از حرفتون... اینکه نوشتین از نظر روحی این چند روز پیشرفت های خوبی داشتین... وای نمیدونین این جمله.. همین یه جمله.. چه حسییی داره... نمیدونین چه قدر شفافه... یه حس زندگی... یه حس عجیب پر از لبخند... توی این جمله و پشت این جملست... یه جایی از شما درونتون اروم اروم داره ارامش میگیره... 

پرسیدین میشه درد کشید و خوشبخت بود؟ جواب این سوال به نظرم پیچیدست... اما یه چیزی رو مطمینم... به نظر من.. شما توی این لحظه خیلی خوشبختین.. فقط یه ادم خوشبخت میتونه حس کنه حتی اگه فقط چند ساعت حسش کنه که حال روحیش رو به پیشرقته... دیگه چه برسه به کسی که همزمان توی کانونه... 
اینا خوشبختی های واقعین... حتی داشتن چند ساعت حس خوب نسبت به تغییرای مثبت... حتی جنگیدن برای حس خوب... و یه خوشبختی بزرگ که همه کسایی که اینجا هستن دارن... بودن توی یه تیکه از بهشت واقعا.. توی کانون.. 

این انجمن شبانه روزی چه شبایی رو که به خودش ندیده.. :1 یاد همه اون روز ها بخیر و  ایشالا پر از شادی و ارامش باشه الان براتون... 1

گفتین کاش به دلتون میوفتاد و ایامی کنارمون میموندین... به دلم افتاده :1

ممنون از لطف و خوبی هاتون...امیدوارم حس این چند روز زیباتون حداقل حس خوبی باشه که از الان تا ابد دارین..  1
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
(1400 ارديبهشت 29، 20:40)سنــا نوشته است: سلااااام به یاد حق جان

خوش اومدی عزیزم  2uge4p4
چطوری؟


سلام سنا جانم..

خیلی ممنون خانوم... 1 خودت خوبی؟
 چه طورم؟ میدونی چه طورم؟ خوشحالم از دیدنتون.. 1 شاید این مهم ترین چیزه...
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
شکر خدا خوبیم  63
.
.
.
سلام دوستان  303

یه موضوعی داره منو آزار میده دوست دارم با هاتون درباره اش صحبت کنم ....

من از شکست خوردن تو ترک میترسم ...

خیلی میترسم ...

و اعصابم داغون میشه ...

اضطراب میگیرم ...

نمی دونم ...

به محرک ها هم نزدیک نمی شم ...

ولی این ترس هست ...

میترسم نسبت به گناه یهو عادی شم ...

شاید باورتون نشه ولی کابوس شبانه ام شده ...
ببینید وقتی شما یه کاری را انجام میدید و تمام عوامل را دور کردید و حواستون بهش هست دیگه ترس معنا نداره
ببنید با یک مثال براتون توضیح میدهم تا حالا شده از این که اب و غذا نداشته باشید برای خوردن بترسید؟
مسلما این ترس براتون وجود نداشته تاحالا چون به خدا اعتماد کردید برای این که روزی را به شما میدهد یا به پدر و مادرتان اطمینان دارید که براتون غذا تهیه میکنن
پس الان هم با انجام درست کار ها به خودتون ایمان داشته باشید تکرار میکنم به خودتون اعتماد داشته باشید مشکلی نخواهد بود
ببینید این خ.ا یک دفعه که اتفاق نمیفته حتما با یک سری عوامل شروع میشی شما وقتی از عوامل دوری کنید خدا کمکتون خواهد کرد همون طور که در رزق و روزی به خدا ایمان دارید در حین ترک به خدا ایمان داشته باشید و نترسید خدا با توبه کنندگان است
(1400 ارديبهشت 30، 13:52)yazahra نوشته است: ببینید وقتی شما یه کاری را انجام میدید و تمام عوامل را دور کردید و حواستون بهش هست دیگه ترس معنا نداره
ببنید با یک مثال براتون توضیح میدهم تا حالا شده از این که اب و غذا نداشته باشید برای خوردن بترسید؟
مسلما این ترس براتون وجود نداشته تاحالا چون به خدا اعتماد کردید برای این که روزی را به شما میدهد یا به پدر و مادرتان اطمینان دارید که براتون غذا تهیه میکنن
پس الان هم با انجام درست کار ها به خودتون ایمان داشته باشید تکرار میکنم به خودتون اعتماد داشته باشید مشکلی نخواهد بود


ممنونم که جواب دادید  53

خودمم میفهمم ترسم غیر منطقیه ...

ولی خب ...

نمی دونم چی بگم ...

وقتی میبینم بعضی ها بعد از یکسال پاکی شکست میخورن ...

خیلی بهم میزیزم 



اگه میشه بقیه ی دوستان هم جواب بدن 
ممنونم  53
خواهش میکنم
خوب اگه پای درد و دل اونایی که شکست میخورن بشینین بهتون میگن که یه جا غفلت کردن که شکست خوردن
خیلی ها هم هستن که کلا پاک موندن
(1400 ارديبهشت 30، 13:44)آبی آسمانی نوشته است: سلام دوستان  303

یه موضوعی داره منو آزار میده دوست دارم با هاتون درباره اش صحبت کنم ....

من از شکست خوردن تو ترک میترسم ...

خیلی میترسم ...

و اعصابم داغون میشه ...

اضطراب میگیرم ...

نمی دونم ...

به محرک ها هم نزدیک نمی شم ...

ولی این ترس هست ...

میترسم نسبت به گناه یهو عادی شم ...

شاید باورتون نشه ولی کابوس شبانه ام شده ...
 سلام...اینکه میترسید خودش یه نعمته....خوش به حالتون که میترسید...همه بدبختی ما اینه که نمیترسیم...همه بدبختی ما اینه که قران میخونیم و باورش میکنیم ولی بازم نمیترسیم....به مهربونی خدا زیادیم دلخوش کردیم....البته که مهربونی خدا خیلی خیلی بیشتر از تصور مااست....ولی ماباید همون قدر که امید به بخشش داریم ترس از عذابم داشته باشیم..تا بتونیم راه درست رو بریم..تا عقلمون جلوی هوای نفسمونو بگیره.

پس قدر این ترستونو بدونید. اگه این ترستون نبود شاید الان کانون نبودید....شاید این قدر موفق نبودید.

ولی خوب ترس زیاد که میگی کابوس شده و اینا
یه جایی خوندم اعتماد به تفس به معنی اشتباه نکردن نیست....اعتماد به نفس نترسیدن از اشتباه کردنه.
شما باید اعتماد به نفستون رو ببرید بالا.
یعنی از اینکه شکست بخورید نترسید.
اصلا اسمش لغزشه...شکستم نیست.
ازش نترسید.
به خودتون بگید من اگه یک میلیارد بار دیگم تلاش کنم و  نتونم باکی نیست به تلاشم ادامه میدم.
اخرش یا مثل خیلی از بچه ها چندسال دیگه ازدواج میکنید و راحت میشید.
یا تا اخر عمر کانون میمونیم و اخرش تاج میگیریم.
یا تا اخر عمرمون کانون میمونیم و تا 10 روز میریمو برمیگردیم.(خودمو میگم)

از هر سه تاییشم باکی نیست.
به احتمال 99.999 درصد اولیش اتفاق میافته.
ولی از اشتباه کردن نترسید.
تلاشتونو کنید از محرکات دور باشید .مواقع وسوسه هام یکم بیشتر احتیاط کنید و پدافند غیر عامل رو اجرا کنید تا وسوسه ها کم بشن.
از پاکی برای خودتون یه چیز معرکه بسازید و هر روزشو جشن بگیرید...از لحظه لحظه پاکی نهایت لذت رو ببزید.... خودتونو خوشبخت ترین و شاد ترین بنده خدا بدونید بنده ای که خدایش بهش افتخار میکنه...حتی اگه یک میلیارد بارم تو مسیر عاشقی موفق نشه و زمین بخوره بازم بلند میشه و ذره ای از شور و حرارات و شوقش برای کسب رضایت پرودگارش کم نمیشه.
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
آبی جانم سلام 

این احساس شکست اگه عمیق باشه ممکنه درگیر تله شکست شده باشی.

بهت پیشنهاد می کنم حتماً اگر حوصله کتاب خوندن داری، این کتاب رو تهیه کنی.

این کتاب بسیار معتبر هست، یک روان شناس اونو بهم معرفی کرده.

 اولاً خوبه اطلاعاتت رو ببری بالا و بفهمی چطور این افکار و احساسات بر تو چیره میشن و ضمنأ هر چند وقت یکبار بهش سر بزنی و رهنمودهاش‌ رو مرور کنی.

نسخه انتشارات ورجاوند ترجمه و دسته بندی مطالب بهتری داره.
(اصلاح می کنم، نشر ارجمند)

[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcSgMJBZWibvtMhhcAry9e4...w&usqp=CAU]

بطور خلاصه کمی از نکات مهمش رو می نویسم:

«شما احساس میکنید در مقایسه با افراد هم سن و سال خودتان شکست خورده اید اگر در دام این تله افتاده باشید حس شکست خوردگی و ناموفق بودن ممکن است دامن شما را بگیرد»

«از آنجا که حس شکست خوردگی سخت یقه شما را چسبیده است بنابراین فرار شما دامن گستر و فراگیر است از مسئولیت پذیری مهارت افزایی و رویارویی با مشکلات اجتناب می کنید مسئولیت پذیری مهارت افزایی و رویارویی با مشکلات لازمه پیشرفت هستند اکثراً با این افکار شر این چالش ها را از سر خود کم می کنید: برای چی؟ که چی؟ فایدش چیه؟ وقتی احساس میکنید در هر صورت محکوم به شکست هستید دیگر جایی برای تلاش نمی ماند.»

«فرار شما حتی ممکن است خیلی ظریف تر باشد در ظاهر نشان میدهید که هیچ ابایی از کار کردن ندارید اما با این حال استاد مسلم طفره روی و اهمال کاری هستید.»

« راه دیگری برای کنار آمدن با تله زندگی شکست پیش رو دارید این است که مدام به اطلاعات منفی توجه می کنید و از این رهگذر روز به روز بیشتر متقاعد می شوید که انسانی ناکام و محکوم به شکست هستید به نکات منفی زندگی تان بیش از حد بها می دهید و نکات مثبت را کم ارزش تلقی می کنید بعد از این که تله زندگی شکل گرفت سعی می کند با فاجعه آمیز سازی شکست های حوزه شغلی شما به حیات خود در ذهن شما ادامه دهد. انتظار شکست باعث می شود که رفتار شما در جهت شکست خوردن هدایت شود.»

«شما هیچ تلاشی برای پیشرفت نمی کنید فرار را بر قرار ترجیح می دهید و اطلاعات را به گونه‌ای تحریف می کنید که دائم شیوه تفکرتان (من آدم نالایق بی استعداد و مزخرفی هستم) مهر تایید بخورد.

«گاهی اوقات نیز برخی از افراد گرفتار تله زندگی شکست ممکن است با تلاش برای بهتر نمایی در سایر نقش ها این تله زندگی را جبران کنند.»


«...تا جای ممکن برای موفقیت های تان ارزش قائل شوید. سعی کنید تا جای ممکن به موفقیت های تان دید منصفانه داشته باشید.»

«فهرستی از استعداد ها و توانایی های خودتان تهیه کنید، مخصوصاً استعداد های ذاتیتان را بشناسید. هر روز این فهرست را مرور کنید تا به تله زندگی شکست یادآوری کنید قضاوت هایش درباره شما چندان صحیح نیستند.»

«چه کارهایی باید انجام دهید تا به اهدافتان برسید؟ 
فهرستی تهیه کنید. برای این تغییرات به خودتان فرصت بدهید. زمان مشخصی برای این تغییرات در نظر بگیرید. اولین گام چیست؟ بهانه تراشی نکنید و به خودتان قول بدهید تا جای ممکن فرار نکنید. بپذیرید که احتمال شکست مجدد وجود دارد.‌ تنها راه موفقیت همین است. از گام های کوچک شروع کنید.
سنگ بزرگ نشانه نزدن است....

به پیشرفت های خود امتیاز بدهید. با این کار به کارتان ارزش قائل شوید....

شروع این کار سخت است. بعد از اینکه شروع کردید روند کار برای شما راحت تر می شود.»
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٧٠﴾

ای پیامبر! به اسیرانی که در اختیار شمایند، بگو: اگر خدا خیری در دل های شما بداند، بهتر از چیزی که  از شما گرفته اند به شما می دهد، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۷۰)
(1400 ارديبهشت 30، 4:17)be yade hagh نوشته است: سلام آقا آرمین... 
خیلی ممنون از خوش امد گوییتون... 1

این تیکه از حرفتون... اینکه نوشتین از نظر روحی این چند روز پیشرفت های خوبی داشتین... وای نمیدونین این جمله.. همین یه جمله.. چه حسییی داره... نمیدونین چه قدر شفافه... یه حس زندگی... یه حس عجیب پر از لبخند... توی این جمله و پشت این جملست... یه جایی از شما درونتون اروم اروم داره ارامش میگیره... 

سلام مجدد

دقیقا همین طوره که گفتین. امروز با همه رنج‌آور بودنش اما پر از حس زندگی بود. پر از نشاط زندگی.  49-2


نقل قول: پرسیدین میشه درد کشید و خوشبخت بود؟ جواب این سوال به نظرم پیچیدست... اما یه چیزی رو مطمینم... به نظر من.. شما توی این لحظه خیلی خوشبختین.. فقط یه ادم خوشبخت میتونه حس کنه حتی اگه فقط چند ساعت حسش کنه که حال روحیش رو به پیشرقته... دیگه چه برسه به کسی که همزمان توی کانونه... 
اینا خوشبختی های واقعین... حتی داشتن چند ساعت حس خوب نسبت به تغییرای مثبت... حتی جنگیدن برای حس خوب... و یه خوشبختی بزرگ که همه کسایی که اینجا هستن دارن... بودن توی یه تیکه از بهشت واقعا.. توی کانون.. 

درسته. هر کسی نمی‌تونه چند ساعت حس خوب و پیشرفت رو تجربه کنه.
و وقتی چنین حسی تجربه میشه یعنی روزها و ماه‌های آینده هم قابل تجربه شدن هست.

و
کانون هم که دیگه جای خودش.
واقعا خوشبختی بزرگیه درک حضور در چنین جایی. داشتن آدم‌های کانونی کنارت خیلی جای شکر داره.  49-2


نقل قول: گفتین کاش به دلتون میوفتاد و ایامی کنارمون میموندین... به دلم افتاده :1

چقدر خوش‌شانس و خوش‌اقبالیم ما.
الهی شکر.  2uge4p4


نقل قول: ممنون از لطف و خوبی هاتون...امیدوارم حس این چند روز زیباتون حداقل حس خوبی باشه که از الان تا ابد دارین..  1

من ممنونم از شما و صحبت‌های دل‌گرم‌کننده و امیدوارکننده‌‌تون.
زندگی براتون هر روز زیباتر از دیروز.  303
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1400 ارديبهشت 30، 13:44)آبی آسمانی نوشته است: سلام دوستان  303

یه موضوعی داره منو آزار میده دوست دارم با هاتون درباره اش صحبت کنم ....

من از شکست خوردن تو ترک میترسم ...

خیلی میترسم ...

و اعصابم داغون میشه ...

اضطراب میگیرم ...

نمی دونم ...

به محرک ها هم نزدیک نمی شم ...

ولی این ترس هست ...

میترسم نسبت به گناه یهو عادی شم ...

شاید باورتون نشه ولی کابوس شبانه ام شده ...

ما همواره باید جایی بین خوف و رجا باشیم.
و وقتی می‌بینیم ترموستات ما خراب شده و حد تعادل به هم خورده باید اصلاحش کنیم.

امیدواری ما باید این طور باشه:
من اراده‌ی پاک موندن رو دارم. نه به‌اندازه‌ی یک روز و یک ماه و یک سال. به ‌اندازه پاکی ابدی. تا زمانی که از محرک‌ها دور باشم، تا زمانی که اهداف پاک موندن در من جدی باشه، تا زمانی که لحظات اورژانسی رو مدیریت می‌کنم، تا زمانی که از نظر روحی و روانی مراقب خودم هستم و در زمان لازم، اقدام‌های خودمراقبتی انجام میدم، مطمئنم پاک خواهم موند.

ترس ما هم این طوری:
اگر خط قرمزهام رو رعایت نکنم، اگر لحظات اورژانسیم رو مدیریت نکنم، اگر از لحاظ روحی و روانی به‌هم بریزم و هیچ کاری براش نکنم، اگر اهداف پاکیم رو فراموش کنم، پاکی ازم گرفته میشه. پاکی چیزی نیست که الکی به دست بیاد و الکی برقرار بمونه. غفلت همانا و از دست دادن پاکی هم همانا.

حالا ترس شما اگر این طوره:
من مطمئنم پاکیم رو از دست میدم. من دو ماه هم پاک موندم بعدش چی؟ دیدی فلانی لغزش کرد، چه تضمینی هست من لغزش نکنم؟ اصلا مگه من چقدر اراده دارم؟ من قبلا نتونستم، این بارم می‌دونم که نمی‌تونم.

ترس شما یه ترس اشتباهه.
باید تعدیلش کنید.
امیدواری رو در خودتون افزایش بدید.

هر روز چشم‌هاتون رو ببندید و عبارات تاکیدی مثبت با خودتون بگید:
من اراده‌ی پاکی دارم. اون هم پاکی ابدی.
تا هر زمانی که من بخوام و پاکی انتخاب من باشه، می‌تونم پاک بمونم.
من تا زمانی که به خط قرمزهام پایبند باشم مطمئنم پاک خواهم موند.
خدا یاور من و مراقب من هست و تو سخت‌ترین شرایط بهم کمک می‌کنه.

------------------------

پ.ن: خانم آبی آسمانی تعداد دفعات زیادی به اورژانس اخیرا مراجعه داشتید.
خیلی خوبه که هر موقع اوضاع رو خطرناک دیدید مراجعه داشتید و کمک گرفتید.
اما در عین حال نشون میده که یه چیزهایی سر جاش نیست و یه مشکلاتی وجود داره که اگه حل نشه، خدای نکرده اتفاقات بد می‌افته.
مشکل رو پیدا کنید. بهش واقف باشید و براش کاری انجام بدید.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان