امتیاز موضوع:
  • 25 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اورژانس کانون

(1401 اسفند 2، 21:50)Garshasp نوشته است: سلام خیلی با خودم کلنجار میرم الانم همه چیو اماده کردم  متاسفانه ولی اون حس خوب داخلم هی میگه نکن ولی فقط با یه جرقه همه چی تمومه چیکار کنم
سلام 
داداش مجبور نیستی که اون کار رو انجام بدی
همه چی دست خودته. میتونی با چند دقیقه حرکت اشتباه مسیر آیندت رو چندین درجه رو به بدبختی تغییر بدی
انتخاب با شماست
 سپاس شده توسط
نقل قول: سلام خیلی با خودم کلنجار میرم الانم همه چیو اماده کردم  متاسفانه ولی اون حس خوب داخلم هی میگه نکن ولی فقط با یه جرقه همه چی تمومه چیکار کنم
سلام
این متن رو بخونین ...



درس استاد......

زلزله فقط چند ثانیه احساس شد. اما میلیون ها نفر به خیابان ریختند. نیمه برهنه، با دست خالی ، بدون سوئیچ ماشین، سند خانه، دسته چک و حتی مدارک شناسایی... میلیون ها نفر همه آن چیزهایی که یک عمر برای داشتن شان جنگیدند، عرق ریختند یا خون دیگران را در شیشه کردند را بدون لحظه ای درنگ رها کردند و فقط جان ناقابل را برداشتند و به خیابان زدند...
میلیون ها زن طلاهای عزیزشان، چکمه هایی که روزها پاساژها را برای خریدن شان وجب کرده بودند، یخچالی که دوستش داشتند، دکوری که ده بار برای چه جور چیدنش با همسرشان جوری بحث کرده بودند انگار مهمترین اتفاق زندگی است، غذایی که برای پختنش از صبح زحمت کشیده بودند... را از یاد بردند و گریختند.
میلیون ها نفر حتی یادشان رفت کی هستند؟ تا دقایقی پدر و مادر و همسر و فرزند و معشوقه از یادشان رفت. همه آن چیزهایی که یک روز با اطمینان می گفتند امکان نداره یه ثانیه از یادم بره!
هیچکس به فکر این نبود که فلان لباس مارک، فلان کفش گران قیمتش را با خودش بردارد. یا حتی مدرک تحصیلی و حکم انتصاب به عنوان مدیر فلان جای مهم که برایش زیرآب صدها نفر را زده بود، بدون وضو رفته بود صف اول نماز جماعت اداره، حاجی فلانی سفارشش کرده بود ... میلیون ها نفر فقط فرار کردند، از ترس فرو ریختن سقفی که برای خریدنش، برای اجاره کردنش، برای پرداخت قسط هایش روزها و شب ها زحمت کشیده بودند.... از ترس سقفی که بخشی از عمر و سلامتی شان را برای داشتنش حراج کرده بودند.
آن چند دقیقه محشر بود. میزان شجاعت آدم ها، میزان عشق و وفاداری شان به خانواده، میزان ادعاهایشان حداقل به خودشان و اطرافیان شان ثابت شد.
تلخ بود اما آن چند ثانیه را دوست دارم. برای اینکه هزاران بار در ذهنم با آن مواجه شده ام، اینکه تا دقیقه دیگر هیچکدام مان ممکن است نباشیم. اینکه مرگ به اندازه زندگی واقعیت دارد.
درس عبرتی بود برای ما که عبرت نمی گیریم. مایی که بعد از آرام شدن نسبی اوضاع دوباره همان موجودی می شویم که بودیم...

    التماس تفکر.......



ما هر ثانیه رو زندگی می کنیم 
اما در واقع 
یه ثانیه به مرگ نزدیک تر شدیم 
کبوتر هوایی شدم
ببین عجب گدایی شدم 
دعای مادرم بوده که 
منم امام رضایی شدم 
دلم پراز هوسه
(1401 اسفند 3، 11:53)*آسمان* نوشته است: دلم پراز هوسه

سلام 

خوبین؟ چ خبرا؟ کنکور قبول شدید یا هوز پشت کنکورید؟ 

مسابقه پاکی نوروز ثبت نام کردید؟

اگه اره پس قوی باشید قراره مدال پاکی نوروز بگیریم بعدشم مدال پاکی رمضان
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
 سپاس شده توسط
سلام 
نه کنکور که نه 
دیگه اصلا ذهنم تو مدال و اینا نیست ...
نمیدونم واقعا دیگه شاید خسته شدم ...
راهو که خیلی اشتباه رفتم و دارم راه اشتباهو ادامه میدم 
قبلا خدا برام خیلی مهم بود 
الان هوس خودم  809197ps94ijjhwg
 سپاس شده توسط
(1401 اسفند 3، 12:05)*آسمان* نوشته است: سلام 
نه کنکور که نه 
دیگه اصلا ذهنم تو مدال و اینا نیست ...
نمیدونم واقعا دیگه شاید خسته شدم ...
راهو که خیلی اشتباه رفتم و دارم راه اشتباهو ادامه میدم 
قبلا خدا برام خیلی مهم بود 
الان هوس خودم  809197ps94ijjhwg

پس قبول شدید به سلامتی. تبریک میگم.

چرا ذهنتون تو مدال نیست. مدال های کانون از مدال های المپیکم ارزشش بیشتره Lol 

خدا رو باید بری به سمتش تا اون بیاد به سمتت
یک ماه دیگه ماه رمضانه
به نظرم اون چراغ زرد رنگ زیر اسمتونو خاموشش کنید و حضورتون رو در کانون فعالتر کنید مخصوصا تاپیک کنترل نگاه و ذهن تشریف بیارید تا کمتر وسوسه بشید.

اول باید کنترل کنی ورودی های ذهنت رو
بعد با یه سری اعمال روزانه عشق الهی رو تو وجودت شعله ور کنی
مثلا روزی یک صفحه قران .. زیارت عاشورا ...
اینجوری میافتی تو مسیر درست

مسیری که گمش کردی و داری اشتباه میری
----------------------------
اگر فکر میکنی 
 که
میتوانی
قطعا 
Khansariha (69) میتوانیییییی Khansariha (69)
----------------------------
حالا بشین با خودت فکر کن ببین
 فکر میکنی ؟ 
---------------------------------
 سپاس شده توسط
نقل قول: چرا ذهنتون تو مدال نیست. مدال های کانون از مدال های المپیکم ارزشش بیشتره


دقیقا .
خانم آسمان ، مدال افتخاری که الان میگیرید برای مقابله با وسوسه ، خیلی ارزشمند تر از هر مدال دیگه ای  53258zu2qvp1d9v

ذهن برای اینکه آدمو مجبور کنه برای دوپامین ، داره به شما القا میکنه که چیز دیگه ای براتون اهمیت نداره  53258zu2qvp1d9v
نه اتفاقا حتما خدا بیشتر اهمیت داره برا شما ، فقط کافیه تسلیم این فکر نشید . اذان نزدیکه ، یه احوالی عوض کنید با عبادت . 302
 سپاس شده توسط
صحبتاتونو خوندم بچه ها 
ممنونم ازتون 
من پاک موندم چون دوستم بهم زنگ زد و کار خدا بود انگار ..
باید بیام کانون حرف بزنم ذهنیت هامو بگم ...
نمیدونم چرا تنبلی میکنم
 سپاس شده توسط
(1401 اسفند 2، 21:50)Garshasp نوشته است: سلام خیلی با خودم کلنجار میرم الانم همه چیو اماده کردم  متاسفانه ولی اون حس خوب داخلم هی میگه نکن ولی فقط با یه جرقه همه چی تمومه چیکار کنم


سلام داش گلم ببین هر وقت دلت خواست بزنی هر وقت رفتی به قول خودت هنه چیو اماده کردی یه لحظه به این فک کن که دوتا راه داری
یکی راهش اینه که بزنی بعدش چی ؟ هیچی پولدار میشی؟ نه میتونی اخر سر از دست دخترای مستهجن و رابطه های روی گوشیت یا سیستمت خلاص بشی و زندگی واقعی تجربه کنی؟ نه ایا باعث میشه ادم خفنی بشی کلی عضله بسازی کلی ورزش کنی؟ نه

راه دوم  اینکه با اینکه سخته نزنی و خودتو قانع کنی که نزنی همینایی که بالا گفتم جواب همش آره میشه 
با یه آره یا نه زندگیت تغییر میکنه 
پس داش اراده بگیر افسار اون شیطان درونت رو بگیر دستت نشون بده کی رئییسه نشون بده کی باید روی تخت پادشاهی زندگیت بشینه ؟ اون ادم خونخواری که از روحت میدزده تا نقداری بهت لذت میده باید مادشاهش باشی و تو برده اش یا باید تو پادشاه سرزمینت و ذهنت باشی
پس داش بجنگ باختی نگران نباش ولی درستو بگیر تا حمله بعد قوی تر بری  جلو 

شیطانی که ذهنتو گرفته چیزی نیست جز یه بادکنک گنده مر از هوا با چار تا سوزن میتونی راحت بترکونیش ازش نترس
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
Please daghighan Khab Please
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
Please Please Please Please
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
سلام داش فرزاد چیشده
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
داش والا حس میکنم درونم یه حفره بزرگه که قبلا با فیلم مستهجن و خ.ا پر میکردم
حالا خالی مونده و اذیتم میکنه دلم میخواد برگردم به قدیم
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
هعب داش میدونم که روز 4 بار ورزش میکنی سنگین میدونم داش میدونم به کاراتم رسیدگی میکنی کلی فرق کردی 


ولی داش خ.ا زمان خیلیییییییییییی زیادی رو ازت میگرفت الان که ترک کردی طبیعیه حس کنی بیکاری حس کنی اقا یه چیزی رو گم کردی
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)
 سپاس شده توسط
اره داش دیدی ادم یه عزیزش میره مسافرتی میره شهر دیگه دلش تنگ میشه براش یا دیدی رفیق بچگی هات مثلا از محله اتون میره دلت تنگه براش اینم همینه قضیه اش اینطوری نیستم که هوس کنم ولی یه جورایی اون دوران شده یه خاطره شیرین برام
هیچ چیز غیرممکن نیست Khansariha (56)


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان