امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

امروز دفاع پا یان نامه من بود

از اول تا آخرش تعریف کردن هیچ سوالی و ایرادی هم نگرفتن یعنی معجزه بود مادرم هم اومده بود خیلی خوشحال شده بود

البته حواسم پرت شد یه شیرنی هم خوردم با اینکه روزه بودم بعد یک ساعت تازه یادم اومد روزه هستم

خلاصه نمرش از 18 بود که 18 گرفتم - 2 نمره هم مقاله که باید برمی برای مقالمون امضا جمع کنیم

روز خوبی بود من خودم فکرش رو هم نمیکردم اینقدر خوب به پایان برسه

آخر جلسه هم همه دانشجو ها میومدن تبریک می گفتن ! عجب !

===========

این شیطون هم دیروز نبود امروز دوباره پیداش شده تو روزی که باید شکر خدا رو کنم بیام نا سپاسی و بی احترامی به دستور بکنم

خدا رو شکر من هنوز سر عهدم با امام صادق هستم

امام صادق (ع) : بر تو باد  دوری از افراد پست  ! همانا شیعه علی (ع) کسی است که شکم را از حرام پر نسازد و از مفاسد جنسی بر حذر باشد و سخت کوش باشد برای خدا کار کند و به پاداش او امیدوار باشد و از عذاب او بهراسد.زمانی که آنها را ( این چنین ) دیدی ( بدان که ) شیعه من هستند........................


===========

مثل اینکه امروز پاداش بیست و خورده ای روز تو راه خضرت امیر بودن بود ولی این پاداش بزرگتر از تلاش من بود

ای کاش حداقل تو روزهای خوب خدا رو شکر کنیم که جز دسته ای نباشیم که میگه بیشترشون ناسپاس هستن انسانها
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


سلام

عاشق فاظمه زهرا عزیز

اصلا باهات موافق نیستم که این 60 روز اومد گذشت رفت و تموم شد و دیگه نمیتونی مثلشو تکرار کنی

خود من به شخصه سه بار مثل تو فکر کردم 

یک بار 4 ماه و18 روز بهترین دورانم بود بعد شکستم تا مدتی نتونستم مثل سابق بشم 

ولی سری یک سال بعدش بعد 315 روز ترک کردم که تا اون موقع بهترین ترک دورانم بود

بعد ازون 100 روز بهترین بود

و بعد ازون 60 روز بهترین بود

پس همونطور که میبینی محدودیت نداره

مقصد یکیه ولی روش ها و مسیر ها فرق داره

یک بار با لامبورگینی یک بار با ژیان یک بار از فیروز کوه میتونم برم تهران یک بار از هزار یا میتونم از جاده چالوس برم کرج و ازونجا برم تهارن و..

نقل قول:  می بینید که ساعت دو و نیمه و من فردا امتحان دارم و به جای درس خوندن اومدم دارم این جا تایپ می کنم. فقط هم از صبح دارم حرص می خورم. فکر می کنم اگر در این شرایط دندونم بشکنه چی می شه؟

بیخیال اکثر ما حرص چیزایی رو میخوریم که وجود خارجی نداره وحاصل تخیلات ما هست

برای مثالی که گفتی بیا از دید منطقی و اماری نگاه کنیم

چقد احتمال داره این واقعاه رخ بده دوباره؟ یک در هزار؟ یک در ده هزار؟

فکر کردن به چیزای کوچیک که میتونه ادمو از پا دربیاره رو بهتره فراموش کنیم 
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
نقل قول: شکست خوردم
سامر عزیز از شکستت ناراحتم ولی وقت زانو غم بغل گرفتن نداریم نه؟ Khansariha (18)

تواب عزیز راهنمایی کامل کرد 

ماه رمضان بهترین فرصته 

واقعا ریشه یابی کردن دلیل خ ا و اینکه از چه مسیری لغزیدیم میتونه کمک کنه 

راهکار های ممکن رو بررسی کن و بهترینشو برای خودت انتخاب کن
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
سلام. از چند روز قبل می دونستم که امروز تشییع شهدای مظلوم غواص بوده.
اما حیف و صد حیف که در تهران نیستم.
خدایا چطور می تونم ادعای پیروی از شهدا رو بکنم.

ای شهدای عزیز شما تو جوونی از جان خودتون گذشتید و خون پاکتون رو نثار دین و انقلاب و میهن کردید و نگذاشتید پای نجس و پلید اجانب به ایران عزیز که خط مقدم مبارزه‌ی با شیطانه باز بشه. اما بنده ی حقیر هیچ کاری نتونستم در جهت شما انجام بدم.
شهیدان عزیز با اینکه لیاقتم پایینه اما شما که به خدا نزدیکید برای این حقیر و همه‌ی جوونامون دعا کنید.
شهدا شرمنده ام . . .

این کلیپ آرزوی شهادت رهبر انقلاب رو دیدید؟ اشک تو چشمام حلقه میزنه.
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=29205

من چطور می تونم آرزوی شهادت بکنم؟ یعنی یه بنده‌ی گنه کاری مثل من هم لیاقت شهادت پیدا می کنه؟
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
قبلاً از «تغییر» و «مناسبت های مرتبط با اون» گفته بودم...

الان هم یکی دیگه از اون مناسبت ها فرا رسیده...
یکی از اون استثنایی هاشون...
ماه رمضان... 1

می دونید چیه؟

هر چی که کلمه ی تغییر خودش ذاتاً «زیباست» و «امیدوارکننده»...
ولی ما نسبت به این کلمه، «آلرژی» داریم! 17
بس که تو زندگی دوست داشتیم تغییر کنیم... و نکردیم... 53258zu2qvp1d9v

احتمالاً اگه سئوال کنن ازمون چند تا تغییر مثبت تو کل زندگیت داشتی؟
می شینیم می شمریم و در نهایت به تعداد انگشت های یک دستمون هم نمیرسه... اونم تازه با ارفاق...
دیگه خیلی آدم خفنی باشیم... میشه انگشت های دو دستمون!  4fvfcja

ولی اگه بهمون بگن چند تا تغییر بوده که دوست داشتی تو زندگیت اتفاق بیافته... و نیافتاده؟
باید بشینیم یه کتاب چاپ کنیم!
کتابی با نام «تغییرهایی که دوست می داشتم... و نشد!»  4fvfcja

میگن آدمی که می خواد تغییر کنه... و نمی تونه تغییر کنه...
با هر بار نتونستنش، یک پله «عزت نفسش» پایین میاد...

و این آدم اگه فردا بازم تصمیم به تغییر بگیره... و به هر دلیلی نتونه...
باز یک پله ی دیگه پایین تر میاد...

اگه این قضیه تکرار شه...
ممکنه این قدر از پله ها پایین بیاد...
تا در نهایت پخش زمین شه!

و آدمی که پخش زمین شه، دیگه به این راحتی ها نمی تونه بلند شه... 53258zu2qvp1d9v

دیگه براش فرقی نداره تغییر چی باشه!
می خواد 1 ساعت زودتر بیدار شدن از خواب باشه...
می خواد نماز اول وقت باشه...
می خواد نخ دندون کشیدن باشه...
می خواد 15 دقیقه ورزش صبحگاهی باشه...
یا حتا شونه کردن سر!

اون آدم دیگه نمی تونه تغییر کنه...
اون قدر در برابر تغییر «حقارت» کشیده... که تغییر براش یک «عملیات غیرممکن» شده...
و این یکی از سخت ترین جاهاییه... که یه انسان ممکنه تو زندگیش قرار بگیره... 53258zu2qvp1d9v

جالبه...
تو همچین مواقع معمولاً آدمای اطراف سعی می کنن به اون شخص کمک کنن...
تا بالاخره یه جوری از اون حال و روز جداش کنن...

اما چه بپذیریم... چه نپذیریم...
واقعیت اینه که ما آدما به جای هم نمی تونیم قدم برداریم...
آدمی که خودش از پله ها پایین اومده... حالا هم خودشه که باید از پله ها بالا بره... 53258zu2qvp1d9v

اگه آدمای اطراف، حتا اون شخص رو بغل کنن! و رو پله ی بالاتری قرار بدن...
این بالا موندن دوامی نخواهد آورد... و در چشم به هم زدنی سقوط اتفاق خواهد افتاد...
به همون اندازه که بغل شه و رو پله ی بالاتری قرار بگیره... اون آدم سقوط مرتفع تری رو تجربه خواهد کرد!

دلیلش اینه که اون آدم از «درون» تهی شده...
و آدمی که از درون تهی شده باشه رو نمیشه از «بیرون» براش کاری کرد... 53258zu2qvp1d9v

بزرگترین لطفی که میشه بهش کرد...
اینه که دستش رو بگیری... و بذاری با پای خودش قدم برداره...

حال و روزش بده... خیلی بد...
اما فکر کن چی میشه... اگه بتونه بتونه قدم برداره... 1

یهو به خودش میاد...
می بینه می تونه... می بینه بالارفت... می بینه خودشه... خود خودش...

و به این فکر می کنه که اگه یه پله بالا رفتم...
پس یه پله ی دیگه هم می تونم بالا برم... 1

این جاست که قصه ی ما عوض میشه...
و «شکست خورده» ی داستان ما تبدیل به «قهرمان» زندگیش میشه...

سرعت بالا رفتن این آدم دست خودشه...
می تونه با همون سرعتی که پایین اومده بالا بره... یا با نصف اون سرعت... یا حتا با سرعتی چندین و چند برابر!

چطور بالا رفتن این آدم هم دست خودشه...
شاید از یه پله به واسطه ی درسش پایین اومده باشه... اما این بار از اون پله به واسطه ی شغلش بالا بره...

و
حتا چقدر بالا رفتن این آدم هم دست خودشه...
ممکنه تا نیمه های مسیر اولیه بالا بره... ممکنه خودشو به پله ی اولیه برسونه... یا اون قدر بالا و بالاتر بره که پله ی اولیه فقط تبدیل به یه خاطره بشه...

جالبه...
همون آدمی که موقع پایین اومدن پخش زمین شد... حالا دیگه موقع بالا رفتن محدودیت نداره...
هر چقدر که بخواد می تونه بالا بره... هیچ در بسته ای وجود نداره...
 
خدای ما چه خوب می تونه درک کنه... حال آدمی رو که دوست داره بازم بالا بره... اما به در بسته می خوره...
آزاد میذارتش تا هر چه قدر که دوست داره بالا بره... هر چقدر که خودش طلب کنه... 1

من رو کدوم پله ی عزت نفس ایستادم؟ سرعت حرکتم چقدره؟ چطور دارم قدم هام رو برمی دارم؟ حرکتم صعودیه یا نزولی؟
اصن تو فکر هستم که قدم بردارم؟ 53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
اومده بودم بگم خیلی استرس دارم
اما تو پست اقا آرمین گم شدم
بذار ببینم من سرکدوم پله ام
امشب معلوم میشه من چند مرده حلاجم

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
20 20

من فکر کنم اینقدر پایین اومدم ک پخش زمین شدم

مخصوصا در زمینه درسی

نمیدونم در این زمینه چطور شروع کنم ب قدم برداشتن

حجم کتابام زیاده واقعا میترسم برم سمتشون و برای خوندنشون برنامه ریزی کنم

فقط هی مجموعه کتابامو کامل میکنم
.
[تصویر:  1395369_383391621792143_586686126_n.jpg]



.
 سپاس شده توسط
در راستای پست داداش آرمین بگم که ما الان زیر زمینیم.  4

ان شاء الله درستش می کنم. این ماه رمضونی فرصت خوبیه. 
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

ممنون از همه دوستان که راهنماییم کردن.
فکر کنم دلیلش خسته نشدن و تنهایی و اینترنت بود.
باید از خونه دور باشمو خودمو حسابی خسته کنم.تازه اینکه ماه رمضون یه کمکی قویه.
و مهم تر اینکه عشقه من داره میاد.یعنی تابستون cheshmak
[تصویر:  et7_7.jpg]
 سپاس شده توسط
نه جسمی برای موندن هست... و نه دلی برای رفتن...
می مونی سر دو راهی... که طرف جسم رو بگیری... یا طرف دل رو...
بری... یا بمونی...

و اون وقت میگی:
ای کاش اون قدری دلم پاک بود که انگشت اشاره ی خدا رو میدیدم...
کاش این اشکای قایمکی رو خدا قابل می دونست و خودش راهنمام میشد...
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

 سپاس شده توسط
روز اول ماه رمضون به خیر گذشت خدا بقیش رو کمک کنه

پارسال قشنگ گند زدم تو ماه رمضون

شب های قدر تو مسجد روم نمی شد سرم رو پیش خدا بالا بگیرم

آخه ای کاش این شیطون حداقل موقع وسوسه بدون برنامه ریزی وسوسه میکرد

من 25 روز پیش شکستم تو تقویم نگاه نکنید ! خودم میگم 25 روز پیش شب تولد امام حسین بود  {تف تو روحت ابلیس}

واقعا جواب محبت های اون امام رو خوب دادم ! البته آدم اون لحظه امام و پیغمبر یادش نیست که ! تازه بعدش حالیش میشه چه غلطی کرده 
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


چرا اینطور فکر نمیکنی که شروع توبه ات از میلاد آقا بوده؛

قل جاء الحق و ما یبدئ الباطل و ما یعید
الان که میبینم،
میبینم دیگه اون کاری که باید میکردم، کردم؛
کم و زیادیش رو خداوند غفور و رحیم ببخشه بر من و برام جبران کنه ان شاء الله.
اتفاقاتی که افتاد، خارج از دست من بود و طوری بود که به نظرم نمیشه کاری کرد.
پس معلوم میشه،
این وسوسه ها و شکها و ترددها، دیگه کار شیطانه و برای متوقف کردن منه.
 سپاس شده توسط
نگرانی موج میزنه در دل
نگرانی روی نگرانی
ریشه یابی که میکنی
دو تا مبدا مشخص میشن برات
یکیش سابقه ی بد خودته ... میترسی که چه بلایی سرت میاد از دست اون کارها؛
یکیش هم ترس از آینده است؛ پناه بر خدا، انگار بدگمانی نسبت به خدا ... یه جورایی قبول داری قادر و تواناست بر خواسته هات ... اما باز هم نگاه به حاجتت که میکنی، میگی یعنی این رو هم برآورده میکنه؟ (پناه بر خدا از این فکر) ... شاید تاخیر در اجابت، به شک انداخته تو رو.

ولی یه سوال ساده؛
الان برای افطاری امشبت نگرانی؟
نیستی؟ 
چرا نیستی؟ مگه تو خودت غذا میتونی تولید کنی؟
آره نیستی
اما این نگران نبودنت یه کم کوته بینانه است؛
دلت رو خودش کردی چون مادرت در تدارک افطاریه.

چرا این خط پیوسته ی 20 و چند ساله ات رو نگاه نمیکنی؟
اگر تا همین الانش زنده ای
یعنی تا همین الانش، وعده به وعده،
روزیت بهت رسیده
یعنی هیچ جا رگ حیاتت قطع نشده
کافی بود یک ثانیه ازاین بازه ی پیوسته قطع بشه
تا دیگه یه خط پیوسته نباشه ... تا یه پاره خط بشه.

مگه گناهکار نبودی؟
پس چرا روزیت رو وعده به وعده
آن به آن بهت رسوند؟
حالا خودش نمیبینه وضعت رو؟
نمیبینه رنجت رو؟
اگه میخواست به خاطر گناهکاریت نابودت کنه، نمیتونست؟
اینکه شبا میکشوندت پای بساط مناجاتش
میخواد مسخره ات کنه، پناه بر خدا؟
احتیاجی به بازی با تو داره؟

نمیشه، یه روز به طور نمادین بی نگرانی زندگی کنی؟
فقط زندگی کنی؟
میشه
نگران باش
اما نگرانی هات رو با اتکا به خودش آرامش ببخش
تا بعد این آرامش دیگه نگرانی ای نیاد
نه اینکه به واسطه ها خیره بشی و همونجا وایسی.
 سپاس شده توسط
"مرد مجاهد"
ی چیز میگم اما خدایش ناراحت نشیا
اما من از حرفات هیچی نفهمیدم Vamonde

نفهمید منم اصلا مهم نیست 4 
پس همینجوری ادامه بده Smiley-happy114 
به منم اعتبار بده Khansariha (98)
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان