به نام خدا
مشارکت همساده
مشارکت ها و درددل های بچه ها رو خوندم. یه پست بلند بالا هم تقریبا نوشتم برای خودم اول بعد نورماه و میتوانم و زینبی و پاردایس و شادبانو بعد اومدم بفرستمش. دیدم اوه چقدر این متن من پر از اشکاله و پر از ناهوشیاری
1- در جای جای متنم دنبال تایید طلبی بودم( یعنی میخواستم بقیه بگن به به چقدر حرفهای خوب و قشنگ و به عبارتی لایکم کنند)
2- استفاده از جملات و افکار دیگران جملاتی که قشنگ و زیبان و من فقط دارم نقل قول میکنم و دنبال کلمات و جملات فلسفی و دهن پرکن و قلمبه هستم
3- تجربه نکردن خیلی از حس ها و اینکه جوری دارم حرف میزنم انگار خودم تجربه کردم.
4- عدم صداقت در بیان حال و روز خودم. یعنی داستان حال و روزم رو نصفه نیمه بیان میکنم پشت نقاب میرم همون نقابی که ده 15 ساله با خودارضایی میزنم اون نقاب تو بیان حال و روزم هست. نصفه نیمه حرف زدن دروغ گفتن. مثه نقل و نبات تو همینجا هم دروغ میگم انگار عادت کردم به تزویر و ریا
5- چشم داشت به اینکه من دارم برای دوستام حرف میزنم و راجع به درد و دلاشون نظر میدم پس من حق به گردنشون دارم و خیلی دمم گرمه که وقتمو پاشون میزارم
6- انتظار از اینکه پستم رو همه بخونن و باید بقیه وقت بزارن برای من
7- فراموش کردن اینکه اینجا کانون ترک خودارضایی هستش و منم یه فردی که با نیروی جنسی خودم مشکل پیدا کردم من نه روانشناسم نه پژوهشگر دینی من صرفا یه معتاد جنسی هستم( ببخشید قول داده بودم این لفظ رو به کار نبرم توی کانون ولی اینجا لازم بود بهم یادآوری بشه) من هرجایی که بخوام حرف بزنم نباید این یادم بره که مشکل کجاست.
نهایت درد دل من شد این یه خط:خدایا بخاطر همه حرفهایی که تو این مدت زدم و نباید میزدم من رو ببخش...تایید طلبی و خودمحوری رو از من بگیر...