درد دل های شما

[*آسمان*]

گاهی ادم بین حرف زدنو حرف نزدن میمونه ....
گاهی مطلبی که میخواد بگه انقدررررر عمیق هست که بیانش سخته ...
انگار مفاهیم در کلمات نمیگنجند 
و از طرفی اگر مطلب رو نگه انقدر سنگین هست بار سنگینش وجود ادم رو خمیده میکنه ....
فکر میکردم یه روزی یه جایی میتونم ارزش هامو زندگی کنم 
فکر میکردم اینکه حرف مردم برام مهم نیست 
یعنی استعدادشو دارم که به شیوه خودم زندگی کنم 
اما الان فهمیدم همه مون گیر کردیم توی این دنیای جبری 
زندگی یکسری قوانینی داره ...
و مجبوریم که بهش عمل کنیم نه اینکه کسی مجبورمون کنه نه 
اگه بهش عمل نکنیم به ضرر خودمون میشه ...
با این حال به نظرم خیلی ها هستن که نمیدونم با چه قدرتی اما تونستن خودشون رو محدود به امروز و اینجا و این دنیای چهارچوبی قضاوتی نکنن ...
فکر میکنم بهای بسیاری هم بابتش پرداختن ...
شاید اولین بهایی که بابتش پرداختن این بوده که دیوانه دیده شدن 
دیوانه پنداشته شدن 
دیوانگانی که در کمال آگاهی دیوانه بودن رو انتخاب کردن نه به این خاطر که بخواهند خود نمایی کنن یا هنجار شکنی ...
فقط به این خاطر که قواعد خودشون رو داشتن و بهش پایبند بودن ...
اولین مرحله این راه طولانی و پرپیچ و خم رو طی کردم 
درست زمانی که همه ی فکر ها و چهارچوب ها به زبان امده بودند و راه مشخص رو فریاد میزدند 
دیوانگی رو برگیزدم و در لحظه لحظه دیوانگی زندگی کردن رو چشیدم ....
اما همونطور که گفتم زندگی چهارچوب ها و قواعد خودش رو داراهست ...
زندگی نننشست و تماشا چی نبود بلکه درست مثل مامور قانون 
من رو مورد تنبیه قرار داد 
نمیدونم ارزشش رو داشت یا نه ؟ یک کفه ترازو چشیدن عمیق زندگی هست 
کفه دیگر نتیجه ی شیرین خردمندی 
دادو ستد، ازدست دادن و به دست آوردن ....
این است قانون تلخ زندگی ...

[*آسمان*]

شاید خیلی بی معرفتم و باید خیلی زودتر از این ها میومدم پیشت 
خوبه که هرکاری هم انجام بدیم پادشاه هم بشیم باز هم کارمون پیشت گیره 
پادشاه بزرگ من !
ستاره  همیشه روشن تاریکی های زندگیم !
میدونم تو راهی که انتخاب کردم خیلی ثابت قدم نبودم ...
ولی دوست ندارم از جانب تو ناامید بشم ...
من سست پیش اومدم ولی تو مثل همیشه بزرگی کن نمیشه ؟ 
ببخش که تو این مسئله یکم عجولم 
منی که یادگرفتم صبر کنم ....
تو این مورد صبر نکزدن یرام امید هست 
امید به راه و روشم 
میشه یه نشونه بفرستی ؟ 
باورکن همین باعث میشه ثابت قدم بشم تو راهم و یاد بگیرم که
هرچیزی رو باید از خودت بخوام

[Tagon]

سلام 
یک پادکست جالب دیروز گوش میکردم ( نمیدونم اسمش رو میتونم بگم یا نه ) خیلی موضوع جالبی رو مطرح کرد گوینده : 

اسنایپر ها فقط یک تیر با خودشون به موقعیت میبرن 

حالا من ازتون میپرسم که بنظرتون چرا فقط یک تیر میبرن ؟ 
زیادی مغرورن ؟ هیجان دوست دارن ؟ 
نه ، دلیل اصلیش اینه که ۹۵ درصد اطمینان حاصل کردن ، یعنی از قبل مدتها موقعیت رو بررسی کردن ، شرایط رو سنجیدن کلی تلاش کردن تا به اطمینان کافی برسن و چیز های زیادی رو بررسی میکنن و در آخر ... یک تیر میبرن تا خودشون رو مجبور کنن تا درصد خطای کمتری داشته باشن و با خودشون نگن: خب اگه پلن A خراب شد میریم سراغ پلن B پس مهم نیست اگه تیر اول خطا بره . ( اشتباه برداشت نشه پلن B داشتن خوبه فقط نباید یه حس راحتی بهمون بده که باعث بشه پلن اول رو رها کنیم .)

حالا سوالم اینه که ما برای خواسته هامون تک تیرانداز بودیم ؟
همه انرژی و وقت لازم رو برای تغییرات گذاشتیم ؟

[Tagon]

باید تلاش کنم تا از هیچ به هیچِ ملایم برسم یا میشه به روشنایی و معنای حقیقی رسید ؟ 

[یاقوت]

.

.

.

خدایا! به که واگذارم می کنی؟ به سوی که می فرستی ام؟ به سوی آشنایان و نزدیکان تا از من ببرند و روی بگردانند یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیفکنند و مرا از خویش برانند؟ یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من .
من شکوه از غربت و تنهایی و دوری ام را به دامن تو می ریزیم و در آستان تو می گریم و شکایت کارگزاران را به درگاه تو می آورم . پس تو فقط روی غضبت را به من منمایان و خشمت را بر من فرو مریز که باک من تنها از خشم توست و از هیچ کس جز تو نیست .
.

.

.
پ ن : پاییز سخت شروع شد
.

۲۲/۳۳
۰۲/۰۷/۰۱

[محسنین]

قشنگ ترین جمله هایی که این مدت شنیدم   :

تنها اقدام ،اضطراب ناشی از تعلل را از بین خواهد برد .
تجربه ، معلم سخت گیری است ، اول امتحان می‌گیرد  بعد درس می‌دهد .
تنها  دیکته های  نانوشته هستند که  غلط و اشکالی  ندارند ،  اشتباهات انسان  بخش عمده‌ی زندگی‌اش را تشکیل داده اند . اگر درست درک و دریافت شده باشند ، گاهي پیروزی های ملموسی نیز حاصل می‌کنند . اما درس نگرفتن از اشتباهات به طور قطع به شکست های بیشتر و بدتر  متناهی می‌شوند .
اگر برای رسیدن به هدفی دنبال انگیزه می‌گردید احتمالا هدفی ندارید و آنچه هدف نامیده اید یک آرزوی دست نیافتنی بیش نیست . معمولا اهداف شخصی  براساس  انگیزاننده های درونی و بیرونی ابتدایی تعیین می‌شوند ، نه اینکه ابتدا هدفی معین کنیم  و بعد درپی یافتن انگیزاننده های ثانویه  باشیم !
کم‌رنگ ترین جوهرها از قوی ترین حافظه ها ماندگارترند . همه چیز را روزانه ثبت کنیم .قول می‌دهم بعد از یک ماه، اغلبِ نوشته ها حتی برایمان  آشنا نخواهد بود و اینطور می‌شود که خودمان را بهتر می‌شناسیم . اینکه  واقعا چه کسی هستیم ؟ اینکه  چه عادت هایی داریم ؟ و اینکه چه کارهایی در زندگی انجام می‌دهیم ؟ 
اگر مکتوب این اطلاعات را نداشته باشیم ، واقعا دشوار خواهد بود پاسخ درست و دقیقی بدهیم درمورد خودمان  ...





۳ / ۷ / ۱۴۰۲ 

[یاقوت]

[یاقوت]

.
.
.

من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم...
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم...
.
.
.
.
۰۰/۴۷
۰۲/۰۷/۰۵

[Tagon]

چقدر ابهام ، چقدر سیاهی .... پس چرا روشنایی ، فریاد نمیکند تا حضورش پررنگ شود ؟

[یاقوت]

ب وقت ۴/۲۴ دقیقه و صبح روز ۷ مهر ، حدود دو روز هست ک نخوابیدم . هیچوقت فکر نمیکردم بتونم ی کار مشخصی رو انجام بدم اما خدا جوری اتفاقات و میچینه ک در آخر تو بتونی با اون ترس روبرو بشی و بهترین عملکرد خودت و داشته باشی . 


.
.
.

[یاقوت]

انگار ‌کسی مرا نمی دید و این من بودم که به همه نگاه میکردم .
.
.
.

[Tagon]

همه میگن چرا یه طوری شدی ، میگم چیزی نیست فقط « خستم » 
خستم از اینکه مدتها انتظار کشیدم اوضاع درست بشه ولی نشد
خستم از این که بار ها تلاش کردم بار ها مسئولیت زندگیم رو خودم گردن گرفتم ولی نشد
خستم از این جنگ و کشمکش بین خوب و بد که خواستم خوب باشم نشد خواستم بد باشم نشد 
خستم از اینکه دنبال هدف گشتم ، دنبالش کردم ولی نشد.
خستم از اینکه همش ذهنم درگیره هیچی نمیتونه آرومم کنه 
خستم از فکر و اضطراب فردا ها ، خستم ... انقدر که با خوابیدن زیاد هم خستگیم در نمیره. 
چیز خاصی نیست فقط « خستم »

["Lover"]

نمیدانم دلم دیوانه کیست

اسیر نرگس مستانه کیست

[یاقوت]

و من همیشه می خوردم به دری که بسته بود .... یا می رسیدم به جمعیتی که راه نمی دادند .... 
حتی به عمد دست دراز می کردند تا نگذارند جلوتر بروم !
می دانستم که نمی رسم .. امّا رفتم ، تمام شب ، تمام روز .....


.

.

.

[یاقوت]

یا رب به خودت سپردم .... غمی را که بی صدا قلبم را میخورد..
.
.
.
.
۰۲/۰۷/۱۵