1391 مهر 25، 20:38
حالا وقتی یکی میاد و دونسته و نادونسته می زنه همون یه ذره امید واهی تم خراب ش می کنه،چه حالی میشی؟؟؟
بازم باید امید داشته باشی؟؟ به چیزی که با دو دو تا چهارتای دنیا شدنی نیست؟؟؟ هاا؟؟ میشه؟؟
انگار ته دل م رو خالی کردن.....با خودم می گم،آروم باش.....امیدوار باش...شاید از جایی که فکرش رو نکنی،یه راهی پیدا شه.....
....
ولی......ولی دل م آروم نمیشه.....شاید دل م می دونه وقتی یه چیزی شدنی نیست،دیگه نیست!
انگار یکی اومد و خیلی راحت،همه ی اون خیال پردازی های بچه گانه رو....همه ی اون رویاهای خام رو.....همه ی اون برنامه چیدن ها برای اون لحظه ی خاص رو.....همه رو نابود کرد.....
حالا این آدمی زاد،که من باشم،به چی دل م رو خوش کنم؟؟؟ به امیدی که پرید و رفت به کلی سال آینده؟؟؟؟ به چی؟؟
خدایااااااااااااااااا.........پناه دل م باش