1391 دي 19، 15:10
نه دلي مانده......
نه دردي كه گفتني باشد......
سكوت سرشار از ناگفته هاست........
(1391 دي 19، 13:44)darling نوشته است: سلام
قبل از اینکه با کانون آشنا بشم یادمه موقعی هایی که خ.ا میکردم همش میگفتم این دیگه آخرین باره ک .... با اینکه نمیدونستم گناه کبیره اس ولی چون بعدش افسردگی و یه حس پشیمونی بهم دست میداد دوست داشتم بزارمش کنار ولی مگه میشد؟؟!!! تا یکم اعصابم خورد میشد یا اینکه دلم میگرفت یا کلا فشارای روحیو عصبی بهم وارد میشد خ.ا میکردم ولی نه مثه ماسا جان ماهی یه بار؛من هفته ای 3-4 بار انجام میدادم اونم وقتی خیلی کوچیک بودم 9یا10ساله بودم شروع کردم ....
(1391 دي 19، 23:27)امیرحسین خان نوشته است: بچه ها اعصابم خیلی خورده
حالم خرابه
بس که کانون نمیام
خیلی دوست دارم اینجا رو، واسه همین از نیومدن حالم خراب می شه
خب من کامپیوترم رو به دید بقیه ست تا در باز شه، که اکثر اوقات بازه، هر کس نگاه کنه می بینه مانیتور رو، ممکنه متوجه شن که کجام
فکرش رو بکنید
تو شبی که بعد مدت هـــــــــــا یک ماهه می شم
اینجوره حالم