امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سها خانوم من که نفهمیدم این عربیه چیه معنیش 4fvfcja ولی خیلی خوشحالم از اینکه دوباره میبینمتون Khansariha (8)

اینجوری میرفتین حلالتون نمیکردما 42

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
شما هميشه با عربي حرف زدن من مشكل داشتين..4fvfcja

و خدا سرج را آفريد:

و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالى كه با وى راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم
(۵۲-المريم)






منم نرفتم ك!1276746pa51mbeg8j53258zu2qvp1d9v



در پناه خدا..
ياعلي.1
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

53 خدا تو قرن میگه :


لم تکفرون بآیات الله


اصلا غیر مستقیم نداریم همه اش مستقیمه  . فکر کنی غیر مستقیم داریم شرکه و ناشی از برداشت ما  .


خدا رو میشه دید زیباست بالاتر از زیبایی کل
خدا توی حرکت و جریانه
خدا توی نگاه محبت آمیز ما به مادرمونه
خدا  توی جایی نیست بیرون از جایی هم نیست .
همه پیام رسان خدان و رسول و همین طور امین خدا برای رسوندن منظور شما به خدا



ادب شما نور خداست
دست چشم پاها خورشید همه تنمون

هرکی رسول خدا رو اذیت کرده خدا رو اذیت کرده

هر کی امام زمان رو راضی کنه خدا رو راضی کرده


عالم نور امام زمانه

در و دیوار به خدا مستقیم نگاه کردنشون مستقیم نظر به خداست  .اگه ما دو تاشون نکنیم .

غیر خدا نیست و پوچه اصلا غیر مستقیم نداریم

هر جا خدا هست اسماش هستند و ایاتش  با اون آیات میشه توی خدا غرق شد خدا رو لمس کرد و حس کرد .

این که سفارش میکنم ماه رجب ماه خداست پس خوب زندگی کن


یعنی دقیقا با همین ها غرق خدا شو . راسخون فی العلم  یعنی برو تا تهش توی کار توی لذت خوردن منتها به نور خدا .

لم تکفرون بآیات الله ...


هر لحظه گناهمون دقیقا بخاطر این فکر ماست ....که یه حالت کفری توی اون آیه نسبت به خدا پیدا میکنیم ...


همون لحظه هست که گم میکنیم ....

عالم خدا زیباست .. اون لحظه فکر شلوغ ..خیالات ... بدبینی .. ندیدن نعمت ها قشنگی ها و زیبایی هاش باعث میشه خدا رو توی این آیات نبینیم ..


لم تکفرون بآیات الله  

فبای الائ ربکما تکذبان


ما می ارزیم


خدا دوستمون داره


زندگی زیباست


روحیه من مهمه



خدا خیرم رو می خواد


خدا میخواد من از زندگیم صفا کنم


میخواد خوش باشم


میخواد آرامش داشته باشم



خدا به من اخلاص داره


صادقانه من رو دوست داره


بم عشق داره


توجه داره


زیر نظرش هستم ولی نگاهش از سر عشقه

از سر لطفه

میخواد بکشه بالا


هیچی توی زیباییش  کم نذاشته



در لحظه گناه من یادم میره

کور میشم


میدونم ها ولی نگاه نمیکنم


چشمم رو میپوشونم



یه اتفاقی میافته و شاید بلد نیستم خوب خدا رو ببینم


حتما نیاز دارم این تکنیک های درک و مس و چشیدن آیاتش رو یاد بگیرم

تا لب ریز باشم از خدا و نورش


اونوقت کفر و غفلت برام اتفاق نم افته .

میگه قرآن قسم به ستارگان که قسم بزرگیه اگه بدونین

لا یمسه الا المطهرون ...

یعنی بعد گناهم نا پاکی باعث میشه خوب آیات خدا رو نتونم توی زندگیم لمس کنم


و با اون ها نتونم خدا رو ببینم


اون  ها نیستن مستقیم تجلیات خدا هستند


بخدا خداست اسماش رو بگیر و برو جلو

مخصوصا توی خودمون


گاهی به خودون میگیم آفرین مغرورانه اش رو نمیگم اون آفرین پاککه رو میگم این کیه فکر میکنی

کیه که گاهی نورش میاد و ما رو نگران اوضاعمون میکنه نگرانی سازنده تلنگر اساسی

الهامی که توش گمیم ولی یه لحظه پیدا میکنیم


یا نسیمی که یهو حال رو ب میگردونه



بعد گناه یکمی این فکر و دل ما آلوده میشه و چون غیر صاف میشه یکم حال و روزمون تا چند روز بعدش خوب نیست

ولی کیه که بعدش بمون فرصت میده از نورش این ها یکم پایین تر میرن و ما باز به نور خدا آرامش و رضایت و پیشروی در زندگی رو میتونیم بچشیم ...


بعد چند روز حوصله مون بر میگرده امید میاد و بیشتر میتونیم توی زمان توی فکر توی درس پیش بریم


همه این ها خدا بوده و کرده ...حقیقت و کار و اراده اش رو خوب ببینیم


مخصوصا توی خودمون


خداست که من رو بلند میکنه برای نماز


بعدش با نور سلامتی و حفظ حیاتش سر زنده بلند میشم

اکسیژن و هوای پاک عالی صبح

خدا اینجا نیست ؟
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
هر جا اسمای خدا وامام زمان هست میشه اون ها رو چشید و باشون بود . متاسفانه بلد نیسیم و تمرینمون کمه :

اسلام علیک فی لیل اذا یغشی و انهار اذا تجلی
یلج لیل فی النهار و یلج انهار فی الیل

خداست لحظه های شب و لحظه ای روز وقت غروب و طلوع میشه دیدشون و حسشون کرد .


حضوری و لمسی با چشم باطن و ظاهر و عقل و رو ح با تمام هستیمون نتونیم لمس کنیم و بچشیم یه جا دریافتمون کم میشه ها


خدا گاهی طعم چای میده

یا طعم میوه

گاهی بوی کتاب


و گاهی توی دویدن

توی درس خوندن


هر جا اسم رحم خدا ..صفا .. آرامش .... حرکت .. امانتداری .. عشق .. وفای بعهد ..هر جا سلامتی

هر جا زیبایی باشه

هر جا حیرت باشه  

و هر جا عظمت باشه


مثل برگ گل

مثل خودن چای

مثل سرزندگی من وقت صبح

مثل پیاده روی من

مثل اومدن به کانون  اگه صفا و خیر و صلاح من باشه  البته نه وقت هایی که تمرکز و فکرم رو مثلا بخواد شلوغ کنه که نتونم درست بقیه تجلیات و عشق های خدا رو درک کنم


خلاصه کاری کنیم که از عشق خدت و درکش عقب نیافتیم .


نکنه این روز ها رو قشنگ و جدی نبینم یا نکه برای خودم ارزش ی قاءل نشم یا یا گناه کنم اونوقت از درک عشق خدا عقب می افتم چون من همش دنبال اینم و اینطور بشه بدجور صفا و عشق و زیبایی زندگی رو از دست میدم .


بخدا همون چایی خوردن من خوب خوردن عالی خوابیدن با عشق صحبت کردن همین لذت ها و کارها  رو من توی زندگی احتیاج دارم

بخدا این کار ها ارزش دارن

نگین شیک بودن یا لذت گلدون خونه رو بردن کار کم ارزشیه . بی نهایت ارزش داره حتی با چیزی قابل مقایسه نییست ما خودمون هم بی نهایت می ارزیم و ارزش داریم .. اینها تو آیات قرآن خوابیدن و معانیشون هست . هر لحظه عمر و فکرمون هر کار به ظاهر کو چیکمون میتونه حس و لمس قرآن و نور خدا باشه . توحید باشه ..سید هاشم حداد عارف کامل و بی بدیل عصر میگفت عالم همه اش مکاشفه است ...
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
بچه ها تو رو خدا کمکم کنید اراده و قدرتمو جلوی خودارضایی از دست دادم
دیگه روم نمیشه بیام تو کانونو و بگم شکستم بعد از هر شکست به خودم میگم بذار یه 20 روزی پاک باشی و بعد بری اعلام پاکی کنی 
ولی 20 روز که هیچی 3 روزم دووم نمیارم
سال گذشته این قدرتو به دست آورده بودم و بین شکستام خیلی فاصله افتاده بود ولی حالا نمی دونم چرا اینجوری شدم 
هم خودم دارم خرد میشم و هم زندگیمو 

حالم واقعا بده
[تصویر:  05_blue.png]
لعنت الله علی قوم الظالمین ...
دل آسمون هم گرفت  ...


شباتون نورانی... 53
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
چرا فکر می کنید دل اسمون گرفته
بارون رحمت خداست و شادی
چرا تعبیر منفی می کنید؟
هیچ وقت قضاوت نکنیم که کدوم بارون خوب و کدوم بد

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  ec51f6eb240f.png]
(1392 ارديبهشت 31، 21:49)Mojтaba ρiloт نوشته است: لعنت الله علی قوم الظالمین ...
دل آسمون هم گرفت  ...


شباتون نورانی... 53
داداش تا بوده همین بوده ....
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
سلام

امروز دلمان حسابی گرفته بود خیلی و چند مرتبه ای هم به سرمان زد

گاهی افکار چندتایی باهم هجوم میارن و اونقدر زیاد میشن که نمیدونی به کدومش فکر کنی و غصه کدومشو بخوری

یکیش هم این داستانه

پسر بچه 17 ساله بودم که پدرم فوت کرد دیپلممو که گرفتم  رفتم پیش یکی از اشنایان نزدیک سرکار. 18 سالم بود گفته بود بیا عصای دستم میشی و.. تو سنی که همه دنبال عشق و حال و تفریح و کوه و روم به دیوار (دختر بازی بودن) من رفتم پیشش سرکار گفته بود بیا سرپرست کارگاه میشی کاری میکنم که اینده ات تضمین باشه و کلی باغ سرخ و سفید

اما داخلش کارگری بود اسما سرپرست اون کارگاه ساختمانی بودم ولی رسما کارگری میکردم

پولمو هم میگفت پیشم باشه پس انداز میکنم برات و اخر هر پروژه  پولتو میدم بهت ( هر پروژه نزدیک دو سال طول میکشید)

دوسال اول به کارگری گذشت سنگ . کچ   سیمان اجر ماسه بیل بزن و.. با لباس خاکی برو خونه. ادم سر به زیر و کم توقع تو سرتم میزدن صدات در نمیومد.( با حقوق ماهی 100 تومن سال 87) از سنگ هم قوی تر انگار هیچی جلوتو نمیگرفت هیچ مشکلی خم به ابروم نمیاورد شایدم از سادگی بود . تا خواستن مارو بیمه کنن برای بیمه نیاز به عکس بود از بدن از بدن عکس گررفتن دیدم اسپاندیلوزیزیس دارم ( نوعی از جابجایی مهره کمر) دکتر گفت دیگه فعالیت بدنی موقوف اما بازم انجام میدادم
(بماند که پیگیر شدم و معافیتمو گرفتم )بعد از دوسال گفتن دیگه کار بدنی نکن بیا و سرپرست اینجا باش(اینجا کنکور دادم و فوق دیپلم دانشگاه قبول شدم هم کار کردم و هم درس خوندم)

با هزار جور ادم سر و کار داشتم از کراکی  و مشروب خور گرفته تا لات و بی سرو پا تا ادم بامرام و افراد خوب .. پروژه اول و دوم تموم شد و پولی دریافت نشد گفتن همه رو بفروشیم پولتو میدیم فروختن گفتن که با پولش فلان جا کار شروع کردیم ی سودی بکنیم و پولتو بهت میدیم

چهار سال گذشته بود و من شدم 22 ساله

نه ماه ی پروژه بازسازی بودم وسطاش ی پروژه بزرگ گرفتن گفتن تو بیا باش سرپرست اینجا
(اینجا برای فوق دیپلم به لیسانس شرکت کردمو و قبول شدم و ادامه تحصیل دادم)

رفتم اونجا نه ماهی سرپرست بودم بهشون گفتم که اوضاع من اینجوری سه روز در هفته دانشگاهم میخواید حقوقمو کم کنید میخواید یکی دیگه رو بیارید جای من گفتن نه تو کارت خوبه با همین شرایط قبوله بعد از مدتی شریک صاحب کارم زد زیر حرفش و گفت که اینجوری نمیشه کار کرد و دست رو قران گذاشت و قسم دروغ خورد که من چنین حرفی نزدم. منم دیگه پیششون نرفتم  (دی ماه پارسال همون موقع ها که مادرم بیمارستان بستری شده بود) (صاحب کارم گفت کار بعدی که شروع کردم ازین جدا میشم و دوباره میارمت پیشخودم)

گفتن که طلبتو میدیم هی به تعویق افتاد گفتن اون کار بازسازی رو بفروشن پولتو میدیم اونم تازه بعد از 6 ماه از حرفشون فروخته شد هفته قبل . و هی امروز فردا که فردا امتحان داری باشه پس فردا. من خودم میگفتم بابا من مشکلی ندارم بیاید حساب کتاب بهونه های مختلف یک هفته من  امروز فردا شدم امروز هم اومده میگه اخر ماهه بانک ها پول نمیدن بعدش اومد میگه که فعلا نصف طلبتو میدیم بقیه اشو بعدا میدیم ما سر این پروژه سود نکردیم (ماشین زیر پاشو عوض کرده طلب ادمو میخوان بدن زورشون میاد..)

نه ماهی که تو پروژه بازسازی بودمو گفتن که حقوقش هیچی به هیچی 

تو سرما و گرما بارون و افتاب همه جور کار کردم از جور کردن مصالح تا کارای بانکیشون از جون مایه گذاشتم و حتی ی مقطعی یادمه یک سال تمام بدون تعطیلی حتی جمعه ها سرکار بودم و فکر اینکه ایا این چندرغاز پول که الان میخوان بدن ارزش همون موقع رو داره؟ نصف چیزی که فکر میکردم هم دستمو نمیگیره بعد از 5 سال کار

ترحم و دلداری و جلب توجه نمیخوام از سمت هیچ کسی فقط برای ی مقدار خالی شدن بود

 سرکار هزارتا خاطرات شیرین هم داشت کنارش اما امشب نیمه خالی رو یکم نگاه کردم

واقعا ببخشید بابت درد دل چون عادت ندارم بهش

تو دلم مونده بود و این فقط یک قسمت کوچیکی هست از افکار داخل ذهنم

اون یکی هم که بابتش امروز دلم گرفته بود هیچی نگم بهتره..
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام

( من عمل صالحا من ذكر أو أنثى وهو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة ولنجزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون ( 97 -النحل) )
هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزه‏اى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد

و

فاستجاب لهم ربهم أني لا أضيع عمل عامل منكم
پس، پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [و فرمود كه:] من عملِ هيچ صاحب عملى از شما را،تباه نميكنم

هذا وعد من الله تعالى!!!53258zu2qvp1d9v

ياعلي.53
_____________
كار و زحمت مصداق كار صالحه..1
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

داداش علیرضا ... 
اینقدر که ما از فامیل ضربه و رکب خوردیم از دشمن نخوردیم 
منظورم از فامیل آشناست
به هرحال وضع این جور نمیمونه ... 
و اونی که حق بخوره تو این دنیا و آخرت جواب میده
اونم نونه حلال !
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
دنيا عجب جاييست!!!

الان داشتم پستاي قديمي خودمو مي خوندم... خاطرات زنده شد...

هــــــــــــــــي...

كاش مي شد برگردم به همون ده يازده ماه پيش كه اون پستا رو نوشته بودم...

تو اون روزا گرچه به تعداد موهاي سرم مي شكستم ولي شرايط روحيم خيلي خوب بود... حداقل از الان بهتر بود... از الاني كه با دو ماه پاكي احساس پوچي مي كنم...

دلم برا همون آدمي كه تو اون روزا اون پستا رو نوشته بود تنگ شده...

رامتين، تو اين ده يازده ماه چه بودي و چه شدي... خيلي فرق كردي... اون موقع مي خواستي ترك كني... به خاطر خودت... به خاطر آرمان هايت... به خاطر آرزوهايت...
تقصير خودتم نيست... اين دنياي لعنتي مقصر اصليه...
اون موقع آرزوت بود 30 روز پاك باشي...
اون موقع همين كه تعداد روزاي پاكيت به 50 روز رسيد مي خواستي از خوشحالي بال دربياري... پيش خودت مي گفتي: «من چقد تغيير كردم. دنيا چقد بدون خ.ا قشنگه.»... الان چي؟

گاه به اين فكر مي كنم كه: اگه خدا به ما اين اختيارو داده بود كه زندگي كنيم يا نه! چقد عادلانه بود.

اين جمله ي بالا رو قبلا هم گفتم ولي واقعيتيه كه هيچ وقت از ذهنم بيرون نميره...

الان دارم اون آهنگ گوگوش رو گوش ميدم كه ميگه:

دلم تنگه براي گريه كردن * * * كجاست مادر كجاست گهواره ي من؟
همون گهواره اي كه خاطرم نيست * * * همون امنيت حقيقي و راست
همون جايي كه شاهزاده ي قصه * * * هميشه دختر فقيرو مي خواست

يه تاثير عجيبي اين آهنگ داره رو من ميذاره.

يكي از پستا كه توي ماه رمضون نوشته بودم منو ياد ماه رمضون پارسال انداخت... چه روزاي شيريني بود... يادش بخير...

اما واقعيت اينه كه تو اين چند ماه چيزايي به سرم اومد كه منو از نظر روحي شكست... هرچي هم جلو ميرم و روزا رو مي گذرونم بدتر ميشه...

آخيش... اينا رو نوشتم قدري خالي شدم.
امشب دلم گرفته بود.
[تصویر:  05_blue.png]
خدا جون چرا نمیشه ما مثل آدم زندگی کنیم ؟
یک اینترنت کله دلخوشی زندگیم ـه(چه قدر کم توقع) که اونم با لطف پدرانه برخی داره ازم سلب میشه
واقعا برای خودم متاسفم 
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
داداش علیرضا همه ی ما به نوعی از فامیل بد دیدیم
یه استاد دارم میگه الا آدم اگه 2-3تا دوست دعوت کنه واسه مراسمش،خیلی بهتره تا اینکه فامیل دعوت کنه
هزراتا حرف و حدیث میزنن......
تا بوده از فامیل بد دیدم زیرآبمو زدن جلوی هرکسی حتی جلوی پدرومادرم..........
بیخیال چوب خدا صدا نداره
خدا ج کار اونا و زحمتای شما رو میده
صبور باشید
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

اشتباه کردم1276746pa51mbeg8j

یه کارایی باید میکردمو نکردم،
یه کاراییم نباید که کردم
الان موندم ازین حس
حس دو دلی
حسی که با حس دیروزو پریروزو پس پریروز و... چند ماه پیش فرق داره
حسی که همین امروز صبح تغییر کرد
گاهی اینقد زود فروکش میکنه و گاهی اوونقد شعله ور که دامن گیرش میشم
آب رو آتیش
با یه تلنگر
تلنگر کوچیک برا من و بزرگ برا صاحبش
تلنگری که مسبب اوون الان حس این چند ماهه منو داره، نکنه اوونم چند ماه، دو دل باشه،
دو دلی، بالاتکلیفی، ندونم کاری، رو هوا موندن، اینا بدترین حس ها هستن،
تجربش خیلی بده حتی برا یه روز،
چه برسه به ماه ها،
شدتش کم و زیاد میشه، گاهی یه طرف میره گاهی یه طرفه دیگه، دو مسیر، دو انتخاب مستقل، داشتن یا نداشتن
این حس مزخرف اینقد طاقتمو زیاد کرده تو این چند ماهه، اینقد من صبور شدم، ولی بدترین حسه جهانه
بدترین حسه که میخوام هرچه زودتر از جلو چشام خفه شه
یا اینوری یا اوونوری1276746pa51mbeg8j
  یک بار برای همیشه ترک خواهم کرد  


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان