امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1392 دي 10، 22:34)mahsa20 نوشته است:
(1392 دي 10، 2:42)آرشام نوشته است:
(1392 دي 9، 22:28)ساحل نوشته است: بقول تو خدا هم که جوابتو نمیده!
قرآن رو هم وا میکنی میبینی چیزی که آرومت کنه نیست توش
حافظ هم که اصلا یک چیز دیگه میگه!
چکار میشه کرد
حتی گریه و شیون هم ارومت نمیکنه
دیگه اونجاست چقدر صبوری کنی و خودت چه راه حلی رو بذارید جلو راهت!
22
یه جورایی عهد کرده بودم تو درددلها پست ندم. نشد.

این حس رو اونقدر تو عمرم تجربه کردم که حد نداره...
اصلا گاهی از خدا میپرسم: خدا جون این همه قدرت داری! این همه زور و جلال! یعنی نمی‌تونی یه جوری بهم بفهمونی الان باید چه خاکی تو سرم کنم؟!
قرآن رو باز میکنم: بهشت... جهنم... شرک.. نفاق... کفر... انفاق... جهاد...
حافظ که عاشقه! همین! هیچی دیگه نمی‌تونم در موردش بگم.
نوشتن هم اینجوریه که آخرش یه متنی میشه که معلوم نیس از کجا شروع شده به کجا رفته! میرسم به یه جاییش که دیگه نمیخوام بنویسم و همه چیز همینطور میمونه رو هوا.

این موقع ها تنها کسی که حرف حساب میزنه قرص خوابه.

یعنی دو ماه پیش به این امید اومده بودم کانون که اینجا حرفی بزنم...
نگفتم! اما...
بهتر شدم! دست کم دوروبره 2 ماهه که پاکم.

اونروز آبجی باران توی پرسش از شما پاسخ از ما گفته بودن وقتایی که از همه طرف به آدم فشار میاد چی کار کنیم.
منم راه حلی که این مدت رو پی گرفتم گفتم...

فرار.

کلا یه مدته دارم فرار میکنم.
حتی از خ.ا هم دارم فرار میکنم! یعنی یه جوری هستم که فکر میکنم انگار وجود نداره! همین! اصلا فکر بدی که بیاد بهش میگم: تو وجود نداری!! برو به جهنم لعنتی ایکبیر!

بقیه‌ی زندگی هم همینه... یه جور فراری که داره همینطوری کش پیدا میکنه.
نمیدونم به کجا میرسه.
فقط میدونم یه سری چیزا اون پشت سر هست که درست نیستن! ولی من نمیخوام بهشون فکر کنم!
خودمو میزنم به اون راه و فقط بدو بدو میرم جلو...

نه آینده...
نه گذشته...
فقط میدوم و فقط صدای نفس نفس زدنم رو میشنوم و اگه هیچ چیزی هیچ جای دنیا سر جاش نباشه مهم نیست.
سلام

ببخشید دلم نیومد نگم

شاید حرف شما از دلتنگی های دلتون
و تو حرفاتون قران مظلوم واقع شدههههههه1276746pa51mbeg8j

خودمون کم کاری میکنیم در شناخت قران و بعد ازش گله هم داریم

قران فقط برای خواندن نیامده
یه کم فراتر بهش نگاه کنیم حتما ازش تو زندگی انس میگیریم

معلوم که قران روی طاقچه و برای رو خوانی هدایت نمیکنه1276746pa51mbeg8j
شما بد متوجه منظورمون شدید
منظور من و آقا آرشام و رکسانا یک چیز دیگه است
وگرنه مطمئن باشید صرفا از روی تعصب و مسلمان بودنم نمیگم من عاشق قرآنم
از خوندنش لذت میبرم وقتی می خونم به معجزه بودنش ایمانم دو چندان برابر میشه

منظور ما اینکه یک موقعهایی دنبال جوابیم سرگردانیم به هر راه میزنیم تا به آرامش برسیم یکجوری به جواب برسیم نمیشه
بیشتر توضیح بدهم؟!
یعنی واقعا واسه شما پیش نیومده
یک لحظه حیرون بشی ندونی چکار کنی و دنبال یک چیزی باشی که آرومت کنه
قرآن باز کنی یک صفحه اش رو شانسی بخونیش شاید یک آیه ای باشه آرومت کنه
یا فال حافظ میگیری؟
نشده؟!
واضح داریم صحبت میکنیم ولی مسلما کفر نمیگیم و سپاسگزار خداوند هم هستیم!
میبینی اینجوری میشه دیگه آقا آرشام میگه دوست ندارم اینجا پست بزنم چون هیچکس منظور اون یکی دیگر رو متوجه نمیشه....
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
چرا ساحل من میفهمم

به نظرم منظور مهسا اینکه اگه بیشتر باهاش دوست باشیم بیشتر سراغش بریم تو اون لحظه هایی که میگی حرفش و بهتر میفهمیم 

چون مسئله همیشه اینکه ما نمیتونیم نشونه ها رو ببینیم 1

یه وقتایی شده با دوستت که خیلی صمیمی هستی نیاز به حرف زدنم نداری..با نگاه با هم حرف میزنین 

البته من با تفسیر خودم موافقم Khansariha (46)
خوشا باران و وصف بی مثالش
(1392 دي 10، 22:48)ساحل نوشته است:
(1392 دي 10، 22:34)mahsa20 نوشته است:
(1392 دي 10، 2:42)آرشام نوشته است:
(1392 دي 9، 22:28)ساحل نوشته است: بقول تو خدا هم که جوابتو نمیده!
قرآن رو هم وا میکنی میبینی چیزی که آرومت کنه نیست توش
حافظ هم که اصلا یک چیز دیگه میگه!
چکار میشه کرد
حتی گریه و شیون هم ارومت نمیکنه
دیگه اونجاست چقدر صبوری کنی و خودت چه راه حلی رو بذارید جلو راهت!
22
یه جورایی عهد کرده بودم تو درددلها پست ندم. نشد.

این حس رو اونقدر تو عمرم تجربه کردم که حد نداره...
اصلا گاهی از خدا میپرسم: خدا جون این همه قدرت داری! این همه زور و جلال! یعنی نمی‌تونی یه جوری بهم بفهمونی الان باید چه خاکی تو سرم کنم؟!
قرآن رو باز میکنم: بهشت... جهنم... شرک.. نفاق... کفر... انفاق... جهاد...
حافظ که عاشقه! همین! هیچی دیگه نمی‌تونم در موردش بگم.
نوشتن هم اینجوریه که آخرش یه متنی میشه که معلوم نیس از کجا شروع شده به کجا رفته! میرسم به یه جاییش که دیگه نمیخوام بنویسم و همه چیز همینطور میمونه رو هوا.

این موقع ها تنها کسی که حرف حساب میزنه قرص خوابه.

یعنی دو ماه پیش به این امید اومده بودم کانون که اینجا حرفی بزنم...
نگفتم! اما...
بهتر شدم! دست کم دوروبره 2 ماهه که پاکم.

اونروز آبجی باران توی پرسش از شما پاسخ از ما گفته بودن وقتایی که از همه طرف به آدم فشار میاد چی کار کنیم.
منم راه حلی که این مدت رو پی گرفتم گفتم...

فرار.

کلا یه مدته دارم فرار میکنم.
حتی از خ.ا هم دارم فرار میکنم! یعنی یه جوری هستم که فکر میکنم انگار وجود نداره! همین! اصلا فکر بدی که بیاد بهش میگم: تو وجود نداری!! برو به جهنم لعنتی ایکبیر!

بقیه‌ی زندگی هم همینه... یه جور فراری که داره همینطوری کش پیدا میکنه.
نمیدونم به کجا میرسه.
فقط میدونم یه سری چیزا اون پشت سر هست که درست نیستن! ولی من نمیخوام بهشون فکر کنم!
خودمو میزنم به اون راه و فقط بدو بدو میرم جلو...

نه آینده...
نه گذشته...
فقط میدوم و فقط صدای نفس نفس زدنم رو میشنوم و اگه هیچ چیزی هیچ جای دنیا سر جاش نباشه مهم نیست.
سلام

ببخشید دلم نیومد نگم

شاید حرف شما از دلتنگی های دلتون
و تو حرفاتون قران مظلوم واقع شدههههههه1276746pa51mbeg8j

خودمون کم کاری میکنیم در شناخت قران و بعد ازش گله هم داریم

قران فقط برای خواندن نیامده
یه کم فراتر بهش نگاه کنیم حتما ازش تو زندگی انس میگیریم

معلوم که قران روی طاقچه و برای رو خوانی هدایت نمیکنه1276746pa51mbeg8j
شما بد متوجه منظورمون شدید
منظور من و آقا آرشام و رکسانا یک چیز دیگه است
وگرنه مطمئن باشید صرفا از روی تعصب و مسلمان بودنم نمیگم من عاشق قرآنم
از خوندنش لذت میبرم وقتی می خونم به معجزه بودنش ایمانم دو چندان برابر میشه

منظور ما اینکه یک موقعهایی دنبال جوابیم سرگردانیم به هر راه میزنیم تا به آرامش برسیم یکجوری به جواب برسیم نمیشه
بیشتر توضیح بدهم؟!
یعنی واقعا واسه شما پیش نیومده
یک لحظه حیرون بشی ندونی چکار کنی و دنبال یک چیزی باشی که آرومت کنه
قرآن باز کنی یک صفحه اش رو شانسی بخونیش شاید یک آیه ای باشه آرومت کنه
یا فال حافظ میگیری؟
نشده؟!
واضح داریم صحبت میکنیم ولی مسلما کفر نمیگیم و سپاسگزار خداوند هم هستیم!
میبینی اینجوری میشه دیگه آقا آرشام میگه دوست ندارم اینجا پست بزنم چون هیچکس منظور اون یکی دیگر رو متوجه نمیشه....
نه عزیز من متوجه منظورت شدم
واسه راهنمایی گفتم که باید بیشتر تو متن قران توجه کنیم تا بیشتر ازش فیض بگیریم
ببخش من قصد ندارم دلتو نا اروم کنم
اصلا مخاطبم خودم بودمcheshmak

(1392 دي 10، 23:00)باران.. نوشته است: چرا ساحل من میفهمم

به نظرم منظور مهسا اینکه اگه بیشتر باهاش دوست باشیم بیشتر سراغش بریم تو اون لحظه هایی که میگی حرفش و بهتر میفهمیم 

چون مسئله همیشه اینکه ما نمیتونیم نشونه ها رو ببینیم 1

یه وقتایی شده با دوستت که خیلی صمیمی هستی نیاز به حرف زدنم نداری..با نگاه با هم حرف میزنین 

البته من با تفسیر خودم موافقم Khansariha (46)
مرسی
حرف دل ما را زدی
قربانت ابجی

من خودم تا چند وقت پیش انس و محبت به قران داشتم اما نمیفهمیدمش
از وقتی سعی کردم بهش نزدیک بشم ارام ارام دارم ازش کسب فیض میکنم

قبلا فقط از صوت و اهنگش لذت میبردم

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  ec51f6eb240f.png]
خدااااااا

چرا این شکنجه چارساله تموم نمی شه
(1392 دي 11، 2:02)امیرحسین خان نوشته است: غیر از اینه که اگه خدا بخواد، شما یک شبه ممکنه یهو اتفاقی بیوفته براتون که به بالاترین مقام های این دنیایی و اون دنیایی برسید؟!
پس وقتی اینجوریه، چرا ناراحت باشید؟
فقط سعی کنید خودش رو داشته باشید...
اون دیگه همه چی رو ردیف می کنه

خدامون خیلی مهربونه داداش...
تجربه یک دفعه همه چیز عوض شدن رو دارم.البته برعکسش رو هم در نظر بگیرید اینکه یک شبه همه چیزتو از دست بدی
امیر حسین داداش شعار نده وجدانی...
پس چرا کانون ترک دروغ یا غیبت یا دو دره بازی نداریم...اینا مگه از خ.ا جرمش شدیدتر نیست؟
تعارف که نداریم اگه عوارض روحی و جسمی مشهود نداشت خیلیها از جمله من به فرک ترک نمی افتادیم همونطور که فکر ترک خیلی دیگه از گناهان نیستیم...مثه دروغگویی و غیبت همش میگفتیم این کار زشته و در ظاهر برائت میجستیم بعد هر روز ادامه ش میدادیم...
حالا خدا کجایه داستان ترک خ.ا هستش من نمیدونم؟ما سعی کردیم به خدا نزدیکتر بشیم؟یا از ترس عوارضی که داره میخوایم ترک کنیم؟
کاملا با دوستان قبلی موافقم...هر چر انرژی داشتیم داریم صرف این لعنتی میکنیم....
ما ترک میکنیم چون چاره ای جز ترک نیست رفیق303
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
آره اقای همساده
نه میشه باهش زندگی کرد نه میشه ترک

ولی من اقرار میکنم از وقتی سعی در ترک خ ا کردم به خدا نزدیک تر شدم

شاید غلطه فکرم اگر غلطه بگید


ولی خیلی وقتا که وسوسه ها میان به خدا پناه میبرم گاهی برای اینکه برن سعی میکنم نمازامو بخونم که وسوسه ها نیان
قرران میخونم که وسوسه نشم یا اگر وسوسه بودم بره


نمی دونم اینا هم واسه خدا قبوله یا نه؟ولی یعنی ممکنه با این همه زمین خوردن با وجودی که خودش گفته نگاهتون نمی کنم این چهار تا نماز و قران مغرضانه قبول هست یا نه


ولی اگر دل کل بخوای حساب کنی هنوزم هدفم خدا نیست! استغفرالله خدا برام یه وسیله است تا از شر خود... خلاص شم!
شاید اصلا این خودش یه جور کفر باشه

[تصویر:  nasimhayat.png]
خدایا بهش بگو بره گم شه من میخوام درس بخونم
خدایا کمکم کن
پناهم بده

[تصویر:  nasimhayat.png]
اجی..مجی..
لاترجی...

رفت .

می تی برو سر درست53
خوشا باران و وصف بی مثالش
اتفاقا رفت
اومدم بگم رفت
Khansariha (46)Smiley-face-thumb
مرسی از همه

[تصویر:  nasimhayat.png]
به خودم نگاه می کنم خودمو میبینم که خیلی تو منجلاب خودارضایی فرو رفتم. خودمو می بینم که تنهام خودمو می بینم که همش امواج منفی از خودش منتشر میکنه. خودمو  میبینم پوچ و بی ارزش که از شروع زندگیم بی ارزش بوده. خیلی چیز ها بی ارزش بوده. نیومدم بگم که چرا بعد چند روز خوب واقعا خوب که داشتم دوباره همه اون روزا رو پر پر کردم. اومدم بگم چرا من؟ چرا من هیچ قدرتی تو وجودم ندارم. چرا من حتی نمی تونم تو خودم تغییری بدم چه برسه که تو زندگی بقیه تغییری بدم.چراها خیلی زیاده اما خیلی وقت ها این چرایی ها یادم می رود یادم می رود که تو چه موقعیتی هستم. یادم میرود که  چند ساله که گرفتارم یادم می رود که نسبت به بقبه خیلی از محرومیت برخوردارم یادم میرود عرضه ی هیچ کاری رو ندارم و تو هر کاری تنبلی میکنم. مثل همیشه باید بله هی مطلب از وجودم بنویسم و بعد بگم خدایا توبه و شروعی دوباره داشته باشم. و بعد چند روز دوباره با یه گیج بازی و نفهمی دوباره  تا ته این عمل  رو برم و این شده یه چرخه که هی تکرار میشه و من هیچ کاری نمیتونم بکنم. نه من اینو نمی خوام . من چیزهای دیگه ای میخوام. من میخوام ادم فعالی باشم. من میخوانم وقتم حروم نشه. من میخوام موفق باشم من میخوام با یکی درد و دل کنم من میخوام تنها نباشم. نه اینکه پای دم و دستگاه شیطان بشینم ( قیلتر شکن و فیلم ) و هی خ ا.ی کنم و هی از خودم و از وجودم به شیطان  به بدی ها واگذار کنم. خسته شدم از خودم هی میگم کاش بخوابم و اصلا بیدار نشم. تا ابد بخوابم و چیزی رو متوجه نشم.افسوس که بیهوده است و باید زندگی کرد و جزء خودم کسی هم نیست به دادم برسه ( بحث خدا جدا هستش). بگم میتونم به اونم شک کردم.

[sub]کریم:
سلام، یه ویرایش جزئی در کلمه "قیلتر شکن" انجام دادم تا سیستم قیلتر بهش گیر نده. ممنون[/sub]

مهم این نیست  که فقط روزای ترک رو بشماری و هی به خودت فشار و استرس وارد کنی. مهم اینه که اون روز علارغم همه کمی ها کاستی ها و ..... روز شادی واسه تو باشه.
الان یه لحظه اوضع ام اورژانسی شده بود
اين ذکر به دادم رسید:
استغفرالله ربی و اتوب الیه
شکرت خدا
[تصویر:  wp4003454.jpg]
من چم شده دوبارهه؟؟!يك ماه از وقتى كه نبايد ميومدم گذشت،يعنى چه عرض كنم..اصلا چجوري گذشت؟!
و يك سال و هفت ماه از زمان ورود

ديگه هرچى اومدم بنويسم هي پاك كردم.. همين..
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
سلام دوستان

به این سایت سر بزنید و فایل های صوتی رو داتلود کتید قول میدم طرز فکرتون نسبت به خدا  - بهشت و جهنم عوض بشه

http://bidarbash.net
یک روز یک ملافه سفید پایان می دهد ...
به من ..
به بازیگوشی هایم ..
به خنده های بلندم ..
به مسخره بازیهایم...

روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند :

دیوانه دلمان برای مسخره بازیهایت تنگ شده ..
آقا کلاغ به دردت نمیخوره؟؟؟



با ذوق و شوق آمدم حضرت رئوف

فکری به حال رنگ سیاه پر م کنی

زشتم قبول, بچه ی آهو که نیستم

باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی

1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
خوشا باران و وصف بی مثالش


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان