امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

میخوام یه چیزی از خودم بگم ولی این قسمت از شعر حافظ حرف دلمو قشنگتر میگه


روزي اگر غمي رسدت تنگدل مباش

رو شکر کن مبادا که از بد، بدتر شود

اي دل صبور باش و غم مخور که عاقبت

اين شام، صبح گردد و اين شب، سحر شود

صبر و ظفر هر دو دوستان قديم اند

بر اثر صبر، نوبت ظفر آيد

نه هر درخت تحمل کند جفاي خزان

غلام همت سروم که اين قدم دارد
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

کاش زندگی واقعی هم مثل این سریالا بود
همه چی خوب و خوش بود 
کاش همیشه تو همین توهمات میموندم 
کاش زندگی همینقدر ساده بود 
کاش...
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1394 مرداد 13، 22:52)سها نوشته است: سلام
من حرفم بد نبوده..اصلا!

الان دارم رسما میگم آقایان خوشتیپ اگر کسی هست ک میخواد و میتونه من با کمال میل میگم بسم الله..
تمام کلیدای کانون رو تقدیم میکنم و میرم..1

حرفم اینه..303

یاعلی.53

سلام ، اون قسمت آقایان خوشتیپ رو خانوم سها با من بودن  Khansariha (13)  ایشون کلا ارادت خاصی به بنده دارن  Khansariha (13) 

فقط خانوم سها کلید تانامو رو دست کسی ندینا ، آرامش مارو اونجا بهم نریزین  Khansariha (13)  
امشب با یه دوست همدرد حرف زدم یاد یه زجرهایی که کشیدم افتادم واسه اینکه غمباد نگیرم اینجا هم میگم در معرض نور شما قرارش میدم.

همه گفتن دانشگاهتو بزن تهران کار هم هست همه چی ردیفه ولی من تصمیمو از یه سال پیش کنکور گرفته بودم. من میرم مشهد پیش امام رضا 
خوب چرا مشهد؟کسی نفهمید جواب درستی به هیشکی ندادم
ولی اومدم مشهد که دیگه خودارضایی نکنم.
با کلی شور و ذوق رفتم حرم بهترین لباسها بهترین عطرها رو زدم
رفتم پیش آقا اینقدر گریه کردم که نگو رفتم پیش پنجره فولاد یه پارچه سبز هم گره زدم.
یعنی رویای من محقق شده بود؟ یعنی من آزاد شده بودم از شهوت؟تو آسمونا بودم
خیلی طول نکشید که باز گرفتار شدم اینبار با سرعتی صدها برابر به سمت ویرانی میرفتم خودارضایی تبدیل شد به شهوترانی های دیگه کارهایی که فکرشم نمیکردم انجام بدم رابطه های کثیف. هر روز بیشتر تو خودم مچاله میشدم.
یادمه زمستون دیگه بریدم رفتم بازم بهترین لباسامو پوشیدم وصیت هم نوشتم ولی این بار نه برای زیارت بلکه برای مرگ رفتم از زیر گذر حرم خودمو پرت کنم پایین جراتشو نداشتم.
عصبانی شدم چند تا سنگ برداشتم پرت کردم سمت گنبد گفتم تو که نجاتم نمیدی حداقل بکش منو
نشستم تو اون سرما تا میتونستم گریه کردم.
.........................................................
خدایا هیچ وقت اون روزا رو بحق عزیزترینات برنگردون...من دیگه کشش ندارم 53

دور از انصاف است برق آشیان ما شدن
مشت خاشاکی به صد محنت فراهم کرده ایم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1394 مرداد 14، 2:25)همساده نوشته است: امشب با یه دوست همدرد حرف زدم یاد یه زجرهایی که کشیدم افتادم واسه اینکه غمباد نگیرم اینجا هم میگم در معرض نور شما قرارش میدم.

همه گفتن دانشگاهتو بزن تهران کار هم هست همه چی ردیفه ولی من تصمیمو از یه سال پیش کنکور گرفته بودم. من میرم مشهد پیش امام رضا 
خوب چرا مشهد؟کسی نفهمید جواب درستی به هیشکی ندادم
ولی اومدم مشهد که دیگه خودارضایی نکنم.
با کلی شور و ذوق رفتم حرم بهترین لباسها بهترین عطرها رو زدم
رفتم پیش آقا اینقدر گریه کردم که نگو رفتم پیش پنجره فولاد یه پارچه سبز هم گره زدم.
یعنی رویای من محقق شده بود؟ یعنی من آزاد شده بودم از شهوت؟تو آسمونا بودم
خیلی طول نکشید که باز گرفتار شدم اینبار با سرعتی صدها برابر به سمت ویرانی میرفتم خودارضایی تبدیل شد به شهوترانی های دیگه کارهایی که فکرشم نمیکردم انجام بدم رابطه های کثیف. هر روز بیشتر تو خودم مچاله میشدم.
یادمه زمستون دیگه بریدم رفتم بازم بهترین لباسامو پوشیدم وصیت هم نوشتم ولی این بار نه برای زیارت بلکه برای مرگ رفتم از زیر گذر حرم خودمو پرت کنم پایین جراتشو نداشتم.
عصبانی شدم چند تا سنگ برداشتم پرت کردم سمت گنبد گفتم تو که نجاتم نمیدی حداقل بکش منو
نشستم تو اون سرما تا میتونستم گریه کردم.
.........................................................
خدایا هیچ وقت اون روزا رو بحق عزیزترینات برنگردون...من دیگه کشش ندارم 53

دور از انصاف است برق آشیان ما شدن
مشت خاشاکی به صد محنت فراهم کرده ایم

آقای همساده همینکه برای چند سال شدین همسایه آقا خیلی سعادت میخواد...

من سه ساله حسرت به دلم مونده دعوتم کنه برای چند دقیقه فقط...حتی برم تو حیاط حرم...

این خیلی سعادته بزرگیه که نزدیک امام رضا باشید 1
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير

پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش‏ ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش‏ كسانى كه پيش از ما بودند نهادى

پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر

و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏.


ترجمه آیه 286 سوره بقره

[تصویر:  profile800_lgvv.jpg]
خدا عظمتت رو شکر!

امسال خیلی سر امتحان هام از خدا کمک خواستم ، حتی قبل امتحان دعای توسل خوندم ،
امتحان ها رو که دادم دلم شکست ، گفتم خدایا من که این همه دعا کردم ، تا جایی هم که می شده تلاش خودم رو کردم ، چرا امتحان ها رو خراب کردم.
چرا نمره هام کم می شه.
بعدش خودم رو توجیه کردم که بنده باید بندگی کنه ، تو دعای خودت رو بکن : اگر صلاحت باشه حتما به چیزی که می خوای می رسی. یا این که می گفتم ، نمی شه که یه نفر بره تو زمین گندم ، جو بکاره ، بعد دعا کنه که خدایا ، گندم درو کنم ، خدایا گندم درو کنم. هر چقدر هم به ائمه متوصل بشه ، بازم جو در می آد از زمین. مگر... مگر اینکه معجزه بشه...

یه درسی بود ، 4 واحد ، خیلی سخت ، استادم خیلی گیر (یا حداقل اینجوری شنیده بودم) همش با خودم می گفتم عجب اشتباهی کردم ترم آخری این درس رو برداشتم ، نیافتم دردسر بشه. دوستان یادشونه شب امتحانش چقدر استرس داشتم ، درس ریاضی بود و رشته ما فیزیک ، امتحان رو دادیم ، خب بچه های ریاضی مطمئنا بیشتر از من بلد بودن ، بگذریم. این طوری بود که من دیگه خدا خدا می کردم که درس رو نیافتم ، حالا دوازده ، سیزده هم بگیرم ، خوبه.

استادش صبر کرد ، صبر کرد ، صبر کرد تا امروز که نمره رو اعلام کرد. باورم نمی شه 17 شدم ، شاید بیانش سخت باشه ، ولی برای من مثل معجزه بود.
چقدر این مدت از خدا گله کردم من احمق که خدایا معدلم کم می شه ، این همه سال درس خوندیم معدلمون خوب شه ، حالا داره می افته.
می دونم درس و نمره و اصلا کل دنیا بی ارزشه ، اما یه وقتا بچه ها رو دیدین ، یه وقت یه بیستنی براشون اندازه کل دنیا مهم می شه ،
خدایا ببخش من رو ،
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
نمیدونم چرا؟

نمیدونم چرا؟

چرا همش یه کاسه گرفتم روبه آسمون میگم خدا حالا که دعا کردم بریز توش.

اصلآ اینطوری درسته!

فکر ،نوع تفکر و نگرش

پیشینه های تحمیل شده

قبول شده بدون تفکر و ...

آری آری درست است 

هرچه از آنها شنیدم باید درست باشه

وای بر من ، وای بر او ، وای بر...
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

تا از یکی انتقاد می کنم که درسته ، پدر علیه من جبهه می گیره و همیشه می گه تو خودت نمی تونی از جات تکون بخوری ...

این به این معنی نیست که..... 20
تواب دادا
تو بیا از من اعتقاد بگیر
من بسی آدم انتقاد پذیری هستم 4
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
سلام 
خدایا من نمیدونم نیتم خداییه یا نه.
میگن اگه نیتت خدایی نباسه برای ترک خودارضایی و شهوترانی  خدا خوشحال نیست.
خوب من همش به کمک تو میخوام پاک بشم واقعا پذیرفتم بدون تو نمیشه پاک موند. 
ولی انگار من ازت کمک میخوام ولی واسه اینکه خودم خلاص بشم.اصلا رضایت تو درونش نیست.
واقعا گیج گیج شدم
نمیفهمم نیت خدایی برای ترک یعنی چی؟
خودت یه نوری به دلم بنداز
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
بعد از 55 روز پاکی شکستند خیلی سخته
یک هفته بخودم استراحت دادم
تو این یک هفته به خیلی چیزها فکر کردم
به باورهام و ارزش هام که سست شده بود
به فیلم ها و عکس های خاک برسری
به باورهای ی دختر 21 ساله که شکست عشقی خورده بود و آرزوش شده بود مرگ گوش دادم
به ی عامل مخرب که بعد از 4و5 ماه نبود دوباره یهویی آمد وسط زندگیم جواب رد دادم
به عمل خ.ا خیلی فکر کردم خیلی هم انجام دادم
به اینکه غریزه جنسی را سرکوب کرد یا ارضا کرده خیلی فکر کردم
خیلی بالا و پایین کردم
و در آخر سر به این نتیجه همیشگی خودم رسیدم که
ی دختر ایده آل برای من هست که باورهاش و ارزش هاش مناسب من باشه
هنوز ی دختر ایده آل هست که دوست داره شوهرش تو دوران مجردی رابط خاص با جنس مخالف نداشته باشه

هنوز ی دختری هست که دنبال ی پسر مثبت اندیش باشه
هنوز ی دختری هست که دنبال ی پسر با خدا و با ایمان باشه
هنوز ی دختری هست که ......
و در آخر
هنوز ی خدایی هست که بشه بهش تکه کرد
و با مرام باشه
هنوز امید هست به آینده
پس باید اعتقاداتم باور هایم و ارزش هایم که دارند سست میشه رو اصلاح کنم
باید به خودباوری برسم و با اعتماد بنفس و امید به آینده راه و هدفم را دنبال کنم
و به افکار دیگران
به باورهای دیگران
به ارزش های دیگران
کاری نداشته باشم
خیلی سخت هست اما من داری یک عزم و اراده فولادین هستم
که در این مسیر به حول و قوی الهی موفق خواهم شد...!!!


"Mehdi.R"
در تاریخ 16 مرداد 1394 ساعت 19:30 دقیقه
تصمیم جدی گرفت تا:
در مسیر ارزش ها و باورهای خود گامی راسخ بردارد...!!!
"به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم"
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
لحظه ها خواهند دوید،چه ما زندگی کنیم و چه نکنیم؛
اسان،سخت میگذرند و حقیقت دارند؛
باید بیش تر از ان چه که هست تلاش کنیم؛
باید فراتر از امروزمان باشیم؛
تا بتوانیم در زندگی رنگارنگمان با نهایت زیبایی برقصیم؛
اری؛ما باید بیش تر عشق بورزیم،
بیش تر عمیقانه فکر کنیم،
بیش تر از شبانه روزمان استفاده کنیم،
بیش تر امیدوار باشیم،
بیش تر یادبگیریم و اگاه باشیم،
بیش تر شجاع باشیم و ریسک کنیم،
بیش تر بخندیم و شاد باشیم،
بیش تر خلّاق باشیم،
بیش تر قوی و بااراده باشیم،
بیش تر مفید باشیم،
بیش تر صادق باشیم؛چه در کردار و چه در کلام،
بیش تر انسان باشیم،
بیش تر ورزش کنیم،
بیش تر خودمون باشیم،
بیش تر به اطرافیانمان کمک کنیم،
بیش تر از خدا پیروی کنیم
و بیش تر از اینها عمل کنیم؛زیرا زندگی ما به عمل محتاج است؛و نه حرف


دلنوشته یک بنده خدا  53
خوب دروغ چرا من خیلی خیلی هوشیاری و پاکی جنسی واسم مهم شده.
و بدون هر گونه تکبر و غرور محاله از ممکنه یه نفر پیدا بشه بگه من فلان کار رو برای ترک خودارضایی و شهوت رانی کردم ولی من انجامش نداده باشم.

یعنی یه جوری حالا خواسته و ناخواسته گره خوردم به این قضیه
دو ساله اصلا روز و شبی نگذشته که من به این قضیه فکر نکرده باشم.
من مشکلم خیلی خیلی حاده خیلی گسترده و عمیق
اصلا سرنوشت من گره خورده به اینکه شهوترانی نکنم.

همه ما آسیب دیدیم و همه هم ادعا میکنیم که خودارضایی و شهوت خیلی رومون اثر گذاشته و خیلی ها حتی میگن دنیاشون رو نابود کرده ولی قضیه من فرق میکنه من زندگیمو سر خود ارضایی از دست ندادم بلکه همه چیمو واسه هوشیار شدن قمار زدم.

همه تون به این عشق ترک میکنید که همسرخوب گیرتون بیاد. و زندگی بی شهوتی رو در دوران متاهلی تحمل کنید.

ولی من عشقمو سر این قضیه پاکی گذاشتم. کسی که بخاطرش نفس میکشیدم رو گذاشتم.کسی که بهش هیچ حس شهوتی نداشتم رو گذاشتم.
درسمو سر این قضیه پاکی گذاشتم.
خانوادمو سر این قضیه پاکی گذاشتم.
بدتر از همه اعتقاداتمو گذاشتم.
من خدامو خراب کردم و یه خدای نو با تعریف نو ساختم.

الان مغز منو اسکن کنن هیچی درونش نیست جز میل به رهایی. قبلم به این امید میزنه که واسه یه ثانیه هم شده من زندگی یه فرد رها رو تجربه کنم.

عاقبت امر نمیدونم چی میشه...پناه بر خدا
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
دلم تنگ شده 
یا شایدم گرفته ، بودن میون ادمای شهر و شلوغیو ترافیک و رفت و آمد هاشون 

گاهی می گم که دنبال چی هستن ؟؟؟

چرا من مثل اونا نیستم 

ببینید چقدر پراکنده نوشتم 

ذهنم مشوش و پر از تضاد شده 

راه پاکی تنها راه روشن زندگیمه که از اینده ش با خبرم می دونم چی می شه چون خدا برام تضمینش کرده سفت و محکم نه فقط برای من بلکه برای هر کسی که قدم تو این راه می ذاره 

اما ابعاد دیگه ی زندگی که زمینی شده که وابسته س به یک مشت آدمی که زندگی مون تو دستشون افتاده 

اینجاست که آدم می ترسه 
شک داره ...

حالم خوب نیست 
اصلا دوست ندارم خودمو تو خونه حبس کنم 

اما بیرون رفتن برای یکی مثل من با این شرایط کار عاقلانه ای نیست واقعا دچار مشکلم ، کاش خدا این دردمو دوا کنه 

خیلی غمگینم 


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان