امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1391 آذر 3، 19:30)نمیدانم نوشته است: پریشب خونه بودم، امشب دور از خونه.
مادرم برا شام آش درست کرده بود؛ توش برنج خورده و حبوبات بود با سبزی فراوان و پیاز داغ و ...
خیلی خوشمزه بود، جاتون خالی، کلی خوردم.
همون خاطره ی شیرین شب های سرد و غذای گرم بود اصلن.

همه ش دلم خواست بگویم: چه قدر خوشمزه شده، دستت درد نکنه!
ولی باز هم همان داستان همیشگی... حرف هایی که ناگفته ماند و در صدا نیامد...

می دانم،
روزی... روزی که خانه را ترک خواهم کرد،
همه ی این حرف های نگفته ام،
اشک خواهند شد، روان از چشمانم...
53

اینو گفتم تا به مصداق "-ادب از که آموختی؟ -از بی ادبان." چون من نباشید.
"دوست داشتن" هایتان را فریاد بزنید، بلند و رسا.

امشبی،
توی صفحه ی ارسال هام،
همین جوری عقب می رفتم.
هر صفحه دو سه تا ارسال رو باز می کردم، می خوندم.
به این رسیدم ...
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
الان چی داداش جون؟
فریاد میزنی تپشهای قلبت رو؟
مجاهد عزیز،
برای این مورد خاص، مادرم،
آره،
بی پروا فریاد می زنم 128fs318181
شاهدش هم ارسال قدیمی زیر.

ولی به صورت کلی هم کمی بهتر شدم،
ابراز علاقه هام بیشتر شده.
سخت نمی گیرم دیگه.

(1392 آبان 24، 3:23)نمیدانم نوشته است: همیشه تمنایی بود؛
بوسیدن دستان ش،
یا تشکری ساده بر زبان،
و از این دست ...

لیکَن، چیزی مانع بود.

می گذشتند،
روزها از پی هم،

تا این که،
آمد "روز"ی،
روزی سخت و قاطع ...

پس از آن،
این روزها، دیگر حجابی نیست؛

دست هایش،
همه وقتــــــــــ ،
غرقــــــــــ  ِ در بوسه ...


53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
منم همین حس رو با پدرم دارم.
با مادرم نه همینجوری شیرجه میرم کف پاشو ماچ میکنم دستشو ماچ میکنم صورتشو غرق بوسه میکنم.
ولی نمیدونم چرا هیچ وقت نتونستم به پدرم ابراز علاقه کنم.درست و حسابی
شاید حیای پسر و پدر باشه
ولی حسودیم میشه به داداشام اونا هر وقت بابامو میبینن دستشو میبوسن پیشونیشو میبوسن ولی من نمیتونم.
من بابامو آقا صدا میکنم و پشت گوشی و تو جمع هم حاج آقا بهش میگم.
خدایا آقامو از من راضی کن
خیلی بابای گلی دارم مهربون و ایثارگره خدا پدر همه رو حفظ کنه و پداریی هم که نیستن غرق رحمتش کنه.

شاید ازدواج کردم روم واشد مثه داداشام...به امید ازدواج Khansariha (46)
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
وقتی کم میارم اینو میگم
و الان کم اوردم
اخه چرا این همه خیانت؟
د لامصب مگه خودت شوهر نداری ک میری خیانت میکنی؟
فرقی نداره. به مردشم میگم
د لامصب مگه خودت زن نداری میری به زنت خیانت میکنی؟
ادم بی انصاف زن گرفتی و شوهر کردی ک بعدش بری خیانت کنی خب از اول شوهر نکن از اول زن نگیر
مگه این همه مجردها اینکارا میکنن بس نیس؟
توی زن شوهردار چرا؟
توی مرد زن دار چرا؟
اخه تو اسمت مرده؟ نامرد
خیلی حرف هست
خیلی
ولی باید ساکت نشست
بگذریم
کاری نمیشه کرد
کاملا مشخصه ک از چیزی عصبی هستم و این حرفا ربطی ب بچه های اینجا نداره
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
 سپاس شده توسط
[تصویر:  nike.jpg]


همه ی (نمیتونم ها و نمیشه ها) از فکر خودت آغاز میشه
بهانه گرفتن بسه
فقط انجامش بده !
 سپاس شده توسط
حسین من لی غیرک...
من به غیر تو کی رو دارم...


مِهر کسی شبیه تو بر ما شدید نیست.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
خدایا

من بنده ی تو ام ، هر چی بگی می گم چشم.
بدون حرف ، بدون گله

می دونم بد من رو نمی خوای.

قربونت برم خدا
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
وای خدا رفتم تاپیک یاد مرگ کل وجودمو ترس گرفت
ای خدا جای من کجاست ؟خودت هوامو داشته باش
خب سخته آدم بفهمه یه ضعفی داره.
و این رو از زبون دیگری بشنوه.

مثل کسی که دندونش کثیف باشه و این رو از دیگری بشنوه.
اگر تو آیینه ببینه که مشکلی نیست.

خلاصه...
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
همیشه دلم میخواست یه خواهر داشته باشم که بتونم باهاش حرف بزنم درددل کنم..
کلا یه دونه برادر دارم که اونم فازش کلا 180 درجه با من فرق میکنه و...
اینم دیگه خواست خدا بوده..
53
ای کاش فرصت چشمانم را دوباره به زمین میدوختی و از این جهنم نجاتم میدادی توایی قهرمان همه ی شکست هایم ...
تویی دلم برایت تنگ شده خیلی
نگارنتم الانم دوباره باز باروون گرفت و بوی نم می ده زمین و صدای رعد و برق میاد و باز چشمام خیسن
خدایا یه نگاهیم به من بنداز خیلی منتظرتم خیلی
چشمام بارونیه دلم هر چی گریه میکنم سبک نمیشه
یهو دلم باز ازدواج خواست اما افسوس که ...  53258zu2qvp1d9v


این فکر کاری می کنه که یهو دلم می گیره و حس و حال معمولم رو از دست می دم 


نمی دونم شاید من بیخودی حساسم و این موضوع اونقدر که من فکر می کنم اهمیت نداره 


فعلا هم که داستان کار و بار تعطیله 


تصمیم گرفتم و اگر جا نزنم و کم نیارم برم یه گرایش و رشته ای از مهندسی شیمی رو برای ارشد بخونم و کنکور بدم ، کنکور هم افتاده اردیبهشت سال آینده اگر زنده باشم کنکور می دم 


کار و ازدواج تا وقتی که نتونم ارشد بگیرم تعطیل 


می شه 27 یا 28 خوبه دیگه (خودم اصلا دوست ندار اما مجبورم) 


چه می شه کرد ، فعلا رهایی از این اعتیاد برام اولویته 


خدایا تو اگر به ما کمک نکنی .... دیگه هیچی  20
کاش اسمم محمدعلی بود

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1394 شهريور 9، 14:42)می توانم نوشته است: کاش اسمم محمدعلی بود

17
چرا؟
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان