آخ که چقدر دلم یه جورایی گرفته. نمیدونم چرا.
امروز یکی از رفیقامو دیدم. عجب آدمی. هرچی بگم کم گفتم. واقعآ مرد. فکر نکنم هیچکسی اندازه اون تلاش بکنه. چندجا میره کار . دو تا رشته باهم میخونه. تازگی ام ازدواج کرده.خیلی رنج و سختی رو تحمل میکنه واقعآ ایولا داره. نمیدونم اینهمه انرژی رو از کجا میاره. نمیدونم چطور میتونه اینقدر تلاش کنه. چه روابط عمومی خوبی داره. کاشکی منم میتونستم. من توی یه رشته موندم تازه کارم ندارم. اونوقت اون. وقتی اونو دیدم و خودمو ، من کجا و اون کجا. تازه من ازش چندسال بزرگترم.انگار کار نشد براش وجود نداره.
براش خوشحالم و اصلآ دوست ندارم که اون زمین بخوره واقعآ همینطوری ام. اما وقتی تلاششو میبینم به خودم میگم نگاه کن ، تو اصلآ داری چکار میکنی، مثل یه نفر که چیز گم کرده دارم هی دوره خودم میچرخم. هی ازین فکر به اون فکر. وقتی میبینم که توی این سن واقعآ مستقله و بعد خودم که هنوز دارم از بابام پول میگرم ، این چیزا اذیتم میکنه.
حالا فهمیدم ، من دارم خودمو با یکی دیگه مقایسه میکنم و این اصلآ خوب نیست. من نباید خودمو با دیگران مقایسه کنم. میتونم از تلاششون یاد بگیرم ولی مقایسه نه. هرکسی یه توانایی داره.
الان که فهمیدم نباید خودمو مقایسه کنم حالم بهتر شد. میتونم بهش نگاه کنم و از تلاش کردنش یاد بگیرم.
یه فیلم ژاپنی نگاه میکردم یه پسری بود که استعداد نینجا شدن اصلآ نداشت و یه روزی یه استاد پیدا میکنه که بهش میگه اگه بخوای نینجا بشی باید خیلی خیلی زحمت بکشی و تمرین کنی. پسر با تمام وجودش شروع کرد به تلاش کردن . بعد از چند وقت استاد دید که پسر داره تمرین میکنه و مشت میزنه به تنه درخت ولی با گریه و زاری. استاد گفت چی شده، پسر گفت نمیدونم که اینقدر که دارم تلاش میکنم به نتیجه میرسم یا نه. آیا اینقدر که دارم زحمت میکشم و رنج میبینم آخرش ثمره ای داره یا نه؟ نمیدونم با این وضع تمرین میتونم نینجا بشم.
این قسمت از فیلم برام خیلی جالب بود. چون یه جوری منم این سوالو از خودم هی میپرسم.
استاد بهش گفت: هرچقدر تلاش کنی و زحمت بکشی و رنج و سختی بخودت بدی فایده ای نداره تا وقتی که تو به خودت ایمان نداری، تا وقتی که خودتو قبول نداری. تا وقتی که خودتو باور نداری.
استاد بهش فهموند که تا زمانی که به خودش ایمان نداشته باشه که میتونه موفق بشه این همه تلاش فایده ای نداره.
منم فهمیدم که اگه خودمو قبول نداشته باشم و ته دلم دودل باشم که شاید بتونم ویا نتونم تو کارم موفق باشم ، تمام تلاشام بی فایده است.
پس اول باید بخودم ایمان داشته باشم، باید خودمو قبول کنم که میتونم به چیزی که میخوام برسم. باید اینو صد در صد بپذیرم که من میتونم.
و دوم باید تلاش کنم و رنج و سختی بکشم.
پس هر کاری که بخوام انجام بدم باید فبلش خودمو قبول کنم که میتونم اون کار و انجام بدم و درش موفق باشم.
مطمئنا همین رفیقم هم این اینطوری عمل میکنه که اینقدر موفقه.
همینجا براش یه صلوات میفرستم.
همینجا تصمیم میگیرم که خودمو باور داشته باشم، باور داشته باشم که به چیزی که میخوام میتونم برسم و بعدش تلاش شبانه روزی و خوش آمد گفتن به رنج و سختیها.
من از خود می پرسم، شما چطور؟
آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟
اعتیاد جنسی چیست؟؟
آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟
چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟