امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

چکاره پایینه صفحه داری!!

صفحه اول گوشه سمت چپ اییییین همه آنلاین بودیم ما Vamonde


شما هرجا پست بذاری من یورش میارم به همون تاپیک  4

والا...
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير

پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش‏ ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش‏ كسانى كه پيش از ما بودند نهادى

پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر

و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏.


ترجمه آیه 286 سوره بقره

[تصویر:  profile800_lgvv.jpg]
الن فهمیدی ان لاینیم مشکلت حل شد؟
بگودیگه


ممنونم از اقای موجود (کریچر)

[تصویر:  nasimhayat.png]
من خودم یه دخترم که در رفاه زندگی کردم
همین الان در واحد شخصیم نشستم و دارم با شما صحبت می کنم
خواستگاری که خیلی ازش خوشم اومد و تازه تا پا از در گذاشتن بیرون مامانم گفت دخترم همین پسر خوبی بود باهش ازدواج کن
باباش بنا بود خودشم تو دارو خونه کارگر بود شغل ثابتی نداشت فقط یه ارشد به درد نخور داشت با کارت پایان خدمت
1
ولی مرد بود یعنی اصلا فقط روش حساب کنی تو همه زندگی
البته از تیپ من خوشش نیومد خیلی هم بهش حق می دم هر کی حق انتخاب داره همون طور که من حق انتخاب دارم

[تصویر:  nasimhayat.png]
خواهر می توانم؛
شماره کارت بدم؟ 4
60376917********
53
4chsmu1
جدی گفتم
جناب خان

میام براتا

خداییش شمام چه اسم جالبی گذاشتی رو خودت

من این حرفا رو زدم که فکر نکنید همین که می گیده و جز این نیست
وگرنه نمی شه طرز فکر ادما رو عوض کرد اگر این طور فکر کنی همین طور هم نصیبت می شه
بهتره همه خوش بین تر باشیم

[تصویر:  nasimhayat.png]
آخه واقعا جامعه افتضاح شده
خدا مگه تو قرآن نگفته زنان مومن برای مردان مومن و زنان فاسد برای مردان فاسد و...
پس چرا خیلی وقتا برعکسش اتفاق میفته؟
53
امروز داشتم سخنان آقای قرائتی را از شبکه 6 میدیدم .
در مورد ازدواج صحبت میکرد .
ایشون فرمودند که : مشکل ما پول ، خونه ، مسکن و ... نیست .
مشکل ما اینکه مرد عمل نداریم .
راست میگفت پدر و مادر من مگه چی داشتند .
کلا پدر من در عروسی لباس خاکی بسیجی به تن داشت . که اونم توی جبهه یهش داده بودند
خیلی هم ساده بود عروسیشون نه رقصی نه آهنگی .
در حالیکه پدر بزرگم ، در سطح مالی بالایی قرار داشت .
آقای قرائتی یه صحبت خوب دیگه ای هم داشت :
کار برای آدم کار کن هست. از عملگی بگیر تا وکیل
مثلا خود پدر بزرگ من اول کفاش بود بعد شد یه آدم سطح بالای جامعه
یا خود من از 13 سالگی توی مکانیکی پسر خالم توی نیاوران کار میکردم .
در حالیکه تا حالا یه بار هم طعم گرسنگی یا بی پولی را نکشیدم .
متاسفانه من بعضی وقتها خیلی جدی میگم
از خانوم های کانون عذر میخوام ولی خب بهتر واقع بین باشیم
صــــــــــــــــــفـــــــــــــــــــــر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
53
(1394 شهريور 21، 1:17)seyed_mahdi نوشته است: امروز داشتم سخنان آقای قرائتی را از شبکه 6 میدیدم .
در مورد ازدواج صحبت میکرد .
ایشون فرمودند که : مشکل ما پول ، خونه ، مسکن و ... نیست .
مشکل ما اینکه مرد عمل نداریم .
راست میگفت پدر و مادر من مگه چی داشتند .
کلا پدر من در عروسی لباس خاکی بسیجی به تن داشت . که اونم توی جبهه یهش داده بودند
خیلی هم ساده بود عروسیشون نه رقصی نه آهنگی .
در حالیکه پدر بزرگم ، در سطح مالی بالایی قرار داشت .
آقای قرائتی یه صحبت خوب دیگه ای هم داشت :
کار برای آدم کار کن هست. از عملگی بگیر تا وکیل
مثلا خود پدر بزرگ من اول کفاش بود بعد شد یه آدم سطح بالای جامعه
یا خود من از 13 سالگی توی مکانیکی پسر خالم توی نیاوران کار میکردم .
در حالیکه تا حالا یه بار هم طعم گرسنگی یا بی پولی را نکشیدم .
اتفاقا من هم دیدم و هم ضبط کردم 

ایشون می گفتن ، جگر نداریم راستم می گن خدایی 20  تمام مباحثی که عنوان کردن عین حقیقت بود و هست ... 

پدرم رفته بودن بروجرد اونجا مثل اینکه دوستشون دختر خانومی داشتن پدر ما پسندیده ، گویا ترم 4 دندانپزشکی هستن .... 
حالا نمی دونم من که تهرانم و ایشون اونجا و سطح فرهنگ و ... چقدر متفاوت خواهد بود ؟؟؟ یا اینکه ایشون اون مدلی هست که من بپسندم بیشتر معیارم سبک زندگی شخصیشونه ، خیلی برام مهمه 

پ.ن : حتما باید محله مکانیکی رو عنوان می کردی ؟؟؟؟؟؟ آدرسو آمار بده شاید مشتریشون بودیم و نمی دونستیم  Khansariha (13) 128fs318181
(1394 شهريور 21، 0:56)seyed_mahdi نوشته است: گرسنگی نکشیدیم که عاشقی یادمون بره 

عاشقی نکشیدی گشنگی یادت بره 4


(1394 شهريور 21، 0:56)seyed_mahdi نوشته است: داداشم خب این یه واقعیت 
آخه کدوم دختری الان حاضر بدون پول باهات ازدواج کنه 

حرفت هم درسته هم درست نیست :
درست نیست از این جهت که حداقل دو تا از دوستای خودم حتی بدون اینکه شغلی داشته باشن (حتی یکیشون سرباز بود) ازدواج کردن ... خب خانومای اینا مگه دختر نبودن؟ مگه اهل این مملکت نبودن؟ مگه امروزی نبودن؟ ... چرا پذیرفتنشون؟ ... چون به خدا و به درستی همسرشون ایمان داشتن ... 
حرفت درسته ... اما نه از اون جهت که دیگه دختر اینجوری پیدا نمیشه (که گفتم پیدا میشه) ... به خاطر اینکه خود پسر هم باید توقعش رو بیاره پایین وقتی شغلی نداره و نمیتونه مستقلا خرج زندگی به صورت حداقلی حتی شده شام یه لقمه نون خشک بده نباس الکی دختر مردمو امیدوار کنه و انتظار داشته باشه که طرف مقابلش بی هیچ توقعی شرایطش رو بپذیره ...

(1394 شهريور 21، 1:02)می توانم نوشته است: من خودم یه دخترم که در رفاه زندگی کردم
همین الان در واحد شخصیم نشستم و دارم با شما صحبت می کنم
خواستگاری که خیلی ازش خوشم اومد و تازه تا پا از در گذاشتن بیرون مامانم گفت دخترم همین پسر خوبی بود باهش ازدواج کن
باباش بنا بود خودشم تو دارو خونه کارگر بود شغل ثابتی نداشت فقط یه ارشد به درد نخور داشت با کارت پایان خدمت
1
ولی مرد بود یعنی اصلا فقط روش حساب کنی تو همه زندگی
البته از تیپ من خوشش نیومد خیلی هم بهش حق می دم هر کی حق انتخاب داره همون طور که من حق انتخاب دارم


من از شما و خونواده شما به خاطر احترام گذاشتن و برخورد منطقی با خواستگار تشکر میکنم ... خدا خیرتون بده
آخ که چقدر دلم یه جورایی گرفته. نمیدونم چرا.
امروز یکی از رفیقامو دیدم. عجب آدمی. هرچی بگم کم گفتم. واقعآ مرد. فکر نکنم هیچکسی اندازه اون تلاش بکنه. چندجا میره کار . دو تا رشته باهم میخونه. تازگی ام ازدواج کرده.خیلی رنج و سختی رو تحمل میکنه واقعآ ایولا داره. نمیدونم اینهمه انرژی رو از کجا میاره. نمیدونم چطور میتونه اینقدر تلاش کنه. چه روابط عمومی خوبی داره. کاشکی منم میتونستم. من توی یه رشته موندم تازه کارم  ندارم. اونوقت اون. وقتی اونو دیدم و خودمو ، من کجا و اون کجا. تازه من ازش چندسال بزرگترم.انگار کار نشد براش وجود نداره. 

براش خوشحالم و اصلآ دوست ندارم که  اون زمین بخوره واقعآ همینطوری ام. اما وقتی تلاششو میبینم  به خودم میگم نگاه کن ، تو اصلآ داری چکار میکنی،  مثل یه نفر که چیز گم کرده دارم هی دوره خودم میچرخم. هی ازین فکر به اون فکر. وقتی میبینم که توی این سن واقعآ مستقله و بعد خودم که هنوز دارم از بابام پول میگرم ، این چیزا اذیتم میکنه.
حالا فهمیدم ، من دارم خودمو با یکی دیگه مقایسه میکنم و این اصلآ خوب نیست. من نباید خودمو با دیگران مقایسه کنم. میتونم از تلاششون یاد بگیرم ولی مقایسه نه. هرکسی یه توانایی داره.
الان که فهمیدم نباید خودمو مقایسه کنم حالم بهتر شد. میتونم بهش نگاه کنم و از تلاش کردنش یاد بگیرم.
یه فیلم ژاپنی نگاه میکردم یه پسری بود که استعداد نینجا شدن اصلآ نداشت و یه روزی یه استاد پیدا میکنه که بهش میگه  اگه بخوای نینجا بشی باید خیلی خیلی زحمت بکشی و تمرین کنی. پسر با تمام وجودش شروع کرد به تلاش کردن . بعد از چند وقت استاد دید که پسر داره تمرین میکنه و مشت میزنه به تنه درخت ولی با گریه و زاری. استاد گفت چی شده، پسر گفت نمیدونم که اینقدر که دارم تلاش میکنم به نتیجه میرسم یا نه. آیا اینقدر که دارم زحمت میکشم و رنج میبینم آخرش ثمره ای داره یا نه؟ نمیدونم با این وضع تمرین میتونم نینجا بشم.
این قسمت از فیلم برام خیلی جالب بود. چون یه جوری منم این سوالو از خودم هی میپرسم.
استاد بهش گفت: هرچقدر تلاش کنی و زحمت بکشی و رنج و سختی بخودت بدی فایده ای نداره تا وقتی که تو به خودت ایمان نداری، تا وقتی که خودتو قبول نداری. تا وقتی که خودتو باور نداری.
استاد بهش فهموند که تا زمانی که به خودش ایمان نداشته باشه که میتونه موفق بشه این همه تلاش فایده ای نداره.
منم فهمیدم که اگه خودمو قبول نداشته باشم و ته دلم دودل باشم که شاید بتونم ویا نتونم تو کارم موفق باشم ، تمام تلاشام بی فایده است.
پس  اول باید بخودم ایمان داشته باشم، باید خودمو قبول کنم که میتونم به چیزی که میخوام برسم. باید اینو صد در صد بپذیرم که من میتونم.
و دوم باید تلاش کنم و رنج و سختی بکشم.
پس هر کاری که بخوام انجام بدم باید فبلش خودمو قبول کنم که میتونم اون کار و انجام بدم و درش موفق باشم.
مطمئنا همین رفیقم هم این اینطوری عمل میکنه که اینقدر موفقه.
همینجا براش یه صلوات میفرستم.

همینجا تصمیم میگیرم که خودمو باور داشته باشم، باور داشته باشم که به چیزی که میخوام میتونم برسم و بعدش تلاش شبانه روزی و خوش آمد گفتن به رنج و سختیها.
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

شبهای دهگانه دارن از راه میرسن
میرسن تا ما رو از سر راه بردارن
از این نرفتن و نشستن منصرف کنن؛

دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس شیطانی، چه حاصل؟
بوَد قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟

دلم میخواد که پیغمبر ببینم
دمی با ساقی کوثر نشینم
بگیرم در بغل قبر نگارا
حسین را در صف محشر ببینم
سلام

در ادامه حرف کایند تافت عزیز بگم که ی جا خوندم نوشته بود اثر یک حرفی منفی و نمیتونمی که به خورد خودمون میدیم برابر اینه که 17 نفر بهت بگن تو نمیتونی !

باید جلو افکار منفی خودمونو بگیریم
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


منم در ادامه صحبت های آقای مهربان سرسخت بگم که :

شاید اگر همین امشب خداوند جای شما و اون دوستتون رو عوض کنه ،  شما به یک شب نرسیده دعا کنی همین مهربان سرسخت باشی تا اون دوستتون.

کی می دونه؟ بعضی وقت ها ظاهر یه چیز برای ما زیباست (همون تلاش و موفقیت) ولی باطنش رو ما اصلا دوست نداریم.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان