امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1394 مهر 12، 0:44)خانوم لبخند نوشته است: من هنوز حس خوب دیروز باهامه1
و خدارو هزاران مرتبه بابتش شکر میکنم 53258zu2qvp1d9v

همین که با یه دنیا غم و بی حوصلگی بری خونه یه سادات مهربون و حرف دلتو بزنی و اون با حرفاش یه امید وصف نشدنی تو دلت جا کنه و دلت قنج بره از انرژی مثبتش واسه چندین هفته شارژی...
وچقدر این سادات انرژی مثبتند...خدا به عمرشون و روزیشون برکت بده و درپناه خودش حفظ کنه همه سادات عزیز رو 53
خدایا...خودت میدونی که چقدر عاشقتم Khansariha (8)
آبجی حرفای خوشکلشو برای ما هم نقل کن ک ما هم فیض ببریم.و چقدر خوبه ک شما خوبی Khansariha (8)
الان اولین روز خوابگاهه! .... تا حالا توی چنین جاهایی نبودم...

نه خیلی بده نه خیلی خوب...ولی خب هیچی اتاق خودم نمیشه...همیشه خدارو به خاطر اتاق خوبم شکر میکردم نمیدونم چطوری شد افتادم اینجا!!!

چقدر خوب بود....  128fs318181 

بازم دارم حس میکنم داره ایتفاقایی میوفته که شرایطم بهتر بشه...جدی میگم...

از چند روز پیش خدا خیلی دلش میخواد کمکم کنه...

همه چیز طوری پیش میره که من دلم میخواد...

خداروشکر...
53
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب…
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی…
مرد گاریچی در حسرت مرگ…

[تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg]
به نام خدا
یکی بود یکی نبود. یه دختری بود تو دنیای واقعی ک بد جور از اطرافیان از غریبه ها ضربه خورده بود. مثل خیلیا نبود ک مشکل مالی داشته باشه و همه فک میکردن چون چنین مشکلایی نداره پس خوشی زده زیر دلش. هیچ کس خبر نداشت چه بر سر این دختر اومده هیچ کس خبر نداشت وقتی این دختر تو اتاقشه گریه میکنه و زمانی ک چشاماش خیلی تابلو میشدن از گریه هایی ک میکرد خودشو به خواب میزد هر شب ساعت ده ده و نیم که میشد مثل دخترای خوب شب بخیر میگفت که مثلا بره بخوابه اما فقط خودش میدونست که تازه ساعت گریه هاش شروع شده و آخرشم میرسید به کاری ک نباید میکرد و باز بیزار تر از خودش میشد و باز میزد زیر گریه ساعتای دو و نیم سه ک میشد ارووم میشد برا اینکه بتونه بخوابه و فکرشو ازاد کنه میرفت چت میکرد و باز تو موقعه چت کردنش هم کاری ک نباید رو میکرد ساعت پنج میشد و از ترس اینکه صبح خواب نمونه یا بیشتر بخوابه خانواده اش بهش شک کنن میخوابید البته خستگی بلاهایی ک سر خودش میاورد اونو از پا در میاورد وگرنه یک شب که روزش خوابیده بود حسابی تا دم صبح خودشو هلاک کرد حتی کسایی هم ک باهاش چت میکردن میگفتن بسه اما اون دست بردار نبود و بعد اونا هم میرفت باز تو سایتی تا دوباره کارشو ادامه بده. خلاصه هر شب کارش همین بود برای فرار اتفاقات گذشته و هرچه قدر بیشتر میکرد حریص تر میشد اوایلش با دیدن یه عکس حالش بد میشد اما شرایط فرق کرده بود به حدی رسیده بود ک باید برا ارضا شدن خودشو اصل وجودیشو زیر پا میگذاشت و تن میداد به تحقیر شدن و شنیدن حرفای نامناسبی ک هیچ کس تو عمرش نمیخواد بهش توهین شه. دختر داستان ما یه روز ترسید تصمیم گرفت زندگیشو عوض کنه سعی کرد کار پیدا کنه موفق هم شد اما بعد دو سه ماه باز ماجرا شروع شد و گذشته نمیگذاشت راحت زندگیشو بکنه و باز برای فرار از اون خاطرات تن داد به خود ارضایی. دختر داستان ما عملا نابود شده بود هیچ روحیه ای نداشت دایما خودشو حقیر میدونست و به خودشم توهین میکرد اکثریت کسایی ک باهاشون چت میکردن همونایی که از دختر داستان ما حسابی از شرایط روحیش سو استفاده کرده بودن هم از اوضاع دختر خسته شدن دیگه نمیخواستنش اما دختره اینقدر حقیر شده بود ک التماسشون میکرد ک ولشون نکنه. یک روز بر حسب اتفاق که حوصله چنین کارایی رو نداشت به همه گفت ک میخواد ترک کنه در ظرف دو روز اکثریتشون یه بهانه جور کردن و بای بای گفتن تا ابد و رفتن پی کارشون. دختره بهشون دل بسته بود بهشون عادت کرده بود بهشون نیاز داشت. ولی اونا رفتن هر چی گفت شوخی کردم هر چی گفت غلط کردم بر نگشتن. از اون همه دوست فقط سه تاشون موندن تشویقش کردن تا ترک کنه. اولش به حرفاشون میخندید بعد کمی فکر کرد دید اونا راست میگن ازشون کمک خواست تو اینترنت سرچ کرد و یه کانون ترک پیدا کرد. بعد یه ماه دختر ارتباطش کاملا با هر سه تا دوستاش قطع شد چون یکیشون ک مطمئن شده بود دختره تو مسیر صحیح افتاده رفت تا زندگی خودشو بسازه یکی دیگه اشونم بخاطر حال دختره ک زیاد اذیت نشه ارتباطشو کم کرد تا بتونه راحتر ترک کنه و اخری با اینکه میخواست کمک کنه اما ناخواسته باعث میشد دختر داستان ما تو شرایط بحرانی قرار بگیره تا اخر سر یک روز دختر داستان ما بخاطر اینکه کار به جای باریک نکشه ارتباطشو قطع کرد. تو این مدت ک دختره داشت سه تا دوستاشو از زندگیش کنار میکشید تو کانون هم فعالیت میکرد. سعی میکرد انرژی کانون رو بگیره و اونم مث اعضای اونجا تبدیل به یک ادم پاک و درستکار و مومن بشه اما دست روزگار هر چقدر تلاش کرد نتونست به جایی برسه و روز به روز حالش خرابتر شد. امیدش به این بود حداقل از روزی هشت بار کردن رسیده با هر ده روز دو هفته ای یک بار ولی بازم اشتباه کرد چون الان تبدیل شد به دختری ک هر روزش داره اینکاره میکنه و سریالی شده و اینقدر بی میل و افسرده شده ک حتی رغبتی به موندن در کانونی ک یک زمانی خداروشکر گفت بخاطر پیدا کردنش نداره. دختر داستان ما اگر قبلا میتونست نقاب شاد بودن بزنه الان دیگه نمیتونه و یه اعتیاد دیگه هم پیدا کرد به کانون معتاد شد.حساستر و زود رنج تر شد و هر روزش ک از سر کار میاد خودشو تو اتاقش حبس میکنه و بعد از مرتکب شدن خطا میزنه زیر گریه اما اینبار زبل شده میدونه چکار کنه ک چشماش تابلو نباشه این دختر داستان ما کسیه که به امید و مهر خدا دل بسته بود و اسمشو گذاشته بود مهرخدا اما خیلی وقته ک خودشو با اسم خودش تو کانون صدا میکنه و میگه مهرانا. نه بخاطر اینکه از توکل کردن به خدا نا امید شده نه بخاطر اینکه به این نتیجه رسیده مستحق کمک گرفتن از خدا نیست. قصه ی ما به سر رسید. پایان

[تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg]
نقل قول: بخاطر اینکه به این نتیجه رسیده مستحق کمک گرفتن از خدا نیست.

خانم مهر خدا

این حرفی که زدین ، حتی شوخیش هم خوب نیست.
ممکنه از سر ناراحتی باشه یا شکایت از وضعیتتون.
ولی سعی نکنین به این فکر و به این حرف پر و بال بدین.

شما هر چقدر هم که بدی کرده باشید (که این طورا هم نیست) خداوند خیلی خیلی بزرگتره.
همین که نفس می کشید ، همین که سلامتی نسبی دارید ، همین که این جایید.
همین که هنوز باور دارید خدایی هست.
همین کافیه تا مطمئن باشید خداوند شما رو خیلی دوست داره.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

من منکر بخشش و مهربونی و خیلی صفات پسندیده و زیبای خدا نیستم
اما باید حقیقت رو گفت
خدا عادل هست پس مستحق نیستم

[تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg]
مستقیم با سلام برای دختر قصه بالا 

مهرانایی که شد مهرخدا 

مهرخدا نام بسیار زیباییه و الحق که حق خودته 

مدت زیادی هست که می شناسمت 

تو می دونی که خیلی خیلی مورد کمک خدا قرار گرفتی 

داستانت یا بهتر بگم مستند مکتوبت گویای این مهمه 

خیلی عمیق باهات همدردم و تقریبا یک مسیر رو طی کردیم 

من خودم بارها و بارها سریالی شدم 

زیاد زیاد 

خیلی 

اما دارم سعی می کنم جبران بشه 

سخته می فهمم اما باید بتونیم 

تنها چیزی که از خودم و مهرخدای همیشگی می خوام 

جا نزدنه و می دونم که به یاری خدا موفق خواهیم شد 

اگر تو این کره و دنیا هیچ چی نشم 

حتما یه کانونی موفق خواهم شد و خواهی شد 

شک نداشته باش 

مسیر درسته باید توشه خوب براش برداریم تا وسطا کم نیاریم 

مهرخدا باور کن واقعا مهرخدایی 

هم برای خدا هم برای خودت و هم برای ما 
همیشه یادم خواهد ماند ...

که در اوج ناراحتی و ناامیدیه بعد از شکست های سریالی
شکست های خرد کننده تمام شخصیت ، غرور و کرامت انسانی

پناهگاه من فقط کانون بود و یک بیت شعر امضام
حالا تمام دغدغه ام این شده حسین ...

عاشق فراموش نکن ، زندگی هر چقدر هم که چرخید و چرخید
هر چقدر که پستی ها و بلندی ها را گذراندی
آن لحظات را فراموش نکن
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

دوباره حالم خراب شده
نمی دونم چرا
سختی درس ها و کوییز های پشت سر هم و تکالیف زیاد
یا نا امیدی از این که من آدم نمیشم و نمی تونم برای همیشه ترک کنم
یا بی حوصلگی
یا دل تنگی
یا این که خیلی وقته گریه نکردم
یا ...

اصلا چرا میام این جا چیز می نویسم
که چی بشه
نمی دونم

خیلی بده که یه آدمی با انرژی زیاد و هدف مشخص و ...
به بی هدفی و پوچی برسه
بی حوصله بشه

فاجعه ست

خدا حالم را خوب کن
برای چند هزارمین بار "انشاالله جبران می کنم"

20
[تصویر:  gal82.jpg&917953621]
به جای "شکست عشقی" می تونید نام این بیماری را هم بذارید


كفر متحرك به اسلام می رسد، ولى اسلام راكد، پدر بزرگِ كفر است.
سلمان‏ها در حالى كه كافر بودند، حركتشان آنها را به رسول منتهى كرد

و زبيرها در حالى كه با رسول بودند، ركودِشان آنها را به كفر پيوند زد.
كفرى كه با حركت ما همراه باشد، وحشتى ندارد، وحشت آنجايى است كه با ركودها پيوند خورده باشيم.

علی صفایی

[تصویر:  05_blue.png]

مهرخدا
این حرفا چیه میزنی خواهری ؟ خدا خیلی دوست داره من مطمءنم
تو که مهرو محبت خدارو داری دیگه چرا ؟ خدا خیلی مهربون تر از این حرفاس
اقا من اصا وقتی اسمتو دیدم همش چشم دنبالش بود از روی حسودیم اسمتو تو ذهنم مهری صدا میزدم Khansariha (13)
ماها هممون یه مشکل داریم بعدشم مگه چن بار به دنیا میایم که بخوایم این همه نا امید باشیم !
پس فاز منفی تعطیل !
غم و غصه و ناراحتی برن به درک !
بخند بابا ! الکی بخند
شادی ، شادی میاره مهری جون !!!
[تصویر:  nasimhayat.png]
اینو مینویسم برای خانم مهر خدا

مهرخدا خانم نا امید نباشید. تلاش کنید مطمین باشید هرچی بیشتر برای ترک تلاش کنید بهتره. ترک کردن رنج و سختی داره، ترک کردن جون کندن داره، باید همیشه مراقبت کنی و همیشه در حال خودسازی باشی. اگه خوردی زمین باید دوباره بلند شی.
یه جمله ای است که دکتر میثاق میگه: " ما در این دنیا محکوم به رشد و تعالی هستیم"  و باید دونست که رشد و پیشرفت و تعالی با تنبلی و رنج نکشیدن و تلاش نکردن به دست نمیاد.
حتی اگه یه ذره پیشرفت کنی و روبه جلو بری این خیلی عالیه. هدف پیش رفتنه حتی یک قدم. باید صبور بود.
یه داستانی هست از یکی از عارفان:
"روزی اون عارف وارد مسجد میشه که برای مردم سخنرانی کنه. مسجد خیلی شلوغ میشه بطوری که جا برای افراد بیرون از مسجد دیگه نیست. در همین حال یکی از مردم عادی که جلو نزدیک منبر نشسته بود فریاد میزنه: "هرکی هر کجا هست یه قدم بیاد جلو". وقتی این عارف این حرفو میشنوه میگه والسلام وبعد از منبر میاد پایین تا بره. همه با تعجب میگن چی شد شیخ؟ اون در جوابشون میگه هرچی میخواستم بگم این آقایی که فریاد زد "هرکی هر کجا هست یه قدم بیاد جلو"  گفت.

ببینید زندگی یعنی این:هرکی هر کجا هست یه قدم بیاد جلو.
برای این برداشتن قدم باید سختی کشید و تلاش کرد.

یه برنامه روانشناسی تلویزیونی از دکتر میثاق هست که واقعآ زندگی و دیدگاهمو به زندگی و تلاش و رنج و سختی، عوض کرد. میتونم به جرات بگم دلیلی که باعث شده 198 روز تا حالا پاک باشم به خاطر دیدن این برنامه ها بوده.
این لینک یه قسمتش هست. میتونید در آپارات بقیه این برنامه هارو داشته باشید. واقعآ خیلی تاثیر گذاره. یه بار دیدنش ضرر نداره.

http://www.aparat.com/v/7j9Yv
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

میخوام یه عهدی با خودم ببندم و همینجا ثبتش کنم تا همیشه بیام و ببینمش.

دیگه اجازه نمیدم هیچ چیزی منو از مسیرم و هدفم دور کنه حتی به اندازه  یک وجب.
دیگه اجازه نمیدم شرایط و محیط اطراف منو کنترل کنن.
دیکه اجازه نمیدم چیزی به عنوان محدودیت در ذهنم شکل بگیره.
دیگه اجازه نمیدم حتی خستگی و بیماری جلوی رفتن و تلاش کردنمو بگیره.
دیگه اجازه نمیدم که خواسته هام، اهدافم و مسیرم به زیر پای دیگران بیفته.
میخوام آنقدر سرسخت و محکم و پر استقامت و صبور باشم  که با قدمهایی محکم و استوار پیش برم.
میخوام پیش برم و موانع را کنار بزنم.
میخوام اگر روابط شخصی با دیگران مانع رشد و پیشرفت و تلاش کردنم باشند، در نوع رفتارم تجدید نظر کنم و صریح و رک باشم در کمال احترام.
میخوام وابستگی به داشتن روابط با دیگران را تمام کنم.
میخوام در بیشتر موارد خودم تلاش کنم و به دیگران وابسته نشم.
میخوام به رنج و سختی سازنده خوش آمد بگم و آنها را در بغل بگیرم.
میخوام همیشه در راه رنج و سختی، روحیه شاد و پر اشتیاقی داشته باشم. 
میخوام کار خودم را بکنم و فقط به روی هدف و مسیرم متمرکز شم.
میخوام حتی یک لحظه را هم بدون تلاش سپری نکنم.
میخوام آنقدر ادامه بدم تا ...

.
.
.
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

 سپاس شده توسط
دنیا سخت شود بر هر آنکه سخت گیرد 53
(1394 مهر 12، 19:54)MeHreKhODaa نوشته است: به نام خدا
یکی بود یکی نبود. یه دختری بود تو دنیای واقعی ک بد جور از اطرافیان از غریبه ها ضربه خورده بود. مثل خیلیا نبود ک مشکل مالی داشته باشه و همه فک میکردن چون چنین مشکلایی نداره پس خوشی زده زیر دلش. هیچ کس خبر نداشت چه بر سر این دختر اومده هیچ کس خبر نداشت وقتی این دختر تو اتاقشه گریه میکنه و زمانی ک چشاماش خیلی تابلو میشدن از گریه هایی ک میکرد خودشو به خواب میزد هر شب ساعت ده ده و نیم که میشد مثل دخترای خوب شب بخیر میگفت که مثلا بره بخوابه اما فقط خودش میدونست که تازه ساعت گریه هاش شروع شده
سلام دوست عزیز

انچه که از ابتدای نوشته ات پیداست ،  دنیایی از احساسات ناگفته و مسائل حل نشده در زندگیت را نشان میده.  عدم درک خانواده ، مشکلات عاطفی و  ضربه ها روحی ،  جستجوی پی در پی و نیافتن احساس خوشایند  و بسیاری دیگر از مسائلی که نگفتی ، باعث شده که هیچ زمانی برایت راضی کننده نباشد.

ریشه یابی
انچه در ترک خودارضایی و هر عادت بد دیگر مهمه ریشه ها و دلایل اصلی ان هست. در نگاه اول دلیل خودارضایی ، احساس لذت کاذب اون هست ولی وقتی عمیق به این مسئله نگاه کنیم خواهیم دید که مسائل دیگه ای پشت پرده هست. مهمترینش همین مسائل روحی ، روانی ، عاطفی و احساسی ماست. مسائل حل نشده ای که برای رهایی و بهتر بگم برای فرار از انها به ارامش بخش  های کاذبی مثل خودارضایی و روابط مجازی پناه می بریم.
انچه که بیشتر از گذشته ی ما مهم هست زمان حال و نگرش ما در این زمان هست. اینکه قصد کردی ترک کردی و به انجمنی مثل این انجمن قدم گذاشتی خودش نقطه عطفی هست برای تغییر . اینکه تمام روابط پوسیده قبلیتو کنار گذاشتی ، کار بسیار بزرگی کردی. با رها کردن هست که به دست میاریم. با رها کردن  گذشته ، روابط پوسیده ، نفرت ها ، حسرت ها ، شکست ها و ... جایی در زندگیت باز میشه برای اتفاقات خوشایند. فقط کمی صبوری کن.


صبور باش
ترک خودارضایی زمان بر هست. توقع نداشته باش که زود نتیجه بگیری . صبور باش و به راهت ادامه بده.  وقتی نا امید بشی شیطان به انچه می خواد رسیده  و تو با نا امیدی بزرگترین گناه را مرتکب خواهی شد.
احساس گناه تو کنترل کن . خودت را دیگه سرزنش نکن . این را جزئی از مرحله ترک بدون. از بخشش خدا مطمئن باش. هیچ ناامیدی از بخشش خدا مجاز نیست. و خودت را از گذشته ای که داشتی جدا کن. می دونم کار سخته ولی مطمئن باش به انچه که واقعا از ته دل میخوای میرسی. برای خودت ارزش قائل شو و زمان حال را که هدیه از طرف خداست ، استفاده کن برای بهتر شدن
برای نو شدن و تازه متولد شدن

خودشناسی
و دیگر اینکه احساساتت را شناسایی کن. خودشناسی کن . ببین چرا احساس خوشایندی نداری.
چه چیزهایی باعث شده تو استرس داشته باشی ، ناراحت بشی ، چه مسائل حل نشده ای در وجودت هست. همه اینها را بنویس و یا با دوستی مطرح کن و یا حتی در صورتی که نیاز می بینی با یک روانشناس در ارتباط باش . مطمئن باش پرداختن به این مسائل کمک زیادی بهت می کنه.

هجوم افکار و تخیلات
یه مورد دیگه عوارض روانی خودارضایی هست. با توجه به شرایطی که داشتی رفع این عوارض ممکنه ۳ ماه و یا بیشتر زمان ببره. تو این دوره پاکسازی این افکار منفی و تخیلاتی که مربوط به گذشته ی تو هست بهت هجوم میاره  . اما تحمل کن و ازشون بگذر . داخلشون نشو و باهاشون درگیر نشو چون تو دیگه از گذشته ای که داشتی رها شدی . خودت را سرزنش نکن و اماده بهترین ها باش. امیدتو از دست نده و به راهت ادامه 53
گل نیلوفر در مرداب می روید، تا همه بدانند
در سختی ها باید زیبایی آفرید

مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور /  کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن /  وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن / چتر گل در سر کشی ای مرغ خوش خوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت /  دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب / باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند / چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید /  هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار/  تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور


حضرت حافظ 53  53
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
[تصویر:  05_blue.png]
[تصویر:  shine_light_backgrounds_vector_537230.jpg]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 19 مهمان