1395 آبان 17، 19:38
خدایا....چی بگم،چی میتونم بگم
(1395 آبان 17، 20:38)درخشنده نوشته است: دیگه انگیزه ایی برای موندن برام نمونده...سلام داداش درخشنده عزیز
الان دیگه میدونم چطوری ترک کنم...
فکر کنم دیگه کار خودمو کردم...
اینجا شده شبیه مسجد و به اعتقادات من نمیخوره... هرروز سردترم میکنه...
ای کاش میشد یه بهونه ایی داشتم برای موندن...
یا یه بهونه برای رفتن...
خیلی بده این وسط گیر کنی...
هربار رفتم نتونستم طاقت بیارم و برگشتم...
اعتقادم که به باد رفت....
سختی ها اعتقادمو ازم گرفتن...شدم یه ادم دیگه...
اصلا نمیفهمم بدون اینکه ایمان داشته باشم چطوری اینقدر خوب ترک میکنم!
چرا توی اورژانس با جون و دل برای بنده های خدا که احتیاج به کمک دارن کار میکنم...
اونی که دنیاش حسینه رفتارش شبیه دشمن حسین شده....
من چرا اینطوری شدم؟
ای کاش خدا یه دلیل مسخره به زندگیم میداد...
ای کاش اونی که دوسش دارم منو دوس داشت...هیچی ازش نمیدونم...
فقط باید تماشا کنم ببینم مامان بابا کی میگن بزرگ شدی!
شاید هیچوقت نخواستن اینو بفهمن...
از الان خودمو شکست خورده ی داستان میبینم...
کسایی دنبال دوستی با کسی هستن که من میخوامش.... من برای ازدواج میخوامش
ولی اونا پولدارن...
شاید خدا اونارو بیشتر دوس داره...
به جهنم...
(1395 آبان 17، 21:36)mamad68 نوشته است: سلام داداش درخشنده عزیز
وای پسر وقتی خوندم اشکم در اومد یاد خاطرات سال اول دانشجوییم افتادم
عاشق شده بودم!
ولی من هیچی نداشتم فقط عاشق بودم همین. نه پول نه کار نه درس نه ...
و در نهایت اخر ترم دوم حلقه دستش کرد! مُردم. واقعا مُردم
بدترین تابستونی که توی تمام عمرم داشتم رو سپری کردم. هر روز فکر خودکشی، فلان فلان ...
دردسرت ندم فقط از خدا مرگمو میخواستم تا اینکه با یه همدرد آشنا شدم و هر وقت عصبی میشدم زنگش میزدم
و اون هر روز بهم دعای آرامش رو گوشزد میکرد و من یجورایی مسخرش میکردم ولی ازیه جایی به بعد هر لحظه دعای آرامش توی سرم میچرخید
گذشت و گذشت تا از دل این مصیبت یه ممد68 در اومد که واقعا تموم فک وفامیل و دوست و آشنا حصرتشو میخوردند!
خودم هنوز که هنوزه موندم چطور من اون شدم ولی عمق فاجعه اینجا بود که من احمق بهشت رو دو دستی با جهنم تعویض کردم!
بگذریم کاری به آخرش ندارم ولی داداشی از الان دارم بهت میگم اصلا به همه بچه های انجمن میگم
دوستان، عاشقی قماره.
فقط از همین الان 2 چیز رو در نظر بگیر: 1- توی قمار 50% احتمال باخت داری و خیلی خوشبین نباشید 2- همه دار و ندارتون رو توی قمار نذارید که اگه باختید بدبخت میشید.
من تجربه کردم و باختم و بهاش رو دادم هرچند خدا بهم بسیار بسیار لطف داشت.
اختیار با شماست.
در آخر یه نکته بگم و اینکه عاشقی واقعا لذت بخشه.
یاعلی
(1395 آبان 18، 10:25)تـــواب نوشته است: از همه چیز بیذارم و از همه فراری و از خودم بیشتر
(1395 آبان 19، 18:55)زینبی نوشته است: این روزا افتضاحه هرچی بیشتر میگذره بدتر میشمبیرون اومدن از روزهای سخت واقعا سخته...
به طرز وحشتناکی اعصابم داغونه
حس ادمی رو دارم که زمین خورده پاهاش شکسته
به هرسختی که هست بلند میشم ولی دست به عصام
اینکه نمیتونم درست راه برم کلافم میکنه
اینکه چرا حواسم رو جمع نکردم زمین خوردم
اینکه میدونم دویدن چه لذتی داره ومن ازش محرومم
کاش بشه دوباره محکم رو پاهای خودم باشم
بتونم سرمو بالا بگیرم......