1395 آذر 30، 11:56
1395 آذر 30، 19:49
ویرایش شده
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
1395 دي 1، 1:05
احتمال نود درصد مامانم بهم شک کرده بابت خ ا هام و کثافت کاریام
سپاس شده توسط
1395 دي 3، 15:44
1395 دي 3، 16:12
(1395 دي 3، 15:44)meep نوشته است: داغونم ارامش ندارم دوست دارم هر چه سریع تر بمیرم این خ ا لعنتی ول کن من نیست خدایا نجاتم بده خدا
دست از شعار دادن برداریم
راه ترک سختیِ زیادی داره چون داریم با بزرگترین و قویترین شیطان می جنگیم با نفس ...
قطعا لذت جویی از خصلت های انسانیه
اما
منم مثل خیلی های دیگه خیلی چیزا دوست دارم ، با صداقت تمام من جنس مذکرم و دلم دنبال مونث هاست دوست دارم داشته باشمشون
اما آیا این درسته ؟
یا میل به همین کار
باید سعی کنیم درست رو انجام بدیم حالا درست برای ما راه سختی داره ، باید تشنگی بکشیم درست و حسابی تا وقتی سیراب شدیم اگر خدا خواست حسابی قدرشو بدونیم
چه بخوایم چه نخوایم گرفتار شدیم به این بلا ، راهکارشم دوری ازشه
اگر اولشی باید ازدواج کنی اما اگر سالیان درازیه که مبتلایی باید درمان بشی بعد بری سراغ همسر و زندگی که این برای شما و من بهتره
همه ما می تونیم به شرطی که از ته دل بخوایم لذت همراه با ذلت نبریم
1395 دي 3، 17:44
{خداجون باخودت کار دارم میدونم دارم امتحان میشم ولی کمکم کن پیروز بیام بیام بیرون باور کن خدا جون هر روز از این سن ارزشمندم که بهترین دوره زندگیه هر بنده ای هست داره کم میشه و من باید به اهداف فکر کنم و عمل کنم و انرژیم رو صرفش کنم دارم صرف کنترل و اعصاب خوردی که نتیجه ی سرکوب کردنش هست میکشم وقت هایی هم که از دستم در میره که انگاری مردم}
فقط یک کلام پوکیدم از دست این همه پوچی
________________________________________________
_________________________________________
__________________________________
__________________________
___________________
ای امید درهای بسته
_________________________________________
__________________________________
__________________________
___________________
ای امید درهای بسته
1395 دي 3، 17:49
چرا نباید خودم باشم
چرا نمیتونم به دیگران بگم نه
چرا
چرا اراده ندارم
چرا اراده ندارم که خ.ا نکنم
چرا فکر میکنم که باید همه از من راضی باشن
چرا باید مهر طلب باشم
لعنت به این فکر
لعنت به این رابطه سازی
چرا فکر میکنم که باید با افراد رابطه داشته باشم چون یه روزی شاید به دردم
بخورن
آخه چرا من باید توی همچین دنیا و اتمسفری زندگی کنم
چرا نمیتونم به فامیلام بگم نه
بگم نمیتونم بیام خونتون، بگم وقت باسه این کارا ندارم
چرا نمیتونم
یک ماه تا رهایی
یک ماه باید محکم تلاش کنم و منحرف نشم
فقط 27 روز
میخوام بگم نه
میخوام بگم نه
میخوام بگم نه
نمیخوام مهر طلب باشم
میخوام این بندی که ذهنم رو اسیر کرده پاره کنم.
دوست دارم این 27 روز وقتم فقط ماله خودم باشه
توی این 27 روز به همه چیز میگم نه نه نه
حتی به بهترین دوستم
حتی به نزدیکترین هام
من از خود می پرسم، شما چطور؟
آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟
اعتیاد جنسی چیست؟؟
آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟
چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟
1395 دي 3، 18:01
ویرایش شده
اما حالم خوب بود صبح زود اومدم پیام بهبودی گذاشتم و از خدا خواستم کمکم کنه فقط برای امروز پاک بشم. بیخیال گذشته و آینده شدم ازش خواستم یه روز بدون شهوت داشته باشم.
اونم کمکم کرد
حالم خوب مونده تا الان
با چندتا از دوستان بهبودیم حرف زدم به جای اینکه برم دنبال چت و پیامک بازی با جنس مخالف
یکی از اصول هوشیاری میگه رها کن
منم الان میخوام رها کنم
تصمیم سختیه از سال 90 یه وبلاگ داشتم که همه خاطرات زندگیم توشه همه عاشقانه ها دلتنگی ها همه چیزم.همیشه میخواستم تا ابد بمونه برام. تو هر شرایطی نگهش داشتم. باهاش زندگی کردم.ساعتها وقت صرفش کردم پره پستهای عاشقانه ای که اون برام گذاشته.
اما الان میخوام رها کنم
خداوندا
خود را تقديم تو میدارم با من کن و از من ساز انچه خود اراده کنی .... از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم.....مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر انها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو عشق تو و راه تو ياریشان خواهم داد باشد که هميشه بر اراده تو گردن نهم
آمين
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
سپاس شده توسط
1395 دي 3، 18:52
اینم همه عکساش
خدایا خودت بهم این توانو دادی که اینکار رو کنم و گرنه من مرد این میدون نبودم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
سپاس شده توسط
سپاس شده توسط
1395 دي 4، 11:05
عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و اله و سلم: الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَه»(1)
« امام رضا علیه السلام از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم فرمودند:نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاشكننده گناه مخذول است و نهانكننده آن آمرزيده است»
.« امام رضا علیه السلام از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم فرمودند:نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاشكننده گناه مخذول است و نهانكننده آن آمرزيده است»
.
خدا رو شکر هر کم و کاستی هم تو زندگیمون هست اون دنیا خدا چند برابر جبران میکنه
.[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
1395 دي 4، 21:17
ویرایش شده
اوایل سال 94 بود که حس کردم قلبم یه مشکلی داره
بعضی وقتا یه سوزش خفیفی داشت
اول جدی نگرفتم گفتم شاید از معده یا یه جای دیگه باشه
اما با گذشت زمان فهمیدم کمتر که نمیشه هیچی همینجوری ادامه داره و ول کن نیست
یکی دوبار با خانواده درمیون گذاشتم و یه جوری برخورد کردن که انگار میخوام جلب توجه کنم یا الکی دارم یه موضوعی رو بزرگ میکنم
شایدم دوست نداشتن قبول کنن پسر بیست سالشون مشکل اینجوری داره
ازونجا بود که دیگه پشت دستمو داغ کردم که بخوام به کسی حرفی ازش بزنم
تقریبا یک سال ونیم شده ازون موقع.
الانم هر ازگاهی میاد سراغم دردش ولی خودم یه جوری حل وفصلش میکنم
اگه توخونه باشم میرم یه گوشه کناری که کسی نبینه ونفهمه
اگه بیرون باشم یه جایی پیدا میکنم که تو دید نباشم اگرهم تو یه مهمونی یا جمعی که نشه ازش فرار کرد باشم با هر بدبختی شده دردشو تحمل میکنم
میدونید حقیقتش اینه که دارم به این نتیجه میرسم این یکی از عوارض خودارضاییه
چند وقت پیش یه جایی میخوندم که موقع خ.ا چون فشار خون وضربان قلب خیلی میره بالا,اگه زیاد تکرار بشه ممکنه به قلب وعروق اسیب برسونه
خب منم اگه جای اون قلب بودم وهفته ای شیش هفت بار اونم توی یه دوره ده یازده ساله انقد فشار بالام میومد دیگه کم میاوردم!
شاید بپرسید خب چرا نمیری دکتر یا چرا حالا که انقد جدی شده به کسی نمیگی
مشکل منم دقیقا همینجاست
چون توخانواده ما غیر از بابابزرگم که بالای 70 ساله ومشکل قلبی داره (اونم تو سن پیری مشکل ساز شده براش)دیگه بقیه سالمن ونمیشه گفت ارثیه
اخه یه ادم 22 ساله که نه اهل سیگار ومواده نه سابقه خانوادگی داره چرا باید مشکل قلبی پیدا کنه؟
میترسم عنوان کنم
واقعا میترسم برم دنبالش
از ابرو ریزی بعدش میترسم
اگه واقعا مشکل ازهمونی باشه که من فکر میکنم وکسی بفهمه چی کار کنم؟
چه خاکی به سرم بریزم
خدایا خیلی خوبه که ستار العیوبی وتا حالا آبروم رو نبردی جایی
همینجوری ادامه بده لطفا!
سپاس شده توسط
1395 دي 4، 21:53
ویرایش شده
احتمالا مشکل شما تنگی دریچه میترال قلب هس ک بهتره به دکتر مراجعه کنید ..الانه بخاطر سبک زندگی مشکلات قلبی خیلی شایع شده دل بد نکنید برید پیش دکتر کسی قرار نیس چیزی بدونه ..ی بیماری دلایل مختلفی میتونه داشته باشه اینطوری خودتونو عذاب ندید
من تجربه داشتم .. اگر سمت چپ قلبتون ناگهانی درد گرفت و دست چپتون بشدت درد کرد و حالت کوفتگی داشت سریع به دکتر مراجعه کنید تجربه خوبی نبود دنبال دکتر نرفتم پشت گوش انداختم دیگه حمله دس نداده بهم ولی میدونم ی جایی خفتم میکنح و بعدش ناگهان بانگ برآمد خاله شادن مرد
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
1395 دي 4، 22:01
سپاس شده توسط