امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1396 شهريور 23، 1:10)mohsen73 نوشته است: بزرگترین ضرری که که با خ ا بهش مبتلا میشی ناامیدیه، بد دردیه لامصب همه ی انگیزه و انرژیتو واسه حرکت میگیره و تو رسما یه مرده ای که نفس میکشه...  46

دقیقا همینه
مخصوصا الان که خداروشکر توی مسیر ترکش رفتم و دارم پیش میرم خیلی بیشتر این موضوع رو حس میکنم. چون یه جورایی یک شمع کوچیک روشن شده که میشه به گرماش امیدوار بود تا دوباره تبدیل به یک شعله بزرگ بشه.  تا دوباره اون امید و انگیزه از بین رفته برگرده Khansariha (69)
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
من یه بار زندگی می کنم ؟
با این روش ، زندگی من از بین رفته س ، حتی اگر صد سالم از ترک بگذره 
من یک بار زندگی کردم و دیگری هم یک بار 
اون چطور زندگی کرد 
من چطور ؟
دارم به این باور می رسم که من اهل آتشم 
زنرگی ای که من کردم تا اینجا و حتی اگرم بعدش درست بشه بازم فرقی نداره 
یک عمر خاطرات کثیف توی ذهن می مونه 
لعنت به من با این زندگیم
 سپاس شده توسط
(1396 شهريور 23، 9:58)تـــواب نوشته است: من یه بار زندگی می کنم ؟
با این روش ، زندگی من از بین رفته س ، حتی اگر صد سالم از ترک بگذره 
من یک بار زندگی کردم و دیگری هم یک بار 
اون چطور زندگی کرد 
من چطور ؟
دارم به این باور می رسم که من اهل آتشم 
زنرگی ای که من کردم تا اینجا و حتی اگرم بعدش درست بشه بازم فرقی نداره 
یک عمر خاطرات کثیف توی ذهن می مونه 
لعنت به من با این زندگیم

سلام
میدونی اشتباهت کجاست؟
اونجا که خودت رو با یک نفر دیگه که همچین مشکلی نداشته مقایسه میکنی. خب اینکه مقایسه نداره برادر من معلوم همچین آدمی از من و شما بهتره. اما اما اما کار ما وقتی درست میشه که خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم. اینجوری که هر روز از روز قبل بهتر باشیم ، تنها راهش همینه... به نظر من اگه کسی به همچین نقطه ای برسه یعنی آدم موفقیه
بحث ناامیدی از خدا هم که میدونی بزرگترین گناهه ؟ این آیه رو ببین :
اگه حرف خدا رو قبول داری خودش داره میگه هرچقدرم گناه کردی بیا درستش میکنم
«...یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ (زمر، 53) بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
راستی از اینکه چه کسی به قول تو اهل آتشه و کی جاش تو بهشته ، حتی امامان ما و پیامبر هم در این مورد برای خودشون با اطمینان حرف نمیزدن و این یکی از چیزهایی که ما خیلی باید با احتیاط دربارش حرف بزنیم. این موضوع چیزیه که فقط خود خدا ازش خبر داره
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
سلام
مطمئنم اگه پی نوشتن رو بگیری به خیلی جاها میرسید خییییییییییییییلی جاها که کمترینش رسیدن به حس رضایت درونیه 
خیلی قلم خوبی دارید
دکتر آرش رو میگم
302
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
کلا نه استقلالی هستم نه پیروزی!....

اما ناصر حجازی رو خیلی دوست دارم.( بنا به چندین دلیل!)







به قول اون دوست آذری زبانمون :هر کجا هست ، ابوالفضل نگه دارش باشه!( اینم از اون حرفا بودا!... 4chsmu1 )


این که شوخی بود اما الان داشتم یکی از مصاحبه هاشو تووی یه مجله قدیمی میخوندم گفتم یادی ازش بکنم.(سر مزارش نرفتیم اما تقدیم به این عزیز زنده یاد! 53 )
 سپاس شده توسط
بعضی وقتام فکر میکنم شاید این همه مشکلات و بی حوصلگی های این تابستون واسه این بوده که بیشتر به خودم فکر کنم و با وجود کم حوصلگی ها و بی حوصلگی ها و بی انرژی ها و بی های دیگه یه روز دوباره شروع کنم
پ.ن:  بیشتر به خودم و افکارم و کارام فکر کردم ولی عمل کو؟ حوصله کو؟ انرژی کو؟
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
(1396 شهريور 23، 19:15)دکتر آرش! نوشته است: کلا نه استقلالی هستم نه پیروزی!....

اما ناصر حجازی رو خیلی دوست دارم.( بنا به چندین دلیل!)







به قول اون دوست آذری زبانمون :هر کجا هست ، ابوالفضل نگه دارش باشه!( اینم از اون حرفا بودا!... 4chsmu1 )


این که شوخی بود اما الان داشتم یکی از مصاحبه هاشو تووی یه مجله قدیمی میخوندم گفتم یادی ازش بکنم.(سر مزارش نرفتیم اما تقدیم به این عزیز زنده یاد! 53 )

ناصر حجازی رو من که درک نکردم ولی چیزهایی که ازش خوندم و شنیدم باعث شده بگم به معنای واقعی مرد بود 303
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
یک ماه پیش هوس کردم از بین تمام موضوعات کتابخونه، یه رمان بردارم بخونم!.....( چند سالی میشد که رمان نمیخوندم ...)

یه دفعه کتاب "دخمه "رو دیدم!...از ژوزه جان عزیز دل برادر!

جایزه نوبل هم برده!

تا حدود چهل صفحه مونده به آخر این کتاب رو خوندم!....اما جدا ارزش خوندن نداشت!....فقط به این دلیل هی پیش میرفتم ، میگفتم الانه که نویسنده منو توی درکی از یه واقعیت بزاره، الانه که بزاره ، الانه که بزاره!.....اما صد حیف که ژوزه جان با سیپریانو الگور (شخصیت اصلی داستان) رابطه ی "من بمیرم تو بمیری " داشت!....موضوع نگرانی های یه آدم سالخورده بیش از حد تکراری بود!


کلا کتابو تا ته نخوندم رفتم به کتابخونه پس دادم.


.............................................................................................................................................


(چیه ×!؟.

چرا اونجور نگام میکینی!؟...

باشه بابا...اصلا من کتاب خوون نیستم ....اصلا درک رمان خوانی ندارم....خوبه!؟

اصلا اون یه چیزی گفته بود که در حد درک من نبود!....ایشون ژوزه ساراماگو هستن خب!...نمیشه که خزعبل گفته باشه!

باشه هر چی ایشون بگن درسته! 4chsmu1 )
............................................................................................................................................


سخت نگیرین ، من با نوشتن حالم خوب میشه ....اونم نه توی برگه ، اینکه کسی ببینه و حرفای توی مغزم دیده بشه حس خوبی برام داره( البته بی ادعا!)

............................................................................................................................................


از بس که هی از پای سیستم کامپیوتر پا میشم و دوباره میشینم ، کلا رشته کلام از دستم در میره !...هر ده کلمه یه بار باید بلند شم!....

یه بار صدای سوت کشیدن کتری آب جوش!...یه بار صدای کولر و تق تقایی که باید سرک بکشم....یه بار دری که بازه هی جیرجیر میکنه!.....

همین مونده صدای تیک تاک ساعت قصر ناتینگهام، از ساعت دیواری ما شنیده بشه!!


..............................................................................................................................................

حالا با اجازتون برم قوری چینی چای رو بیارم اینجا!....

میخوام جوری چایی بریزم توی استکان، که صدای چایی ریختنای اول صبح مادرم ، توی ذهنم تداعی بشه!

آخه یه ماهه مسافرته ، خونه نیست که برامون چایی بریزه ، ازش تشکر کنم!

.......................................................................................................................
 سپاس شده توسط
خسته شدم از این انتظار ... خدایا تمومش کن !  Hanghead


من باید میزان هوشیاری ام در عمل رو مدام افزایش بدم
نباید بذارم هرنیرویی هر طرفی که میخواد بکشوندم
من  باید خودم باشم و مدام از خودم مراقبت کنم
من میتونم ، آره ...
چون من خدا رو دارم و اون کمکم میکنه
 سپاس شده توسط
گاهی وقتا از خودت می پرسی
راهو درست اومدم یا نه؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
دقیقا
راه رو درست اومدم یا نه ؟ کسی هست بگه ؟
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
منی که دردام هی یادم میره حقمه که دردام برگردن!
شروع میکنم دو روز میگذره با خودم میگم من عمرا دیگه اون ادم ثابق نمیشه اما ....
هر دفعه به یه بهانه بازم برگشت!
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
نه ساعت
آغازم می کند
نه تقویم
پایانم می دهد
لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد ...


من باید میزان هوشیاری ام در عمل رو مدام افزایش بدم
نباید بذارم هرنیرویی هر طرفی که میخواد بکشوندم
من  باید خودم باشم و مدام از خودم مراقبت کنم
من میتونم ، آره ...
چون من خدا رو دارم و اون کمکم میکنه
 سپاس شده توسط
(1396 شهريور 27، 5:55)nobody31 نوشته است: نه ساعت
آغازم می کند
نه تقویم
پایانم می دهد
لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد ...

ایشالا این اتفاق زودتر بیوفته. چون مثه اینکه خیلی مشتاقشی
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
یک شب دیگه هم با غصه
چه اشکالی داره ؟


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: