امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

Brick 
والا فعلا که همه بیننده و شنونده اند 53258zu2qvp1d9v

سلام بر ادریس جان 317 داداشی نیستیا 42

خب یه چیزی بگین ؟؟ درد دل منو خواندین ؟ 17

از مدیران بقیه کجان ؟؟ فقط من اینجام؟!

الـــــــــــــو
درد دلت رو خوندم رز، اولا سلام، دیگه می خوام باشم

من فکر می کنم شامل درد دلت نبودم، چون سعی می کردم با بچه ها در ارتباط باشم 22
Brick 
بچه ها دوستان گل من یه خواهشی دارم ازتون :

خدا وکیلی کسی از کانون نره Tears اگه حتی یه نفرم از کانون بره منم می رم از کانون !! 53258zu2qvp1d9v

خداییش نه از کانون زده بشین نه از کانون برین / خب کانونم یه روز کم داره یه روز زیاد 53258zu2qvp1d9v کلا زندگی اینجوریه !!

بعضی ها تو چت بهم می گم چرا کانون اینجوریه ؟؟؟ 17 حق دارین ولی خودمان باید سرپا نگهش داریم نیاز به مدیرم نداره - همین که باز میشه باید کلاه خودمونو بندازیم هوا 4fvfcja

باشه ؟؟

منتظرما varzesh

Muscular
سلام
خوبين شما؟
لازمه منم يه چند كلمه اي بگم...

گله هاتون به سرم.....4fvfcja 53258zu2qvp1d9v

دوستاي من ميشه يه بار ديگه حرف آقا عماد رو بخونين؟! لطفا:
(1389 شهريور 24، 18:08)عماد نوشته است: کجا میری رهگیر ؟
کانون رو اعضاش اداره می کنند ، هر کدوم از ما اگه نقصی توی کانون می بینیم بهتره دست به کار شیم و حلش کنیم.
اصلا چرا خودمون بزرگتر نباشیم ؟

حرفشون كاملا و دقيقا درسته...
شما فرض كنين در يك عمليات انتحاري همه مديرها رفتن...آيا اين مساوي ميشه با اينكه كلا در كانونو تخته كنيم؟؟!
قطعا نه...
تازه يادمون باشه مديراي كانون از كاربر تازه نفس شروع كردن و شدن مدير...

اگه همه ماها به اندازه همون ميزان توقعي كه از كانون و اعضا و مديراش داريم ، احساس مسئوليت ميكرديم و عمل،
صد در صد نتيجه بهتر و موفق تر ميشد...

و باز يه نقل قول ديگه از آقا مجتبي:
(1389 شهريور 24، 12:42)مجتبی نوشته است:
ولی یه جای کار ما هم ایراد داره ، و اون که یه کم میل به بی نیازی و استقلال طلبی شاید باعث بشه نریم سراغ کمک خواستن از بقیه ، بلاخره تا به بقیه توجه نکنیم ، بقیه هم به ما توجه نمیکنن ، یکم سعی کنیم بازتر بشیم و مشکلاتمون رو جدی تر در میون بذاریم و از بچه ها بیشتر کمک بخوایمم ، اون وقت مطمئنم بچه ها کم نمی ذارن .
درست ميگن ايشون...ببينين..
تا حرف نزنين كه ماها نميدونيم مشكل چيه..و كمك كنيم...منطقي باشين...لطفا...

و در آخر اينكه
يادتون باشه كه ماها همه مثه يه خانواده ايم..خوبي هامون براي همه هست و شكستها و كاستي هامون هم..
پس به خاطر ساير اعضا هم كه شده مراقب حال و اوضاع خودتون باشين..


زنده باشين و برقرار..ياعلي.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام دوستاي گلم خوبين؟ اومدم بگم مام داريم ميريم دانشگاه ايران پزشكي بخونيم اگه خدا بخواد واسم دعا كنين آخه دانشگاه هاي كوفتي خيلي وضعش خرابه . . . منم دوباره استارت زدم ايندفه با اراده تر از هميشه . .. راستي گواهينامه ام گرفتم!! خدايا خودت كمك كن. بچه ها التماس دعا.4fvfcja4fvfcja4fvfcjacheshmak
به حرص ارشربتي خوردم مگير از من كه بدكردم/ بيابان بود و تابستان و آب سرد واستسقا
یعنی واقعا تواب خانم رفت؟؟؟؟!!!!

چه یکهویی!13
انشالله که دیگه نرند بچه ها.
می دونم شرایط زندگی همه تغییر میکنه ولی در هر صورت هفته ای یک بار که می تونیم سر بزنیم به کانون.
اون امضایی رو که ای سی نو جمع کرد رو که یادتون هست؟؟!!؟(البته خود این ای سی نو معلوم نیست کجاست!!!!!!!)
--------------------------------
راستی یادتونه گفته بودم مصاحبه دارم.
عجب مصاحبه ی خنده داری بود!
یک چیزایی اون میگفت من نمی فهمیدم یک چیزایی من می گفتم اون نمی فهمید!!Smiley-face-cool-213
ولی کلا اولین تجربه ی مصاحبه ی من بود و خیلی با حال بود و نتیجه اش هم فکر کنم خوب باشه.
حالا به زودی دومین تجربه ام رو هم باید داشته باشم.

دعا کنید برام که من همیشه براتون دعا می کنم4fvfcja
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
[تصویر:  87267819991958480523.jpg]

حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما

چرا یکی یکی شروع کردید به رفتن ؟
کانون با اعضاش شده کانون و گرنه کانون بدون اعضای ارزشمندش چه فایده داره؟
حداقل اگر می خواید خداحافظی کنید بگید فعلا خداحافظ ، چون شاید یه روز دلتون خواست برگردید و یادی از گذشته ها کنید.(اگر به صورت مهمان به سایت سر بزنید خیلی نامردید 42)
بابا بی خیال
من میگم بچه های اینجا هرچی زمان می گذره دارن بزرگتر میشن و مشغله هاشونم بزرگتر میشه !
یکی یکی میرن دانشجو میشن بعد کم کم شاغل میشن و حتی مثل آقای ایده و تارک ازدواج می کنن خب اینا باعث میشه که کمتر بیان کانون
خوده من از مهر بعید می دونم بتونم مثل سابق فعال باشم
از 6 صبح تا 9 شب بیرونم ! وقتی هم بیام تازه با اون همه خستگی باید بشینم درس بخونم یا موسیقی تمرین کنم
خب معلومه نمی تونم مثل قبل بیام
شاید آخر هفته ها بتونم سر بزنم
این مساله رو نمیشه ازش فرار کرد یه واقعیته ! امیدمون باید به اعضای جدید باشه که فعال تر باشن ... اونا احتمالا کم سن و سال ترن یا مشغله هاشون کمتره
همه جا همینه یه عده بازنشسته میشن و یه عده جوون تر جاشونو می گیرن
نباید گله کنیم ! چون سر خودمونم یه روز میاد
حتی خوده پوریا اصلا مثل قبلش فعالیت نمی کنه ! اون همه اون روزا پست می زد و تشکر می کرد !!! الآن خیییلی کمتر پست میده حتی شاید تازه واردا نشناسنش
ولی قبلن فکر کنم تنها کسیکه تازه واردا می شناختن پوریا بود4fvfcja
پس گله نکنیم به فکر راه حل بهتری باشیم53258zu2qvp1d9v
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

(1389 شهريور 24، 22:51)edrissss نوشته است: ریلایف حیف که نمی شناسمت، وگرنه می دونستم چکارت کنم!! این قد باهات چت می کردم که خودت خسته بشی 4fvfcja
اگه می خوای، آیدیت رو بهم پیام خصوصی کن، امتحانش مجانیه، کمتر از 5 ساعت در روز هم امکان نداره17
این قدر درد دل کن که کلا حرفات تموم شه 42

بمب انرژی
با خدا، تا خدا

ترک من
سلام :(
بچه ها من دلم گرفته ،
یه مشکلی (شایدم یه حکمتی از حکمتای خداست ، که حتما هست اما من نمیفهمم ) برام الان پیش اومد ،
دعا کنید به بهترین شکله ممکن حل بشه ،
46:13:46
[تصویر:  23e325e16617.png]
[تصویر:  nasimhayat.png]



الهي، من به حور و قصور ننازم، اگر نفسي با تو پردازم از آن هزار بهشت مي‌سازم.
الهي، مي‌پنداشتم كه ترا شناختم، اكنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم.
الهي، همه شاديها بی ياد تو غرور است، و همه غمها با ياد تو سرور.

اِلـهی.... وَرَبّی.... مَنْ لی غَیْرُکَ ...
الهی ... حالا دیگه من و تو و عبدَک ... (:
خیلی دلتون واسه کانون میسوزه؟
در حقتون ظلم شده؟؟
من فکر نمیکنم با گوشه و کنایه و حرفای زشت مشکلی حل بشه،
کانون نشون داده که قاطع هست،و بارها تونسته جلوی کج روی هارو بگیره،مثالاش زیاده،خودتونم میدونید،
اگه واقعا ظلمی شده بهتر نیست با یه پیام خصوصی ساده موضوع رو با یکی از مدیرا در میون بذارین؟؟
سها خانم حرف خوبی زدن،اومدیم یه روز همه مدیرا رفتن اونوقت چی؟؟
یکبار براهمیشه وقتی رفت بچه ها طوری یکدل شدن که نبودش فقط چند روز احساس شد،
سایت با مشکلات فنی روبرو بود اما ادمین اول وجود نداشت که حلش کنه،خود بچه ها پیگیریش کردن تا حل شد،
18 روز از ماه نگذشته بود اعتبار ماهیانمون تموم میشد،کی حلش کرد؟بزرگتر سایت؟؟؟
الان فقط تعداد بازدیدا کم شده،که این هم خوشحال کنندس هم ناراحت کننده،
خوشحال بخاطر اینکه خیلی از کاربرا تونستن موفق بشن و کم کم میرن،مثل خیلی ها،نمونش خودم،
و شایدم تعداد افرادی که این کارو انجام میدن کم شدن،
وناراحت بخاطر اینکه هنوز جوونایی هستن که اینکارو انجام میدن و از کانون بی خبرن،
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
من یکی که غم وجودمو میگیره وقتی اینجوری میفتین به جون هم
نمیدونم چرا اگه مشکلی دارین خصوصی مطرح نمیکنین
همین کارارو میکین که خیلیا زده میشن دیگه
خواهشن رعایت کنین....هر بار میام اعصابم به هم میریزه
ما اینجا میایم که آرامش بگیریم که دیگه سراغ خ... نریم نه اینکه شاهد دعواهای بعضیا باشیم
خلاصه اینکه خصوصی بحثای اینجوریرو بکنید
مرسی
...
شاینی امیدوارم هر چی به صلاحته اتفاق بیفته، توکلت به خدا 4fvfcja
ببخشید من دخالت می کنم
ولی وقتی این پستارو خوندم یه کم جا خوردم...
می خواستم بگم از نظر من که خیلی وقت هم نیست وارد شدم
اینجا خیلی چیزها سر جای خودش هست .
که باید ارزششون رو بدونیم.
وجود حامی...وجود مدیر...
حامی به خاطر زحماتی که برای دیگران میکشه و اگر هم باسواد نیست
به خاطر تجربیات و فهمش می تونه خیلی کمک کننده باشه و مدیر هم توی همه ی جمع ها
چه باسواد چه بیسواد باید باشه که از به هم ریختگی جلوگیری کنه.
کسی که اختیاراتش بیشتر از سایرین باشه و بتونه نظمو به مرحله ی اجرا برسونه.
اینا تعاریفه مدیریتیه که اینجا پیاده شده.
بحث روانشناس یا عالم دینی اگر در غالب پیشنهاد مطرح میشد خیلی خوب بود.
ولی در عین حال باید هممون توی ذهنمون داشته باشیم که مدیران هم یکی مثل ماهان که دارن بیشتر زحمت میکشن
و این در راه دل و خدا فعالیت کردن به این معنا نیست که کارایی که از دستشون بر نمیاد رو هم حتما باید انجام بدن.
مثلا شما اگه خودت یه روانشناس یا عالم دینی میشناسی که بیاد اینجا و پاسخگو باشه و مدیریت کنه
فکر میکنم حتما مدیران و همه کاربران استقبال میکنن4fvfcja
یعنی می خوام بگم باید با هم ساخت و با عمومی کردن این مشکلات هم کاربران رو از این بستر خوب ناامید نکرد هم مدیران احساس بدی پیدا نکنند 4fvfcja
بازهم پوزش میطلبم به خاطر دخالت 53258zu2qvp1d9v
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش 

خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...

53

[تصویر:  bwgc4a4v29tlqllozxqq.jpg]
[تصویر:  nasimhayat.png]
اینجا چه خبره؟؟؟
چرا همه بحث رفتنو می زنن؟ هرچی صفحه قبل میزنم همش همینه تو رو خدا بابا بیخیال چقدر دلگیر شده تاپیک درددلTears ولی همه خیلی قشنگ نوشتین همه با احساس و اکثرا تو یه چیز مشترک...فکر می کنیم دیگران اهمیتی بهمون نمیدن. تو این چند صفحه زیاد دیدم مثالش رهگیر ، رز زرد و چندتای دیگه از جمله خود من اولا این حس خیلی زیاد بود نمیدونم چرا کانون این حسو به آدم تلقین می کنه شاید به خاطر درگیر بودن بچه هاست آخه فکر و ذکر همه که کانون نیست از بچه هایی که اینجا رو مدیریت می کنن تا تازه واردا یکی بزرگ یکی کوچیک هر کی خلاصه هرکی یه جور درگیری داره اما دلیلی بر جدایی اعضای کانون نیست ، کانون داره بزرگ و بزرگتر میشه ، قبلا شاید کانون به بی نام(باران) ، تنها ، تارک ، مهدی 69 ، سها ، پوریا ، سه ایکس (هورا) ، سلام ،الی ، مجتبی ، لیلی ، پارمیدا ، رز زرد و چندتا عزیز دیگه خلاصه میشد اما الان تعداد اعضای کانون بیشمارن من دو سال پیش که نام کاربریم آنتا بود دلم گرفته بود از کانون به خاطر یه سوء تفاهم مسخره میخواستم از کانون برم یادمه به همه پیام خصوصی دادم و نوشتم جریان چیه و من رفتم (حدود 20 نفر بودن) همه نهایتا تا نیم ساعت بعدش بهم پیام خصوصی دادن ، یادمه چند تا از بچه ها 2و3 تا پیام دادن به جون خودم اون شب داشتم گریه میکردم (الان بغض منو گرفته) چقدر بهم نزدیک بودیم هنوز به هورا و بی نام و مهدی-69 واسه برگردوندنم مدیونم ، اون موقع چندهفته من کانون نیومدم اما مهدی-69 اسممو تو دعای صبح جمعه به جای من هر دفعه می نوشت ، امروز مهدی-69 نیست تو یاهو مسنجر کنار آیدیش از دلتنگیش واسه کانون میگفت خیلی نامردیه که بزاریم هنوزم از کانون دور بمونه
به نظر من باید به هم نزدیک شیم نگذاریم همینایی که هستیم هر روز دورتر از هم بشیم تا بچه هایی که قراره بعدا هم بیان ما رو مثه خواهر برادرای خودشون بدونن ، بیایم یه راه حلی واسه صمیمیت بین بچه ها پیدا کنیم تا کسی از کسه دیگه دلگیر نباشه اونوقت انقدر تو خودش نگه داره تا یه روز سر ریز شه و بخواد از کانون بره

کانون از گرم ترین فرومایی بوده که من تا حالا دیدم بیاین گرم ترش کنیم 
!...Nobody's perfect


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان