نظرسنجی: نظرتون در مورد این تاپیک چیه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
عالی
80.95%
34
80.95%
خوب
19.05%
8
19.05%
متوسط
0%
0
0%
ضعیف
0%
0
0%
در کل
42 رأی
100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید.

امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دوره ی کامل تکنیک های موفقیت

#46
4) ضمیر ناخودآگاه با تکرار واژه ها را بزرگ و بزرگتر میکند:
تا حالا شده یه روز صبح خسسسسته و کوفته از خواب بلند بشید؟
؟
؟
تا حالا شده یه رو صبح شاد و شنگول بیدار بشید و مثل فنر بپرید بالا؟
؟
؟
چرا یه روز شاد و یه روز خسسسسته بیدار شدید؟
؟
؟
تا حالا توی آب سنگ انداختید؟
؟
؟
ننداختید! (تعجب)
!
!
خوب من براتون تعریف میکنم.
سنگ رو که میندازید داخل آب یه دایره هایی درست میشه که با تکرار بزرگ و بزرگ و بزرگ تر میشه.
.
.
تا حالا توی کوهی که صدا داخلش میپیچه، داد زدید؟
؟
؟
نزدید!(تعجب)
!
!
خوب من براتون تعریف میکنم.
وقی که داد می زنید کوه کلمات شما رو با تکرار بزرگ و بزرگ تر میکنه.
.
.
سلام....لام....لام....ام....م
.
.
خدا....دا....دا....ا....ا
.
.
شهرام.... رام....رام....ام....ام....م
.
.
مریم.... یم....یم....م
.
.
چه باحال....حال....حال....ال.....ال....ل
.
.
ایول....ول....ول....ول
.
.
خوب حالا اگه داد بزنید "اَه".
چی می شنوید؟
؟
؟
اَه....اَه....اَه....اَه
.
.
برید داد بزنید "به".
چی می شنوید؟
؟
؟
به....به....به....به
.
.
دوستان عزیز ضمیر ناخودآگاه شما همه ی زبان های زنده ی دنیا رو می شناسه.
معنی تمام واژه ها رو می دونه.
واژه های مثبت و منفی رو که دریافت می کنه با تکرار بزرگ تر می کنه.
"اَه" رو میکنه "اَه اَه"
"به" رو میکنه "به به"
مثل سنگی که در داخل آب انداختید و دایره ها بزرگ بزرگ تر شدن.
مثل دادی که در کوه زدید و با تکرار واژه ها بزرگ شد.
و ضمیر ناخودآگاه شما با واژه های خنثی کاری ندارد.
اگه من بگم "گل".
"گل" مثبته یا منفیه؟
؟
؟
گل یک کلمه ی خنثی است.
.
.
"امید" >>> مثبت.
"محبت" >>> مثبت.
"تو چه انسان خوبی هستی" >>> مثبت.
"اَه" >>> منفی.
"خسته شدم" >>> منفی.
"کی می میرم" >>> منفی.
.
.
ناخودآگاه واژه های مثبت و منفی رو تکرار می کنه.
.
.
در تهران مدیر یک دبیرستان دخترانه تعریف می کرد.
من دیدم یه آقایی اومد توی دفتر مدرسه.
نه سلامی و نه علیکی.
- خانوم محترم من گاوم.
- بله؟؟؟
- شناختین؟؟؟ نگاه کنید!!! من گاوم.
مدیر می گفتم من فکر کردم فامیلی آقا شاید گاو باشه ولی دیدم همچین چیزی ما نداریم.
گفتم "آقا خواهش می کنم، این حرف ها چیه؟"
آقا شروع کرد به داد زدن.
"خانوم من گاوم. چرا نمی شناسی؟؟؟"
"دیروز تو مدرسه به دخترم گفتید گوساله. اومدم بگم بابای اون گوساله منم. شناختی؟؟؟"
.
.
گوساله منفیه یا مثبت؟
؟
؟
من گفتم ناخودآگاه با تکرار ورودی ها رو بزرگ میکنه.
این به اون میگه:
"گوساله"
"احمق"
"نفهم"
"کودن"
"عوضی"
.
.
تو مدرسه من دیدم بچه ها به دوستاشون میگن "جنازه"!
!
!
این دانش آموز شب میخوابه.
ناخودآگاه بیدار است و ورودی های مثبت و منفی رو با تکرار بزرگ و بزرگ تر میکنه.
شروع میکنه:
"جنازه"
"جنازه"
"جنازه"
"جنازه"
"جنازه"
.
.
صبح جنازه اش هم پا نمیشه.
بعدش هم اگه بلند بشه خسسسسته و کوفته میگه: "ولم کن. کاشکی می مردم. مرده شور زندگی رو ببرم"
.
.
حالا به یکی بگید "آفرین" و براش دست بزنید.
تا صبح یکی تو مغزش براش تکرار میکنه:
"آفرین"
"آفرین"
"آفرین"
"آفرین"
"آفرین"
"آفرین"
.
.
خوب معلومه اگه یه نفر تا صبح برام دست بزنه و "آفرین" بگه، من شاد و شنگول مثل فنر از خواب بلند میشم.
.
.
ضمیر ناخودآگاه با تکرار ورودی ها رو بزرگ میکند ولی خودآگاه هیچ ورودی را بزرگ نمی کند.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#47
سلام ققنوس4fvfcja4fvfcja
اين حرفات عاليه و كاملا مي فهمم ولي نمي تونم عمل بكنم
خرداد ماه رفته بودم كلاس هاي 10 روزه ي دكتر حورايي(در مورد تكنيك هاي موفقيت)
روز آخر تصميم گرفتم كه به گفته هاش عمل كنم ولي هر روز كه مي گذشت تاثير سخنانش روم كم و كم تر ميشه
و در آخر بي خيال شدم
درباره ي اين مشكلم مي توني كمكم كني
#48
(1389 تير 19، 12:28)شاهین نوشته است: سلام ققنوس4fvfcja4fvfcja
اين حرفات عاليه و كاملا مي فهمم ولي نمي تونم عمل بكنم
خرداد ماه رفته بودم كلاس هاي 10 روزه ي دكتر حورايي(در مورد تكنيك هاي موفقيت)
روز آخر تصميم گرفتم كه به گفته هاش عمل كنم ولي هر روز كه مي گذشت تاثير سخنانش روم كم و كم تر ميشه
و در آخر بي خيال شدم
درباره ي اين مشكلم مي توني كمكم كني


من از روز اول هم گفتم بازم میگم

هر تکنیکی که ما میگیم یه حلقه زنجیره

اگه شما حتی یه تکنیک رو هم انجام ندی عملا زنجیر رو پاره کردی

یه چیز دیگه اینکه شما تصمیم میگیری و نمیتونی عمل کنی عادیه

در آینده ای نزدیک خواهم گفت به محظ اینکه شما تصمیم به انجام کاری میگیرید، مقاومت هایی ایجاد میشه که اگه شما در مقابل اون مقاومت ها مقاومت کنی قطعا شکست میخوری

راه حل رو به رو شدن با مقاومت ها رو بعدا میگم

شاهین جان ببین من تا الان تکنیک خاصی رو نگفتم

در چند روز آینده مبحث "عبارات تاکیدی" رو میگم

کاری که شما میکنی اینه که هر جلسه بعد از خوندن مطالب به اون عمل میکنی

با عمل کردن به هر قسمت 3 تا چیز بدست میاری:
1- حلقه ی زنجیری که برای تکنیک بعدی لازمه
2- تجربه
3- باورت تقویت میشه که میتونی


موفقیت به دونستن نیست.

دونستن شرط لازمه، ولی کافی نیست

عمل کردن مهمه

من آدم میشناسم که بیش از 8 بار در دوره های 60 ساعته ی مختلف موفقیت حضور داشته ولی هنوزم هیچ تغییری نکرده

چرا؟

چون به دانسته هاش عمل نکرده

یه کار دیگه هم میتونی بکنی بری تو تاپیک "فرصت جو" در این زمینه دنبال یه حامی بگردی

بازم اگه سوال داشتی بپرس

در ضمن یه سری از تکنیک های خیلی عالی برای تو داریم که باید صبر کنی
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#49
5) ضمیر خوداگاه فقط در درون ماست ولی ضمیر ناخودآگاه در همه ی عالم حضور دارد.
در جلسلت قبل کمی در این مورد گفتیم ولی بحث خیلی بیشتر از این حرف هاست.
باشه سر جای خودش مفصل براتون میگم.
فقط بدونید ضمیر ناخودگاه ما به واسطه ی انرژی هایی که از بدن ما ساطع میشود در همه ی عالم حضور دارد.
و این انرژی ها میره و بر می گردد و اطلاعاتی رو می آورد.
چیه داستان؟
؟
؟
خیلی مفصله!
!
!
اون انرژی ها همسر ما رو انتخاب می کنن!
اون انرژی ها همکار های ما رو انتخاب میکنن!
اون انرژی ها خیلی چیز ها رو در زندگی ما رقم میزنن!
!
!
گاهی وقتا در عین اینکه با دوستم دارم صحبت می کنم، به پاسخ سوالی فکر می کنم.
یه دفعه میبینم که دوست من پاسخ سوال من رو داد در حالی که من سوال رو از او نپرسیده بودم.
.
.
گاهی وقتا دارم توی خیابون عبور می کنم و به حل مسئله ای فکر می کنم.
یه چیزی توی ذهنم میگه برو سراغ این کیوسک روزنامه فروشی.
جالبه که خودمون میگیم
"ناخودآگاه رفتم سمت کیوسک"
"ناخودآگاه دست دراز شد به سمت فلان مجله"
"ناخودآگاه بازش کردم"
.
.
و می بینید همون صفحه ای که بازش کردید، پاسخ سوال شما است!
!
!
داری رانندگی میکنی.
خیلی ذهنتون در گیر حل یک مسئله است.
ناخودآگاه رادیو ماشین رو روشن میکنی!
گوینده داره چی میگه؟
؟
؟
پاسخ سوال شما رو.
.
.
ناخودآگاه من و شما در همه ی عالم حضور دارد و میتونه برامون فوق العاده کار بکنه.
خوشبختی به ارمغان بیاره.
پاسخ ها رو به ارمغان بیاره.
برای مجرد ها همسر به ارمغان بیاره.
.
.
و باید حالا حالا ها تشریف بیارید تا ببینید انرژی های شوهر یاب، زن یاب و.....
.
.
این ها رو بعدا میگم.
چون اگه الان بگم میرید دیگه نمیاید (خنده).
.
.
دوستان عزیز اجابت خواسته های من و شما ضمیر ناخودآگاه است.
ضمیر ناخودآگاه کارخانه ی اجابت دعاست.
.
.
آقایی هست به نام "ریچارد بک" که کتابی داره به نام "ضمیر کیهانی".
ایشون اومده و مطالعه کرده روز زندگی خانوم ها و آقایون خلاق در چند صد سال گذشته.
هر منبعی که تونسته رو مطالعه کرده.
ایشون میگه "من در دست نوشته ها و زندگی نامه های همه ی اینها دیدم که تک تکشون صحبت کردن از یک ارتباط کیهانی، از یک ضمیر کیهانی، از یک ضمیر متعالی"
این افراد میگن "ما با یه چیز غیر عادی که بقیه افراد باهاش مرتبط نبودن مرتبط بودیم و از قدرت او استفاده می کردیم"
.
.
ما امروز میخایم بگیم که اون "چیز"، "ضمیر ناخودآگاه" بوده.
و ان شاء الله در طول دوره خواهید دید که ناخودآگاه چه معجزاتی که نمی کنه.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#50
حالتون چطوره؟
؟
؟
چطوری تر میخاین بشید؟
؟
؟


خسته ای؟
؟
؟
افسرده ای؟
؟
؟
بیکاری؟
؟
؟
بی حالی؟
؟
؟
دل مرده؟
؟
؟
بدهکار؟
؟
؟
بیمار؟
؟
؟


کی برنده است؟
؟
؟
قویه؟
؟
؟
گل؟
؟
؟
با حال؟
؟
؟
قهرمان؟
؟
؟
خوشبخت؟
؟
؟
کی خودشو دوست داره؟
؟
؟
کی خداشو دوست داره؟
؟
؟


خوش تیپ؟
؟
؟
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#51
سلام
مي دوني ميخوام چطوري بشم؟
مي خوام براي هر ديقه ام برنامه اي دشته باشم
بي برنامگي و بيكاري عصبانيم مي كنه و البته افسرده
راستي

يه پيشنهاد
اگه كتاب هاي مرتبط با بحث هايي كه مي كنيد رو معرفي كنيد و سر فصل هاشو هم بگيد.خيلي عالي ميشه
يه سوال
شما تحصيلات دانشگاهي دربارهي صحبت هايي كه مي كنيد داريد؟
يا اينكه مطالعه تون زياده ؟
#52
(1389 تير 20، 11:23)شاهین نوشته است: سلام
مي دوني ميخوام چطوري بشم؟
مي خوام براي هر ديقه ام برنامه اي دشته باشم
بي برنامگي و بيكاري عصبانيم مي كنه و البته افسرده
راستي

يه پيشنهاد
اگه كتاب هاي مرتبط با بحث هايي كه مي كنيد رو معرفي كنيد و سر فصل هاشو هم بگيد.خيلي عالي ميشه
يه سوال
شما تحصيلات دانشگاهي دربارهي صحبت هايي كه مي كنيد داريد؟
يا اينكه مطالعه تون زياده ؟

سلام
خوبی؟
کم که عالی ام!

خوب برای اینکه بتونید برنامه ریزی خوبی داشته باشید حالا حالا ها باید صبر کنید چون ما هنوز در مرحله ی مقدمات هستیم.

بنده قول میدم که افسردگی رو به صورت کامل درمان کنیم53258zu2qvp1d9v

متاسفانه هیچ کتابی وجود نداره که این سر فصل ها رو به صورت متمرکز داشته باشه

یه جورایی گلچینی از گلستان روانشناسیه

و نکته ی مهمش اینه که کامل و جامع تکنیک های موفقیت رو دوره خواهیم کرد به طوری که به هیچ منبع دیگه ای نیازمند نباشید53258zu2qvp1d9v

من 20 سالمه و رشته ی اصلی ام IT است ولی علاقه مند به روانشناسی هم هستم.

البته بیشتر روانشناسی موفقیت

مطالعه زیادی هم نداشتم ولی اونایی هم که داشتم بسیار خوب مفید بوده

در حقیقت تمامی مطالبی که شما میخونید حاصل کلاس دوره ی کامل تکنیک های موفقیت استاد بزرگوار دکتر "شاهین فرهنگ" است.

جا داره همینجا از ایشون تشکر کنم/کنیم.53258zu2qvp1d9v

یه نکته حقیقتا بدون اغراق شما هیچ دوره ای رو در تمام کشور نمیتونید پیدا کنید که به جامع بودن دوره ی ایشون برسه

تمامی دوره ها سر فصلی اند.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#53
راستش من هم بحث ذهن ناخودآگاه رو در انجمن شبانه روزی و درددلها کرده بودم.خود بنده به شخصه طرفدار این انرژی زیاد هستم که از خود تلقینی بدست میاد.با هیپنوتیزم میشه اطلاعات ذهن ناخوداگاه انسان رو دستکاری کرد.راستی بچه ها درباره انرژی الکتریکی و ایجاد یک میدان مغناطیسی بسیار بزرگ که توسط دو میلیارد نورون در مغز ایجاد میشه چیزی شنیدید؟
تنها بنايي که هر چه بيشتر بلرزد محکمتر مي شود، دل آدمي است.
#54
در مورد هیپنوتیزم یه چیزایی میگیم

با هیپنوتیزم میشه دست کاری کرد ولی موقتی نه ثابت

باشه سر جای خودش بحث میکنیم

در مورد انرژی ها و مغز مه به صورت مفصل خواهیم گفت

خیلی مفصل تر از اونچه فکرش رو بکنبد

چهار قانون کلیدی در ارتباط با مغز انسان


1) هر عملی که به صورت عادت و تکرار در بیاد، کنترل عصبی اون عمل از قسمت بالای مغز به قسمت پایین مغز منتقل می شود.
تکرار اعمال "ارادی" باعث میشه که ما اونها رو "غیر ارادی" انجام بدیم.
.
.
تا حالا کسایی که تازه تایپ یاد گرفتن رو دیدید؟
؟
؟
اونایی که تازه تایپ کردن رو یاد گرفتن، مثل اینکه 2 تا انگشت بیشتر ندارن!
بعد هم یه دفعه یک حرف رو گم می کنند!
!
!
"اِ ..... این چرا حرف "ب" نداره؟"
سه نفر جمع میشن دور این تایپ دنبال "ب" می گردن!
آخر هم به این تنیجه میرسن که کارخانه اشتباه کرده و کلید "ب" تو این نذاشته! (خنده)
و میرن کیبورد همسایه که "ب" داره رو غرض می گیرن!
!
!
همین آدم وقتی هر روز تایپ میکنه، کنترل عصبی تایپ کردنش از بالای مغز میاد پایین مغز.
و به جایی میرسه که در حال تایپ کردن از مهمونی هم که دیشب رفته حرف میزنه.
غیبتش رو هم میکنه.
چرا الان داره اینقدر عالی تایپ میکنه؟
؟
؟
چون پایین مغز داره تایپ کردن این شخص رو کنترل میکنه و پایین مغز همه چیز رو عالی انجام میده.
.
.
شما ساعت رو بزارید روی 4 صبح که از خواب بیدارتون کنه.
روز اول ساعت خودش رو میکشه و شما خوابید.
وقتی هم بیدار میشید میبینید که یه ساعت له شده اونجاست!
روز دوم
روز سوم
روز چهارم
روز دهم
روز بیستم
.
.
آرام آرام کار به جایی میرسه که دیگه نیازی به ساعت نیست.
شما خودتون راس ساعت 4 بیدارید.
هر عملی که تکرار بشه کنترلش از بالای مغز میاد پایین مغز.
.
.
کسی که تازه رانندگی یاد گرفته رو دیدید؟
؟
؟
خوب من دیدم براتون تعریف میکنم.
.
.
فرمون رو 2 دستی گرفته دماغش هم تو شیشه.
باهاش حرف که بزنید میگه: "حرف نزن. تصادف می کنم."
و موقعی که یه گربه در فاصله ی 1 کیلومتری میبینه ترمز میکنه!
بعدش میگه: "خوب شد لهش نکردم!"
!
!
همین آدم وقتی هر روز رانندگی رو تکرار، تکرار و تکرار میکنه، آرام آرام کنترل عصبی ماشین به پایین مغزش منتقل میشه.
و این شخص تا آخر عمرش به صورت ناخودآگاه ماشین رو کنترل میکنه!
!
!
خیلی وقتا اونایی که با ماشین میرن محل کار، میبینن که رسیدن به مقصد (خونه یا محل کار) و متوجه نشدن!
چون نیمه ی پایین مغز داره به صورت ناخودآگاه ماشین رو میبره به سمت مقصد.
و آدم ها یه حرف بامزه ای میزنن.
میگن: "ماشینه خودش راه رو بلده"!
!
!
اون راه رو بلد نیست.
شما کار رو تکرار کردی و حالا ناخودآگاه این کار داره انجام میشه.
.
.
سوال؟
؟
؟
مگه ما نمی گیم ضمیر ناخودآگاه خیلی خوب و عالی و دقیق کار می کنه.
الان هم که گفتیم کنترل ماشین میره در ناخودآگاه اگر تکرارش بکنیم.
چرا اونی که 20 ساله راننده است، تصادف می کنه؟
؟
؟
کی میدونه؟
؟
؟
منتظرم
اگه نمیدونید هم بگید تا ادامه بدم (خنده)!
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#55
خودآگاه فضولی میکنه تو کار ناخودآگاه!
!
!
من بدون اینکه متوجه بشم دارم دنده عوض می کنم، ترمز، گاز و....
یه دفعه یه ماشینی میپیچه جلوم.
بعدش میگم: "ای بچه سوسول! برم حالشو بگیرم"
حالا خودآگاه میره حال اون رو بگیره یا ناخودآگاه؟!
؟!
؟!
خودآگاه دیگه.
میرم حال اونو بگیرم، میرم تو درخت، حال خودم گرفته میشه.


2) هر پیامی که تکرار بشود در ناخودآگاه می نشیند.
پیام یا زبانی تکرار میشود یا ذهنی تکرار میشود.
.
.
بعضی ها نشستن و توی ذهن با خودشون کلنجار میرن.
.
.
"آخه چرا من اینقدر بدبختم!"
"خوب بدبختم دیگه!"
"من بدبخته بیچاره، بدبختم دیگه که بدبختم......"
.
.
همینجوری میگه.
و این عبارات هم داره میره تو ناخودآگاه.
.
.
بعضی وقتا هم زبانی.
.
.
راه میره و همون عبارات رو با صدای بلند میگه.
.
.
بعضی وقتا هم دیگران میگن ما گوش می کنیم.
.
.
هر پیامی که تکرار بشود،
چه خودم در ذهنم بگم،
چه خودم به زبان بیارم و بشنوم،
چه دیگری بگه و بشنوم،
در ناخودآگاه می نشیند.
.
.
این رو هم بدونید که روزانه بیش از 50 هزار اندیشه از ذهن هر انسان عبور می کند!
و معمولا هم این اندیشه ها منفی هستند.
.
.
"دارم چاق میشم"
"حافظه ام ضعیف شده"
"نمی دونم چرا همش دیر میرسم"
"یه بدبختی دیگه"
.
.
منفی
منفی
و منفی
و این ها رو ما داریم میریزیم تو ناخودآگاه!
!
!
افلاطون میگه: "ذهن خالق واقعیت است. برای تغییر در واقعیت باید ذهن را تغییر داد."
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#56
3) اگر بالا و پایین مغز (خودآگاه و ناخودآگاه) در زمینه ای با هم دچار چالش بشوند و روبروی هم موضع بگیرند (خودآگاه بگه الف و ناخودآگاه بگه ب) معمولا ضمیر ناخودآگاه برنده می شود.
به کلمه ی معمولا دقت کنید!
!
!
مثال:
من بچه که بودم و میخاستم برم مدرسه، خونه ی ما این ور خیابون بود و مدرسه اون ور خیابون.
بین خونه ی ما و مدرسه، وسط خیابون، یه جوب خیلی عریضی بود.
من می بایست هر روز از کنار این جوب 100 متر میرفتم پایین و از روی یه پل رد میشدم و دوباره 100 متر بر می گشتم ومیرفتم داخل مدرسه.
یه روز به خودم گفتم " اینجوری نمیشه که.هر روز دارم 100 متر میرم و 100 متر میام و در روز میشه400 متر!"
یکم تو این جوب، نگاه نگاه کردم دیدم یه لوله وسط جوب، جلوی پامه.
از روی لوله رد شدم و رفتم اون طرف و پردیم توی مدرسه.
.
.
کار هر روزه ی من شده بود عبور از این لوله که در جوب آب بود و رفتن به مدرسه.
.
.
(این رو توی ذهنتون نگه دارید)
.
.
در طول زندگی
پدرم
مادرم
مدرسه
جامعه
قوم و خویش ها
هر کی تونسته یه جوری زده تو سرم
پیام منفی بهم داده
.
.
"نکن"
"نکش"
"نرو"
"نخور"
"دست نزن"
"بازم که گند زدی"
"شست پات تو چشت نره"
"اصلا به تو نمیشه اعتماد کرد"
"بد قول"
"خرابش نکن"
"فضولی نکن"
.
.
ناخودآگاه من بمباران شده با پیام های منفی!
.
.
(این رو هم توی ذهنتون نگه دارید)
.
.
من بزرگ شدم.
در اون سازمانی که کار میکنم من رو برای ماموریتی میفرستن کشور چین.
کارامون رو خوب خوب انجام میدیم.
چینی ها میگن "اقایون میخایم ببریمتون تفریح"
میریم بیرون شهر.
2 تا کوه که با یه پل معلق به هم وصل شدن.
از همین پلایی که عرضش به اندازه ی یه آدمه و روش که میری پل تاب تاب عباسی می کنه.
.
.
با خودم میگم: "خدایا برم یا نرم؟"
؟
؟
ضمیر خودآگاه میگه: "برو. منطقیه. تو همونی هستی که در بچگیت از اون لوله رد میشدی. تازه اون لوله هیچ حصار و حاشیه و محافظی نداشت ولی این پل اینها رو هم داره."
.
.
ناخودآگاه میگه: "نری ها. دست و پا چلفتی. خرابش میکنی ها. گند میزنی ها. میوفتی ها. میمیری ها"
.
.
کلمه ی معمولا رو بخاطر بسپارید.
من بعدا با این کلمه کار دارم.

4) هر گاه ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه در انجام امری با هم موافق باشند، توانشون در هم دیگه ضرب میشه.
یعنی قدرت کلی میره بالا.
.
.
در آمریکا در شهرک سینمایی هالیوود، یه دهکده ای رو درست کردن که همه چیز این دهکده شبیه به 40 سال قبل بود.
خونه ها مثل 40 سال قبل.
سنگ فرش خیابون ها مثل 40 سال قبل.
آدم هایی که آموزش دیده بودن لباس های مدل 40 سال قبل رو بپوشن.
مو ها مدل 40 سال قبل بود.
لحن حرف زدن آدم ها مثل 40 سال قبل بود.
مثلا اگه پیچ رادیو رو باز می کردی، آهنگ های 40 سال قبل رو میخوند.
همه چیز دهکده مثل 40 سال قبل بود.
.
.
یک صد پیرمرد و پیرزن 80 ساله رو از خانه های سالمندان جمع کردند و بردن توی شهرک و گفتن: "شما ها باید اینجا زندگی کنید".
و هیچ توضیحی هم بهشون ندادن که چرا همه چیز مثل 40 سال قبله!
!
!
پیرمردها و پیرزن ها روز اول نگاه نگاه کردند دیدن چه باحال، همه چیز شبیه 40 سال قبله.
ولی ما داریم خواب می بینیم و خوابیدن.
بیدار شدن دیدن بازم همه چیز شبیه قدیماست.
روز اول
روز دوم
روز سوم
روز دهم
روز بیستم
.
.
و هیچ کس به اینها توضیحی نمی داد که چرا همه چیز قدیمی شده.
و ما گفتیم هر چیزی که تکرار بشود در ناخودآگاه می نشیند.
ناخودآگاه اینها باور کرد الان، 40 سال قبله!
!
!
میدونید چه اتفاقی افتاد؟
؟
؟
مو در آوردن!
آرتروز داشتن، خوب شد!
چین و چروک صورت هاشون صاف شد!
!
!
دوستان ان شاء الله در پست های بعدی در مورد گول زدن ضمیر ناخودآگاه مفصل بحث می کنیم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#57
سلام
با یه کم تاخیر به پست شماره 50 جواب دادم..

عالی عالی تر نه نه نه نه نه نه نه من من من من من من من من من
4fvfcja

یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

#58


[تصویر:  cheese.jpg]
عنوان کتاب:
چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟

نویسنده:
اسپنسر جانسون

ترجمه:
آیدین موجودی (متین) و محمدعلی غیوری

تعداد صفحات:
72 صفحه

انتشارات راستین

چاپ هفتم 1388

قیمت:
1000 تومان

مطالعه این کتاب به شما می آموزد:
1) سبقت گرفتن از تغییرات
2) مطابقت سریع با تغییرات
3) تغییات خوشایند و شادی بخش
4) آمادگی سریع برای تغییرات غیرع منتظره
5) با تغییرات، ترس خود را مخفی نگه داشتن بر استرس غلبه کرد و موفقیت بیشتری در کار و زندگی کسب نمود.

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#59
thanx a LOTKhansariha (46)
اینم یه هورای تشکرانه ی جانانه جهت رفع خستگی برادر ققنوس
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا317
varzesh41Khansariha (48)Muscular
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

#60
دوستان عزیز وقتش رسیده که ما ضمیر ناخوآگاه مون رو گول بزنیم.
میخام بهتون بگم یکی از روش های رسیدن به موفقیت در زندگی، فریب دادن ضمیر ناخودآگاه است!
!
!
ناپلئون هیل که یکی از نویسندگان به نام علم موفقیت است میگه "الان وقت آن رسیده که به صورت قانونی ضمیر ناخودآگاه خودمون رو فریب بدیم"
.
.
آقایی بود در فرانسه و ایشون داروساز بود به اسم "امیل کوئه".
امیل کوئه علاوه بر داروسازی، محقق هم بود.
یه روز یکی از رفقای امیل میاد در داروخونه و میگه: "امیل من فلان بیماری رو دارم و میخام بهم دارو بدی"
.
.
(دوستان، داروسازها میتونن برای یک سری از بیماری های تعریف شده، مثل سرماخوردگی، بدون نسخه پزشک دارو بدن و این کار کاملا قانونی هم هست)
بیماری دوست امیل از اون بیماری هایی بود که حتما نیاز به نسخه پزشک داشته و امیل نمی تونسته به او دارو بده.
.
.
امیل به دوستش میگه: "من نمیتونم دارو بدم. حتما باید بری پیش پزشک"
رفیقش هم میشینه وسط داروخونه میگه "یا دارو میدی یا بیرون نمیرم!"
امیل میبینه که این رفیقش از داروخونه بیرون برو نیست.
یه پاکت قرص تقویتی میده بهش و میگه "اینم داروت. برو بخور خوب میشی"
رفیق امیل میره و امیل یه نفس راحت میکشه.
یه مدت بعد رفیقش میاد میگه "امیل اومدم تشکر کنم. خوب شدم. مرسی"
.
.
ایمل میدونسته که چیزی که به او داده واقعا دوای دردش نبوده!
فکر میکنه "چرا این اتفاق افتاد؟"
شروع به یک سری تحقیقات میکنه.
این تحقیقات به دو شاخه تقسیم میشه.
یک شاخه اش منجر به کشف جدیدی در علم پزشکی میشه به اسم "دارو نما"!
!
!
بیمارانی هستند که فکر میکنن اگه روزی شونصد تا قرص نخورن و شصت تا سوزن بهشون نزنن، خوب نمیشن.
از دارو نما برای این افراد استفاده میشه.
یه چیزی قلابی به او میدن که واقعا دارو نیست تا که اون رو بخوره و اثر روانی اون موجب بهبودیش بشه.
امروزه از دارو نما ها، هم پزشکی و هم روانشناسی استفاده میکنه.
.
.
و اما شاخه ی دوم تحقیقات امیل کوئه:
امیل با خودش گفت "من مطمئنم که این قرص دوستم رو خوب نکرده. اون من رو قبول داشت. گفت امیل تو باید به من دارو بدی. منم یه چیزی بهش دادم و گفتم برو این خوبت میکنه. احتمالا میزانی که من رو قبول داشت، باورم کرده بود، جمله ای که بهش گفتم، فکری که جمله ی من در ذهن او ایجاد کرد، خوبش کرده"
.
.
امیل کوئه تحقیقات مفصلی رو کرد و یک جمله ای رو درست کرد.
این جمله رو در کشور های مختلف به انسان های مختلفی که توی زندگیشون مشکلات زیادی داشتند، پیشنهاد شد که صبح تا شب راه برین و این جمله رو بگید
جمله چی بود؟
؟
؟
"زندگی من هر روز از هر جهت بهتر و بهتر می شود"
.
.
هزاران نفر مورد تست قرار گرفتن و تنها کاری که می کردن این بود که صبح تا شب راه می رفتن و میگفتن "زندگی من هر روز از هر جهت بهتر و بهتر می شود"
و جالبه بدونید که درصد بسیار بالاییشون در زمانی کوتاهی اعلام کردن که ما مشکلاتمون حل شده!
!
!
و با نتیجه ی این تست و تحقیقات امیل کوئه، تکنیکی پایه گزاری شد به اسم "تلقین به نفس" که ان شاء الله در مورد "تلقین به نفس" مفصل با هم صحبت خواهیم کرد.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان