مسابقه 10 روزه شرط: اعلام حضور در مسابقه (سرپرست: همساده و Queen)

[Ho3ein]

ح3ین / 6 اردیبهشت...............................  روز خوب داری قهرمان

---

پاک پاکممممممممممممممم


روحیه خفن 





استرس هم خیلی کمتر شده آخه صبح کنکورمو دادم برام دعا کنید از خدا بخواید که من قبول بشم




یا علی

[diamond111]

داستان کوتاه و زیبای کودک و خدا




کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدونهیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تودر نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجادر بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تولبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبانآنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژههایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنارهم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی همزندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمیتوانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهدکرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به منبگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
*** مـادر***
صدا کنی 

[zara]

سلاااااااااااااااااااااام

آقا من اومدم پست بزنم

همش پرید

این درسته؟

خب دوباره شروع می کنم

ستاره جونم چی باعث میشه روزت خوب نباشه؟

بیشتر تلاش کن

تو از پسش بر میای

خلبان مجتبی فقط یه روز دیگه مونده

پرواز شماره 10 آماده اوج گرفتن به مسابقه 20 روزه

آقا حسام از اون اشتباه فقط درس بگیر

نباید امیدت رو از دست بدی

نمازت رو به هیچ وجه نذار قضا شه

و دوباره طبق برنامه ات روزه بگیر

تو می تونییییییییییییییییی

آقا سعید جی خیلی عالیییییییییییییییه

همین طوری به تلاشت ادامه بده

ممنون که انقدر با اراده ای

تنها ترین سردار خیلی خوش اومدیییییییی

مانا خانوم بهتون تو پیام توضیح دادن

مشتاقانه منتظر حضور سبزتون هستیییییییییم

و یادتون نره موار انتخابی رو بهمون بگین

تلاش جون چی باعث شکست شد؟

حتما بهمون بگو

تو می تونی کنار بذاریش

باید جدی تر باشی و بیشتر تلاش کنی

انگیزه ات رو قوی کن

منتظرت هستیم

شازده کوچولو عالی داری پیش میری

با قدرت ادامه بدههههههههههه

آنی عزیزم خیلی خوش اومدی

قوانین مسابقه رو حتما از صفحه اول همین مسابقه بخون

موارد اختیاریت رو بعد از اینکه انتخاب کردی بهمون بگو

از همین روز اول قدماتو محکم بردار

تو می تونیییییییییییییییییییی

حسین عزیز خدا رو شکر برای روز خوبت

انشالله نتیجه کنکورت عالی بشه

توکل کن به خدا

[diamond111]

داستان خانه ی ما


نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد.

یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.

پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت 

نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار 

بازنشسته کنند.

صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار 

بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.

سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، 

از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار 

راضی نبود.

پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.

برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی 

دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به 

استراحت ، کار را تمام کرد.

او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد.

صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.

زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه 

هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!

نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.

در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، 

لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن 

بکار می برد.

یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

این داستانماست.

ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد.

گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک

 شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها 

زندگی کنیم.

اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن 

شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی 

آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.

آری ، درست است .

شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از 

زندگی شما کوبیده میشود.

یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.

 

[fereshte]

سلام
روز پاکی داشتم.

ممنونم از زحمات سرپرست های عزیز

سلام
ممنون از تو که روزات پاکن گلم
ممنون ترم میشم که روزات هر روز خوب باشنو تو 20 روزه ببینمت
بگو ایششششششششششششششششالا
به همین غلظت بگوهااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

---

روز خوبی بود ..
شکر خدا

عاقا خیلی مخلصیم
کارت عالیهممممرسی

---

سلام
شرمندم
ممنونم  فرشته خانوم
پ اسممو  به روز کنید
دوباره شرو میکنم
ولی خستم
خسته از نفس
دوباره بهش سختی میدم
دوباره روزه و کمپ محافظت از نفس
انشاءالله 10روز دیگه میرم 20روزه
به امید خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
التماس دعا

ممممممممممممممممممممممممنون قهرمان
مطمئن بودم کار درستو انجام میدی
انشاالله،با توکل بخدا 10 روز دیگه راهیه 20 روزه میشی

---

سلام
امروز رو هم به امید خدا با انرژی و انجام  وظایف به یک روز خوب دیگه تبدیلش میکنم
با امروز میشه چهارمین روز خوبم
یا علی

سلام:22:
[b]خدا قووووووووووت قهرمان،خیلی خوشحالم که با امید با انرژیو  هسی،این دوتا اصل کارین
همینطور عالی پیش برو،مرسسسسی[/b]

---

سلام دوستان گلم.من می خوام تو مسابقه شرکت کنم.البته فعلا مسابقه 10 روزه

سلام دوست عزیز:22:
خیلی خوش اومدین:22:
تبریک میگم بخاطر انتخاب خوبتون:22:
موفق باشی:22:

[fereshte]

سلام بچه ها
متاسفانه من امروز شکستم
تازه از این به بعد با روز خوب و پاک اعلام وضعیت میکنم ولی امروز روز دقیقا دهم بشه
ولی نشد
دوباره شروع میکنم باید بتونم
تلاش / 13 اردیبشهت /0

سلام
امیدوارم اینبار با ارزیابی بیشترو دقیق تر کارتو شروع کنی
خوشحالم که انگیزه ی قوی داری و مطمئنم با توکلو تلاش بیشتر اینبار بهتر عمل میکنی
ممنون

---

سلام


با احتساب امروز


شازده کوچولو/7 اردیبهشت ... 6 روز خوب  

سلام
خیلی خوب داری پیش میری،دیگه چیزی نمونده

آففففففففففففففففرین

---

سلام

آنی/13 اردیبهشت/0

سلام
آنی جوون خیلی خوش اومدی
منتظر اعلامهای خوبت هسیم

---

ح3ین / 6 اردیبهشت...............................  روز خوب داری قهرمان

---

پاک پاکممممممممممممممم


روحیه خفن 





استرس هم خیلی کمتر شده آخه صبح کنکورمو دادم برام دعا کنید از خدا بخواید که من قبول بشم




یا علی

خدارو شکر که انقد خفنی
انقدر روزات پاکن

خداروشکر که استرس کم شده
ایششششششششششششششششششششالا کنکورتو قبول بشی

---

سلاااااااااااااااااااااام

آقا من اومدم پست بزنم

همش پرید

این درسته؟

خب دوباره شروع می کنم

وااااااااااااااااااااااااااااا
چه جالب
دلیل اینکه دارم  اینجوری پست میدم هم بخاطر ایه که منم یه طومار نوشتم بعد موقع ارسال پرید
اصصصصصصصصصصصصصصصصصن یه وضیه هاااااااااااااااااااااااااااااااا

---

درود دوستان 
آخرین شکست: امروز حدود ساعت 10:15 صبح

تاریخ: اسنایپر3 / 13 اردیبهشت / 0

موفق باشید 

درود بر شما
 عاقا امیدوارم این تاریخ شکست با بیشتر اندیشیدن به دلایل شکست و واضح تر کردن مسیر مبارزه  دیگه تکرار نشه
مرسی بابت انگیزه و امیدو روحیه

موفق باشییییییییییییی مبارز

[fereshte]

جناب دیاموند قهرمان خان گل
خیلی مخلصیم
خیلی ممنونیم
خیلی بهت افتخار میکنیم
عاقا عالی
مممممممممممممممممممممممممممممممممنون

[بارونی....]

سلام
من هم شکر خدا 10 روز رو سپری کردم....

روزهام اصطلاحا خوب بودن.....شاید عالی...
ولی شما باور نکنین

[تنهاترین سردار]

دوستان خوبم سلام.من چون مسابقمو از دیشب آغاز کردم امروز می خوام اعلام پاکی اولین روزمو بکنم.در ضمن موارد مسابقمو اعلام می کنم

1-نماز
2-چشم پاکی
3-ذکر و قرآن
4-قول و پایبندی

تنهاترین سردار/12 اردیبهشت/یک روز خوب

[Free EAGLE]

یه هفته ی خوب . اما شکسته شد .


از فردا دوباره شروع می کنم .

[mohamad63]

سلام به همگی بچه ها امروز روز ١۰امه پاکیمه.بالاخره موفق شدم.من ٢بار تو این مسابقه شکست خوردم ولی بالاخره پیروز شدم.فقط میخام بگم مایوس نشید واقعا اینکار رو باید ترک کرد.من کسی هستم که سالها با.این مشکل روبرو بودم.خیلی عوارض داره .فردا افسوس گذشته رو میخورید.پس هر چه زودتر ترک کنید بهتره.به امید پاکی همتون.خیلی دوستون دارم.راستی یادم رفت از تک تکتون تشکر کنید همتون بهم انرژی دادید مخصوصا از سرپرستای خوب این مسابقه که خیلی کمکم کردید.امیدوارم هر آرزویی دارید بهش برسید.همیشه کنارتونم.یادمون بتشه که همه با هم باید بهم کمک کنیم تا به رستگاری. برسیم بتزم ممنون بای

[abtin]

سلا م
سرپرست تنبل وارد میشود
بچه ها از اینکه تو این چند مدت خیلی تنبل وبی حوصله بود م معذرت میخام تیشالا ازفردا باروحیه تمام این مدت جبران میکنم

[ستاره سهیل]

سلام

روز خوبی داشتم .

ستاره سهیل / 7 اردیبهشت /

ممنونم فرشته جونم.
ممنونم زارا جونم .

[chika]

[diamond111]

[ltr]داستان بخشش خدا[/ltr]

[ltr]مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازشرا در خانه خدا (مسجد) بخواند.[/ltr]

[ltr]لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.[/ltr]

[ltr]در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایشکثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.[/ltr]

[ltr]مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهیخانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد![/ltr]

[ltr]او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و بهخانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.[/ltr]

[ltr]در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دستداشت برخورد کرد و نامش راپرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.[/ltr]

[ltr]همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مردچراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.[/ltr]

[ltr]مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار میکند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.[/ltr]

[ltr]مرد دوم پاسخ داد:
((من شیطان هستم.))
مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شماشدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همهگناهان شما را بخشید.[/ltr]

[ltr]من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدمو حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همهگناهان افراد خانواده ات را بخشید.
من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهانافراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.[/ltr]

[ltr]-----[/ltr]

[ltr]خدایا چقد شکرت بگم که تو خدای مایی؟!  پس بی نهایت شکرت[/ltr]