امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سلام وقت همه دوستان بخیر  53


ببخشید ، 
من ۱۶ سالمه .
راستشو بخوایید نزدیک ۶ ماهه که مدام حال روحیم خوب نیست .
متناوبه . مثلا میگم امروز صبح شاد و پر انرژی پا شدم از گل ها و آسمون با طراوت ۶ صبح عکس گرفتم ‌... مو به مو طبق برنامه پیش رفتم عبادت کردم و همه چی خوب . حالم عالی و شکر گزاری و غیره ...

از ساعت ۱۷ تا الان حالم افتضاحه ... 
همین الان بدون هیچ دلیل خاصی دارم گریه میکنم  Hanghead

خُل شدم ، نه ؟ 

به خدا قسم خستم از  این حس های متغییر و نا امید کننده...

نمیدونم چمه ... هرچقدر ایمانم هم قوی تر و بیشتر می‌کنم باز می‌افتم تو چرخه ی نا امیدی و افسردگی ...

یه هفته خوووب یه هفته بدد  
یه روز خوب یه روز بد 
یه ساعت خوب... یه ساعت بد 


اینم بگم قشنگ دارم میبینم تمام عقاید و باور هام به طرز قاطی پاطی و گنگی هی جلوه میکنن تو مغزم . سختمه توصیفش ...

هی با خودم میگم به خاطر این سن بلوغه ولی خدا وکیلی نگرانم .
اکثر روانشناسای شهر ما هم خودشون به معنی واقعی کلمه روانشناس لازمن ، 

در ثانی روانشناس خوب هم بود با هزینه ها و مشکلات  درون شهری که اینجا هست و همه فامیلن  اصلا ایمن نیست .

نمیدونم چه کنم ... 
هرچی مطلب توی سایت ها بود خوندم و عمل کردم ، 
ورزش روزانه ، کتابخوانی ، درس ، برنامه ریزی ، عبادت ، خنده و شادی ، موسیقی بیکلام ریلکسیشن و هزارتا مطلب دیگه که همشون همین حالا جلو چشام رژه میرن ...

راستش مبانی فکریم  از هم پاشیده ... مبنای ذهنی ندارم .
سعی می‌کنم داشته باشم ولی انگار نمیشه .


تصمیم گرفتم برم کتابخونه بیشتر بخونم و تو اجتماع باشم و یه راست بعد از اون میرم مسجد ولی هیچ کدوم چاره ساز نیستن.

باید صبر کنم ؟ 
باید کار جدیدی انجام بدم ؟

چه باید کرد ...

کاش هرچه زودتر این سن تموم بشه و برم مراحل بعدی ...

خوشا ۷ ، ۸ سالگی و دنیای زیبای اون دوران ... کاش قدر میدونستیم ...
یعنی یه روزی هم میگم کاش قدر این روزا رو میدونستم ؟

دقیقا با تمام حرف های خودم هم هزارتا کلیشه و شعار میاد تو ذهنم ...
اصن یه وضعی پریشون حالم ...

Dear God ... please save me ...I'm not OK
(1401 تير 22، 20:42)محسنین نوشته است: سلام وقت همه دوستان بخیر  53


ببخشید ، 
من ۱۶ سالمه .
راستشو بخوایید نزدیک ۶ ماهه که مدام حال روحیم خوب نیست .
متناوبه . مثلا میگم امروز صبح شاد و پر انرژی پا شدم از گل ها و آسمون با طراوت ۶ صبح عکس گرفتم ‌... مو به مو طبق برنامه پیش رفتم عبادت کردم و همه چی خوب . حالم عالی و شکر گزاری و غیره ...

از ساعت ۱۷ تا الان حالم افتضاحه ... 
همین الان بدون هیچ دلیل خاصی دارم گریه میکنم  Hanghead

خُل شدم ، نه ؟ 

به خدا قسم خستم از  این حس های متغییر و نا امید کننده...

نمیدونم چمه ... هرچقدر ایمانم هم قوی تر و بیشتر می‌کنم باز می‌افتم تو چرخه ی نا امیدی و افسردگی ...

یه هفته خوووب یه هفته بدد  
یه روز خوب یه روز بد 
یه ساعت خوب... یه ساعت بد 


اینم بگم قشنگ دارم میبینم تمام عقاید و باور هام به طرز قاطی پاطی و گنگی هی جلوه میکنن تو مغزم . سختمه توصیفش ...

هی با خودم میگم به خاطر این سن بلوغه ولی خدا وکیلی نگرانم .
اکثر روانشناسای شهر ما هم خودشون به معنی واقعی کلمه روانشناس لازمن ، 

در ثانی روانشناس خوب هم بود با هزینه ها و مشکلات  درون شهری که اینجا هست و همه فامیلن  اصلا ایمن نیست .

نمیدونم چه کنم ... 
هرچی مطلب توی سایت ها بود خوندم و عمل کردم ، 
ورزش روزانه ، کتابخوانی ، درس ، برنامه ریزی ، عبادت ، خنده و شادی ، موسیقی بیکلام ریلکسیشن و هزارتا مطلب دیگه که همشون همین حالا جلو چشام رژه میرن ...

راستش مبانی فکریم  از هم پاشیده ... مبنای ذهنی ندارم .
سعی می‌کنم داشته باشم ولی انگار نمیشه .


تصمیم گرفتم برم کتابخونه بیشتر بخونم و تو اجتماع باشم و یه راست بعد از اون میرم مسجد ولی هیچ کدوم چاره ساز نیستن.

باید صبر کنم ؟ 
باید کار جدیدی انجام بدم ؟

چه باید کرد ...

کاش هرچه زودتر این سن تموم بشه و برم مراحل بعدی ...

خوشا ۷ ، ۸ سالگی و دنیای زیبای اون دوران ... کاش قدر میدونستیم ...
یعنی یه روزی هم میگم کاش قدر این روزا رو میدونستم ؟

دقیقا با تمام حرف های خودم هم هزارتا کلیشه و شعار میاد تو ذهنم ...
اصن یه وضعی پریشون حالم ...

Dear God ... please save me ...I'm not OK


سلام داداش 

احساس میکنم مودی شدی 

شاید این اصطلاح و شنیده باشی 
ولی اگه میبینی یه دقیقه حالت خیلی خوب هست 
یهو همون ممکنه حالت تغییر بکنه و تبدیل به گریه بشه 
یعنی همین که داری میخندی از ی چیز خنده دار امت چند ثانیه بعد میزنی زیر گریه 
و این یعنی عدم ثبات عاطفی
منم از زمان شانزده سالگی اینطوری شدم
(1401 تير 22، 20:47)Silent Voice نوشته است:
(1401 تير 22، 20:42)محسنین نوشته است: سلام وقت همه دوستان بخیر  53


ببخشید ، 
من ۱۶ سالمه .
راستشو بخوایید نزدیک ۶ ماهه که مدام حال روحیم خوب نیست .
متناوبه . مثلا میگم امروز صبح شاد و پر انرژی پا شدم از گل ها و آسمون با طراوت ۶ صبح عکس گرفتم ‌... مو به مو طبق برنامه پیش رفتم عبادت کردم و همه چی خوب . حالم عالی و شکر گزاری و غیره ...

از ساعت ۱۷ تا الان حالم افتضاحه ... 
همین الان بدون هیچ دلیل خاصی دارم گریه میکنم  Hanghead

خُل شدم ، نه ؟ 

به خدا قسم خستم از  این حس های متغییر و نا امید کننده...

نمیدونم چمه ... هرچقدر ایمانم هم قوی تر و بیشتر می‌کنم باز می‌افتم تو چرخه ی نا امیدی و افسردگی ...

یه هفته خوووب یه هفته بدد  
یه روز خوب یه روز بد 
یه ساعت خوب... یه ساعت بد 


اینم بگم قشنگ دارم میبینم تمام عقاید و باور هام به طرز قاطی پاطی و گنگی هی جلوه میکنن تو مغزم . سختمه توصیفش ...

هی با خودم میگم به خاطر این سن بلوغه ولی خدا وکیلی نگرانم .
اکثر روانشناسای شهر ما هم خودشون به معنی واقعی کلمه روانشناس لازمن ، 

در ثانی روانشناس خوب هم بود با هزینه ها و مشکلات  درون شهری که اینجا هست و همه فامیلن  اصلا ایمن نیست .

نمیدونم چه کنم ... 
هرچی مطلب توی سایت ها بود خوندم و عمل کردم ، 
ورزش روزانه ، کتابخوانی ، درس ، برنامه ریزی ، عبادت ، خنده و شادی ، موسیقی بیکلام ریلکسیشن و هزارتا مطلب دیگه که همشون همین حالا جلو چشام رژه میرن ...

راستش مبانی فکریم  از هم پاشیده ... مبنای ذهنی ندارم .
سعی می‌کنم داشته باشم ولی انگار نمیشه .


تصمیم گرفتم برم کتابخونه بیشتر بخونم و تو اجتماع باشم و یه راست بعد از اون میرم مسجد ولی هیچ کدوم چاره ساز نیستن.

باید صبر کنم ؟ 
باید کار جدیدی انجام بدم ؟

چه باید کرد ...

کاش هرچه زودتر این سن تموم بشه و برم مراحل بعدی ...

خوشا ۷ ، ۸ سالگی و دنیای زیبای اون دوران ... کاش قدر میدونستیم ...
یعنی یه روزی هم میگم کاش قدر این روزا رو میدونستم ؟

دقیقا با تمام حرف های خودم هم هزارتا کلیشه و شعار میاد تو ذهنم ...
اصن یه وضعی پریشون حالم ...

Dear God ... please save me ...I'm not OK


سلام داداش 

احساس میکنم مودی شدی 

شاید این اصطلاح و شنیده باشی 
ولی اگه میبینی یه دقیقه حالت خیلی خوب هست 
یهو همون ممکنه حالت تغییر بکنه و تبدیل به گریه بشه 
یعنی همین که داری میخندی از ی چیز خنده دار امت چند ثانیه بعد میزنی زیر گریه 
و این یعنی عدم ثبات عاطفی
منم از زمان شانزده سالگی اینطوری شدم



من با ثبات عاطفی که گفتید موافقم.....

بحث درست یا غلط و گناه بودن ارتباط با نامحرم رو اصلا نمی‌کنم امیدوار سوئ برداشت نشه
ولی دلیلش میتونه کمبود جنس مخالف و خلأ عاطفی از سمت جنس مخالف باشه......

هم برای دختر ها اینطوره هم آقا پسر ها
و از نوجوانی نمود پیدا می‌کنه و هی بیشتر میشه
خوبی بخواهیم به تمام جهان به همسایه ها به رهگذرانِ پیاده روهای شهر،خوبی بخواهیم و خوب باشیم و خوب بمانیم
این دنیا نیاز مُبرَم به انرژیهای مثبت دارد
به نگاه های محبت آمیزِ آدمیزاد به دستهای یاری دهنده، به تبسم های صورتی رنگ هستی ،به کلماتی برنگ عشق
این دنیا دستی می خواهد تا پاک کند تمام رنگهای کدر بدخواهی را، دلهایی صاف، آسمانی آفتابی ، افقی معجزه آسا
خوبی را دریغ نکنیم هر چقدر خوبی برای دیگری بخواهیم دنیا همانقدر خوبی ها را نثارمان خواهد کرد،...
 سپاس شده توسط
یه سوالی ذهن منو خیلی درگیر کرده 
نیاز جنسی ما قراره چطوری تامین بشه؟ خ.ا که هیچی نباید کرد رابطه با جنس مخالف هم که اگه شرعی نشده باشه نباید باشه
ازدواج هم که با این اوضاع بیکاری و اقتصاد مملکت اصلا نمیشه بهش فکر کرد 
دقیقا باید چیکار کنیم  22 106
 سپاس شده توسط
سلام مشتی
آره اینای که میگی هست .. سخت شده اوضاع
من پیشنهادم چپوندن خودمون در گروههای دوستی خوب و همچنین از پوست خود درآمدن و به فک و فامیل سر زدن می‌باشد.
جمعهای دوستی خوب قدرت تاب‌آوری آدم رو بالا میبره و اگرم خدایی نکرده پا بلغزه،‌ میل به اصلاح زیاد میشه.
 سپاس شده توسط
(1401 تير 24، 4:48)مرد مجاهد نوشته است: سلام مشتی
آره اینای که میگی هست .. سخت شده اوضاع
من پیشنهادم چپوندن خودمون در گروههای دوستی خوب و همچنین از پوست خود درآمدن و به فک و فامیل سر زدن می‌باشد.
جمعهای دوستی خوب قدرت تاب‌آوری آدم رو بالا میبره و اگرم خدایی نکرده پا بلغزه،‌ میل به اصلاح زیاد میشه.

سلام مجاهد جان داداش اینطوری فقط صورت مسئله پاک میشه اگه قرار بر این بود با گروه دوستی و سرزدن به فک فامیل بخوایم کنترلش کنیم که خوب اصلا چرا خدا این میل را توی وجود ما گذاشت؟ 
پ.ن 
من نمیگم برید خ.ا کنید یا از راه نادرستش نیاز را برطرف کنید ولی این هم نمیشه کلا صورت مسئله را پاک کنیم بگیم بریم با فک فامیل ارتباط مون را زیاد کنیم یا دوست خوب پیدا کنیم درسته اینا واسه موقعیه که می‌خوایم موقتا یه راهی برای انجام ندادن خ.ا پیدا کنیم ولی ته این داستان فقط ما این نیرو را ذخیره میکنیم وقتی روی هم جمع بشه ممکنه گندش از یه جای دیگه در بیاد
 سپاس شده توسط
(1401 تير 24، 7:45)New fighter نوشته است:
(1401 تير 24، 4:48)مرد مجاهد نوشته است: سلام مشتی
آره اینای که میگی هست .. سخت شده اوضاع
من پیشنهادم چپوندن خودمون در گروههای دوستی خوب و همچنین از پوست خود درآمدن و به فک و فامیل سر زدن می‌باشد.
جمعهای دوستی خوب قدرت تاب‌آوری آدم رو بالا میبره و اگرم خدایی نکرده پا بلغزه،‌ میل به اصلاح زیاد میشه.

سلام مجاهد جان داداش اینطوری فقط صورت مسئله پاک میشه اگه قرار بر این بود با گروه دوستی و سرزدن به فک فامیل بخوایم کنترلش کنیم که خوب اصلا چرا خدا این میل را توی وجود ما گذاشت؟ 
پ.ن 
من نمیگم برید خ.ا کنید یا از راه نادرستش نیاز را برطرف کنید ولی این هم نمیشه کلا صورت مسئله را پاک کنیم بگیم بریم با فک فامیل ارتباط مون را زیاد کنیم یا دوست خوب پیدا کنیم درسته اینا واسه موقعیه که می‌خوایم موقتا یه راهی برای انجام ندادن خ.ا پیدا کنیم ولی ته این داستان فقط ما این نیرو را ذخیره میکنیم وقتی روی هم جمع بشه ممکنه گندش از یه جای دیگه در بیاد

این ک میگی گندش از یه جای دیگه دربیاد... دقیقا همینه نگه میداری نگه میداری نگه میداری یهو... مشکلات فراونی ایجاد میشه ولی جدا از این به نظرم استحاله بهترین راه هست، باید این انرژی جنسی رو ازش کار بکشی و استفاده کنی، من دوبار تجربه پاکی داشتم اونم تعداد روزش زیاد نبود، ولی خب تو همون دوبار یبار 46 و یبار 55، تو اون مدت ظاهر که هیچ، ولی به شددددت حافظم قوی شده بود، قوی بود قوی تر شده بود مغزم رو محیط تمرکز داشت و توی ذهنم هم میموند، خلاقیتم هم واقعا بالا رفته بود، کلا تو اون 55 روز اولین تجربه پاکیم داشتم با یه مغزه جدیده دیگه ای آشنا میشدم، باید از این استفاده کرده، انرژی جنسی تو مرد ها با ذخیره شدن علاوه بر قدرت روحی که خوده این کلی اتفاق ها داخلش می افته، از لحاظ جسمی هم یه سرمایه گذاریه، آخرین نظرم درباره این که چیکار میتونیم بکنیم تو این مدت اینه که اول نفسمون رو مراقب باشیم و نداریم پرو بشه همین که لغزش نکنیم... دوم روی ذهنمون کار کنیم و ذهن و فکرمون رو سالم نگه داریم نذاریم به دلیل فشار ها این ذهن خراب بشه و سرمایه گذاری کنیم روی و توسعش بدیم، سوم استحاله انرژی جنسی که میتونیم تو بُعد های مختلف خودمون رو رشد بدیم، درباره استحاله نیروی جنسی تحقیق کن تا بیشتر باهاش آشنا بشی

بلکه تو این مدت خدا توفیقی بده روز ازدواج ما هم فرا برسه، که با توکل به خودش میتونیم قدم برداریم برا ازدواج، النکاح سنتی  4chsmu1
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
 سپاس شده توسط
(1401 تير 24، 8:39)KingAmir نوشته است:
(1401 تير 24، 7:45)New fighter نوشته است:
(1401 تير 24، 4:48)مرد مجاهد نوشته است: سلام مشتی
آره اینای که میگی هست .. سخت شده اوضاع
من پیشنهادم چپوندن خودمون در گروههای دوستی خوب و همچنین از پوست خود درآمدن و به فک و فامیل سر زدن می‌باشد.
جمعهای دوستی خوب قدرت تاب‌آوری آدم رو بالا میبره و اگرم خدایی نکرده پا بلغزه،‌ میل به اصلاح زیاد میشه.

سلام مجاهد جان داداش اینطوری فقط صورت مسئله پاک میشه اگه قرار بر این بود با گروه دوستی و سرزدن به فک فامیل بخوایم کنترلش کنیم که خوب اصلا چرا خدا این میل را توی وجود ما گذاشت؟ 
پ.ن 
من نمیگم برید خ.ا کنید یا از راه نادرستش نیاز را برطرف کنید ولی این هم نمیشه کلا صورت مسئله را پاک کنیم بگیم بریم با فک فامیل ارتباط مون را زیاد کنیم یا دوست خوب پیدا کنیم درسته اینا واسه موقعیه که می‌خوایم موقتا یه راهی برای انجام ندادن خ.ا پیدا کنیم ولی ته این داستان فقط ما این نیرو را ذخیره میکنیم وقتی روی هم جمع بشه ممکنه گندش از یه جای دیگه در بیاد

این ک میگی گندش از یه جای دیگه دربیاد... دقیقا همینه نگه میداری نگه میداری نگه میداری یهو... مشکلات فراونی ایجاد میشه ولی جدا از این به نظرم استحاله بهترین راه هست، باید این انرژی جنسی رو ازش کار بکشی و استفاده کنی، من دوبار تجربه پاکی داشتم اونم تعداد روزش زیاد نبود، ولی خب تو همون دوبار یبار 46 و یبار 55، تو اون مدت ظاهر که هیچ، ولی به شددددت حافظم قوی شده بود، قوی بود قوی تر شده بود مغزم رو محیط تمرکز داشت و توی ذهنم هم میموند، خلاقیتم هم واقعا بالا رفته بود، کلا تو اون 55 روز اولین تجربه پاکیم داشتم با یه مغزه جدیده دیگه ای آشنا میشدم، باید از این استفاده کرده، انرژی جنسی تو مرد ها با ذخیره شدن علاوه بر قدرت روحی که خوده این کلی اتفاق ها داخلش می افته، از لحاظ جسمی هم یه سرمایه گذاریه، آخرین نظرم درباره این که چیکار میتونیم بکنیم تو این مدت اینه که اول نفسمون رو مراقب باشیم و نداریم پرو بشه همین که لغزش نکنیم... دوم روی ذهنمون کار کنیم و ذهن و فکرمون رو سالم نگه داریم نذاریم به دلیل فشار ها این ذهن خراب بشه و سرمایه گذاری کنیم روی و توسعش بدیم، سوم استحاله انرژی جنسی که میتونیم تو بُعد های مختلف خودمون رو رشد بدیم، درباره استحاله نیروی جنسی تحقیق کن تا بیشتر باهاش آشنا بشی

بلکه تو این مدت خدا توفیقی بده روز ازدواج ما هم فرا برسه، که با توکل به خودش میتونیم قدم برداریم برا ازدواج، النکاح سنتی  4chsmu1


اینجور درمان ها ج نمیده 


اینو  بخونید 
نقل قول: درمورد اعتیاد به خودارضایی :

اگه یادتون باشه بهتون گفته بودم مقاومت کردن در مقابل افکار،باعث میشه که اون افکار در رو بشکنن و بیان تو 

حالا درمورد خودارضایی #یکی از دلایلی که باعث میشه تکرار این عمل سیر نزولی پیدا بکنه؛ افتادن تو لوپ #اضطراب هست
چرخه ای که فرد خودش برا خودش میسازه 

وقتی که میل طبیعی فیزیولوژیکیش از لحاظ روحی گرفتارش میکنه؛ یک‌سری گفت و گوی درونی اضطراب زا و مسموم شکل میگیره
یعنی فرد به خودش میگه:
خاک توسرت چقد تو خار و بی مقداری
چقد تو ضعیف النفسی
چقد تو آدم گناه‌کار ‌و‌پست و منفور و ...هستی
بعد برای رهایی از این افکارِفیک طرف دست به خودارضایی میزنه و بعد خودارضایی دوباره اضطراب و همین سرزنش ها و بعد این سرزنش ها دوباره خودارضایی و...
این زنجیره تاوقتی که قطع نشه فرد دچار تکرار یک فرایند خودارضایی میشه که علتش صرفاًنیاز جنسی نیست
روان شناسی 


ضمنا در روان درمانی آدم درمان میکنن ن اختلال
 سپاس شده توسط
(1401 تير 23، 22:37)New fighter نوشته است: یه سوالی ذهن منو خیلی درگیر کرده 
نیاز جنسی ما قراره چطوری تامین بشه؟ خ.ا که هیچی نباید کرد رابطه با جنس مخالف هم که اگه شرعی نشده باشه نباید باشه
ازدواج هم که با این اوضاع بیکاری و اقتصاد مملکت اصلا نمیشه بهش فکر کرد 
دقیقا باید چیکار کنیم  22 106

سلام
داداش خودت داری میگی دیگه 
وقتی ن میشه ازدواج کرد و ن میشه از راه دیگه ای این نیاز جنسی رو برطرف کرد تنها راه ما مقاومت و به همین احتلام کفایت کردنه 
4chsmu1
 سپاس شده توسط
نقل قول: این ک میگی گندش از یه جای دیگه دربیاد... دقیقا همینه نگه میداری نگه میداری نگه میداری یهو... مشکلات فراونی ایجاد میشه ولی جدا از این به نظرم استحاله بهترین راه هست، باید این انرژی جنسی رو ازش کار بکشی و استفاده کنی، من دوبار تجربه پاکی داشتم اونم تعداد روزش زیاد نبود، ولی خب تو همون دوبار یبار 46 و یبار 55، تو اون مدت ظاهر که هیچ، ولی به شددددت حافظم قوی شده بود، قوی بود قوی تر شده بود مغزم رو محیط تمرکز داشت و توی ذهنم هم میموند، خلاقیتم هم واقعا بالا رفته بود، کلا تو اون 55 روز اولین تجربه پاکیم داشتم با یه مغزه جدیده دیگه ای آشنا میشدم، باید از این استفاده کرده، انرژی جنسی تو مرد ها با ذخیره شدن علاوه بر قدرت روحی که خوده این کلی اتفاق ها داخلش می افته، از لحاظ جسمی هم یه سرمایه گذاریه، آخرین نظرم درباره این که چیکار میتونیم بکنیم تو این مدت اینه که اول نفسمون رو مراقب باشیم و نداریم پرو بشه همین که لغزش نکنیم... دوم روی ذهنمون کار کنیم و ذهن و فکرمون رو سالم نگه داریم نذاریم به دلیل فشار ها این ذهن خراب بشه و سرمایه گذاری کنیم روی و توسعش بدیم، سوم استحاله انرژی جنسی که میتونیم تو بُعد های مختلف خودمون رو رشد بدیم، درباره استحاله نیروی جنسی تحقیق کن تا بیشتر باهاش آشنا بشی

بلکه تو این مدت خدا توفیقی بده روز ازدواج ما هم فرا برسه، که با توکل به خودش میتونیم قدم برداریم برا ازدواج، النکاح سنتی  [تصویر:  4chsmu1.gif]
درسته امیر جان 
هم باید مراقب نفس بود هم حواسمون به رهنمون باشه 
در مورد استحاله نمی‌دونم چیه فقط اسمشو شنیدم شاید به درد خورد نمی‌دونم باید ببینم چیه اصلا ممنون داداش 302
نقل قول: درمورد اعتیاد به خودارضایی :

اگه یادتون باشه بهتون گفته بودم مقاومت کردن در مقابل افکار،باعث میشه که اون افکار در رو بشکنن و بیان تو 

حالا درمورد خودارضایی #یکی از دلایلی که باعث میشه تکرار این عمل سیر نزولی پیدا بکنه؛ افتادن تو لوپ #اضطراب هست
چرخه ای که فرد خودش برا خودش میسازه 

وقتی که میل طبیعی فیزیولوژیکیش از لحاظ روحی گرفتارش میکنه؛ یک‌سری گفت و گوی درونی اضطراب زا و مسموم شکل میگیره
یعنی فرد به خودش میگه:
خاک توسرت چقد تو خار و بی مقداری
چقد تو ضعیف النفسی
چقد تو آدم گناه‌کار ‌و‌پست و منفور و ...هستی
بعد برای رهایی از این افکارِفیک طرف دست به خودارضایی میزنه و بعد خودارضایی دوباره اضطراب و همین سرزنش ها و بعد این سرزنش ها دوباره خودارضایی و...
این زنجیره تاوقتی که قطع نشه فرد دچار تکرار یک فرایند خودارضایی میشه که علتش صرفاًنیاز جنسی نیست
روان شناسی 


ضمنا در روان درمانی آدم درمان میکنن ن اختلال
ممنون سایلنت جان موافقم که علتش اضطراب می‌تونه باشه ولی برای درمانش باید چکار کرد به نظرت؟
نقل قول: سلام
داداش خودت داری میگی دیگه 
وقتی ن میشه ازدواج کرد و ن میشه از راه دیگه ای این نیاز جنسی رو برطرف کرد تنها راه ما مقاومت و به همین احتلام کفایت کردنه 
[تصویر:  4chsmu1.gif]
سلام آرین جان آره داداش فقط کاش مسئولین زمانش را بیشتر میکردن Gigglesmile 65
 سپاس شده توسط
نقل قول: باشه ولی برای درمانش باید چکار کرد به نظرت؟
راستش ی راهکار کلی‌ نمیشه داد که همه استفاده کنن 
ی روان شناس برا انگیزه دادن می‌گفت باید ساختار روانی هر فرد مشخص بشه چون آدما با هم متفاوتند 
و بعد تازه وارد مرحله انگیزه دهی میشیم 
تازه این انگیزه دهی هست بقیه اش ک بماند
 سپاس شده توسط
(1401 تير 24، 7:45)New fighter نوشته است:
(1401 تير 24، 4:48)مرد مجاهد نوشته است: سلام مشتی
آره اینای که میگی هست .. سخت شده اوضاع
من پیشنهادم چپوندن خودمون در گروههای دوستی خوب و همچنین از پوست خود درآمدن و به فک و فامیل سر زدن می‌باشد.
جمعهای دوستی خوب قدرت تاب‌آوری آدم رو بالا میبره و اگرم خدایی نکرده پا بلغزه،‌ میل به اصلاح زیاد میشه.

سلام مجاهد جان داداش اینطوری فقط صورت مسئله پاک میشه اگه قرار بر این بود با گروه دوستی و سرزدن به فک فامیل بخوایم کنترلش کنیم که خوب اصلا چرا خدا این میل را توی وجود ما گذاشت؟ 
پ.ن 
من نمیگم برید خ.ا کنید یا از راه نادرستش نیاز را برطرف کنید ولی این هم نمیشه کلا صورت مسئله را پاک کنیم بگیم بریم با فک فامیل ارتباط مون را زیاد کنیم یا دوست خوب پیدا کنیم درسته اینا واسه موقعیه که می‌خوایم موقتا یه راهی برای انجام ندادن خ.ا پیدا کنیم ولی ته این داستان فقط ما این نیرو را ذخیره میکنیم وقتی روی هم جمع بشه ممکنه گندش از یه جای دیگه در بیاد

سلام مبارز جان

آره منم که باهات موافقم و گفتم سخت شده اوضاع .. طبیعتا راه درست ازدواجه
اما با شرایطی که توصیفش کردی، من این پیشنهاد رو میدم؛ نه برای پاک کردن صورت مساله؛ بلکه برای عوض کردن شرایط مساله
ما وقتی تنها باشیم، یه آدم هستیم .. وقتی توان اجتماعیمون رو فعال میکنیم یه نسخه دیگه از خودمون میشیم؛
انگار بعد جدید پیدا میکنیم؛ (اینا رو حرف اخلاقی نمیگما .. دو دو تا چارتا دارم میگم .. یعنی نمیخوام خ.ا. رو بهونه کنم بفرستمت خونه فک و فامیل، چون گناه دارن : D  )

در واقع ما در جهاد پاکیمون جا داره از خودمون بپرسیم الان کی تو میدونه؟ ما کی هستیم؟ میشه به جای اینی که هستیم، یک کس دیگری باشیم؟
همونطور که سایلنت ویس هم اشاره کرد شایسته است جوری جهاد کنیم که دچار اضطراب مخرب نشیم.


راستی، من اون موقع که داشتم مینوشتم یاد امضای مجتبی بودم؛ مدیر اسبق و باحال تالار مذهبی:
https://www.ktark.com/User-%D9%85%D8%AC%...comments/1
 سپاس شده توسط
سلام دوستان 
من یه خواهر تقریبا 6 ساله دارم

زیاد تو گوشی اینا مخصوصا اینستاگرام میچرخه و محتویات چرت و پرت مث خزوخیل های اینستا رو زیاد میبینه 
خودتونم که در جریانید که این برنامه کلا محتویات چرتو پرت زیاد داره 
میخوام کلا از گوشی استفاده نکنه مگر کارتون ببینه 
چون نمیخوام ایندش مث آینده من بشه و یه موقع به این چیزی که من مبتلا شدم(خ ا) و دارم الان برای ترکش از جون مایه میذارم اینم مبتلا بشه یا از طریق فضای مجازی گیر آدمای ناباب بیفته 


کلا زیر چشمی اینا حواسم بهش هست جوری که شک نکنه که بدتر بره سمت این چرتو پرتا 
و خیلی به گوشی وابستس

راه حل شما چیه دوستان؟
 سپاس شده توسط
به نظرم همه ما تو هر سنی که هستیم لازمه زمانمون با کارای مناسب سنمون که مفید و سازنده و مفرحن پر بشه وگرنه بهترین و در دسترس ترین گزینه واسه همه میشه گوشی. باید دید چه کارایی برای یه بچه 6 ساله میشه انجام داد که هم واسش جذاب باشه هم زمانشو پر کنه، مثلا امکان رفتن به کلاسای مناسب سنشو داره که تو خونه تمرین کنه یا چقدر اطرافیان زمان میذارن باهاش صحبت میکنن یا بازی و...
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

سلام آقای آرین
دغدغه مندی ک دارین نشون از مسئولیت پذیری بالاتون داره Khansariha (69)
احسنت Khansariha (69)

به قول رزا جان ، سعی کنین بازی های مناسب سنشو باهاش انجام بدین

اما اینکه گوشی از دستش گرفته بشه یا نه رو به پدر و مادرتون بسپرین Khansariha (2)

ببینین ، این خیلی مهمه ک شما نقش برادری خودتونو حفظ کنین
در عین حال، شمابا حفظ این نقش میتونین روی خواهر کوچیکترتون و نقش پذیریش تاثیر بزارین

( نمیدونم ک فقط شما ۲ تا خواهر و برادر هستین ، یا تعدادتون بیشتره_ اما برادر های بزرگتر روی الگو پذیری نوع ارتباط اجتماعی و روحیات خواهرشون خیلی نقش دارن ) 

مثلا اگر خودتون علاقه مند باشین ک بیشتر با لوازم الکترونیکی کار کنین
احتمال اینکه خواهرتونم دوست داشته باشه بیشتر با گوشی وقت بگذرونه هست  Khansariha (2)

پس فضا رو اول منعطف کنین روی ساختن خودتون 49-2

دوم 
اگر میخوایین حرف شنوی داشته باشه ، براش وقت بزارین، مثلا یه روزایی تو هفته شما ببریدش پارک، باهاش بازی کنین 
ک لذت بردن بامحرک های واقعیت پر بشه نه با سرگرمی های توی گوشی

و مورد آخری ک به ذهنم میرسه اینکه
بخش عظیم روند تربیت دست پدر و مادرتونه
اونا هستن ک باید این محدودیت رو برای خواهرتون بزارن
از اونا بخوایین ک محدودیت مثل اتصال به اینترنت رو برای خواهرتون اعمال کنن
یا مثلا به جای بسته اینترنت ، WFI بگیرن ک کنترل و روشن خاموش کردنش دست خوده پدر و مادرتون باشه



خوش به حال خواهرتون ک اینجور مراقبش هستین Confetti

پ.ن آخر :
هر چیزی اگر میخواد خوب از آب در بیاد..
 نیاز به صبر ، زمان و علم داره
صبوری و محبتتون رو حفظ کنین Confetti
امیرالمومنین (ع):

جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم.

در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید
و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید✌☘

°•مستدرک، ج ١۱، ص ١٦•°
____

اون کسی ک باید ببینه میبنه ، دلسرد نشو رفیق✌
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان